۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه



علیرضا خدایی

گرداننده ی سایت های ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده"

را بهتر بشناسیم!



علیرضا خدایی،مزدور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی!


علیرضا خدایی،عضو پیشین کمیته ی مرکز حزب توده،و گرداننده ی مزدور سایت های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و " راه توده" را کمتر کسی از ایرانیان مخالف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در برونمرز،نمی شناسد!

بیشتر مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در برونمرز با نام این مزدور هزارچهره و دغلکار وزارت اطلاعات رژیم آخوندی آشنایی دارند،زیرا کمتر شخص،گروه،سازمان و حزبی در صفوف مخالفان رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی در برنمرز را می توان یافت که علیرضا خدایی در مقام سگ هار وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،پاچه اش را نگرفته باشد!

من پیشتر نیز در باره ی این مزدور کهنه کار و بی آبروی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی مطالبی نوشته و تا اندازه ای نقاب از سیمای پلید این قاتل بسیاری از ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی برداشته ام.

مشارکت در زمینه ی شناسایی و لودادن مخالفان رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی،و نیز همدستی با وزارت اطلاعات رژیم در زمینه ی دستگیری،بازجویی و شکنجه ی ایرانیان در سال های نخست بروی کارآمدن رژیم جنایتکار و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،که یک نمونه ی آن،همانا همدستی جنایتکارانه و رذیلانه با سران رژیم خونریز جمهوری اسلامی در زمینه ی شناسایی،لودادن،دستگیری،بازجویی،شکنجه و اعدام ناجوانمردانه ی دستکم یکصد و بیست تن از نظامیان دلیر و جانباخته ی مرتبط با "قیام ملی ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹"،موسوم به "کودتای نوژه" می باشد ،تنها بخشی کوچک از پرونده ی سیاه و ننگین علیرضا خدایی در زمینه ی خیانت به ایران و ایرانی را تشکیل می دهد!

روشن است که این مزدور وطن فروش ،دیریازود می بایستی در ارتباط با این جنایات ،در دادگاه های ملی پس از سرنگونی رژیم جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی،به مردم ایران،و بطریق اولی،به بازماندگان آن جانباختگان سرفراز و قهرمان،پاسخگو باشد!

و اما اینک هدف از انتشار این نوشته ،نشان دادن گوشه هایی از ابعاد باورنکردنی فرومایگی،دورویی،دغلکاری و دروغگویی علیرضا خدایی،این جاسوس کثیف و مهره ی دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی در برونمرز است که حتی به همرزمان خود در صفوف رهبری حزب توده رحم نکرده و در لودادن و دستگیری سران و کادرهای این حزب که برغم پشتیبانی همه سویه ی رهبری این حزب از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،در سال های ۶۱ و ۶۲ خورشیدی،مورد یورش وزارت اطلاعات این رژیم قرار گرفته و شماری از آنان بدستور خمینی خون آشام، در زیر شکنجه و نیز در جریان کشتار همگانی زندانیان سیاسی میهن مان در تابستان خونین ۱۳۶۷ بقتل رسیدند،همکاری گسترده و فعال داشته و پس از این خوشخدمتی،با هدف ادامه ی ماموریت و جاسازی شدن در صفوف احزاب و سازمان های اپوزیسیون رژیم،به برونمرز صادر گشته است!

در این ارتباط،بد نیست نگاهی بیندازیم بر آنچه که علیرضا خدایی،این جاسوس و مزدور فرومایه،دیروز در باره ی خمینی خون آشام می گفت،و آنچه که امروز در باره ی این اهریمن می گوید و می نویسد.

در اشاره به آنچه که علیرضا خدایی،امروز در باره ی خمینی خون آشام می گوید و می نویسد،تنها بدان بسنده می کنم که بگویم این مزدور بی چشم ورو امروزه با چنان بیشرمی،گستاخی و حرارتی از خمینی خون آشام دفاع می کند که برای کمتر کسی در این باره جای تردیدی باقی می گذارد که او از همان آغاز،و از جمله در تمامی سال هایی که در صفوف حزب توده فعالیت می کرد و پست های مهمی را نیزدر ارگان های رهبری این حزب در دست داشت،از عوامل و مزدوران سوگندخورده ی خمینی و شرکایش بوده است.

برای اثبات دفاع امروز این این مزدور از خمینی نیاز به آوردن سند خاصی نیست.چه،برای اثبات این ادعا کافی ست که خوانندگان گرامی،به مطالب شرم آوری که بقلم وی،و تقریبا هرروزه در سایت اینترنتی ساواماساخته ی موسوم به "پیک نت" و "راه توده" به گردانندگی علیرضا خدایی، در دفاع از خمینی خون آشام و توجیه جنایات بیشمار وی منتشر می شوند،مراجعه نمایند!می گویم "بقلم وی"،زیرا بر خلاف گزافه گویی های این مزدور در زمینه ی وجود باصطلاح "کادر فنی" و "هیئت تحریر" سایت های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و " راه توده"،بخش اعظم مقالاتی که با نام ها و امضاهای گوناگون در این دو سایت ساواماساخته انتشار یافته و می یابند،نوشته ی او می باشند!

آنچه اما بقاعده نیاز به اثبات دارد،و من در همین نوشته ی کوتاه،با ارائه ی اسناد غیرقابل انکار،به اثبات آن نیز خواهم پرداخت،مواضع علیرضا خدایی در باره ی خمینی خون آشام در سال هایی ست که از سوی وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی به وی ماموریت داده شده بود تا بظاهر نقش یک مخالف دوآتشه ی خمینی خون آشام و رژیم آخوندی را بازی نماید.

در این ارتباط به چند نمونه اشاره می کنم.

۱ـ مواضع علیرضا خدایی در باره ی خمینی خون آشام،در هنگام استقرار در افغانستان،در دوران اشغال این کشور از سوی ارتش شوروی:

علیرضا خدایی در این سال ها،که در برهه ای مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان،هندوستان،پاکستان و بخش هایی از ایران را نیز برعهده داشت،و در جریان آن، حتی بر لزوم پیشبرد جنگ مسلحانه در ایران،از جمله،در بلوچستان،پافشاری می کرد،شدیدا علیه خمینی خون آشام و رژیم جمهوری اسلامی تبلیغ نموده و به چیزی کمتر از جنگ مسلحانه علیه این رژیم راضی نبود!

وی در همین راستا،نشریه ای بنام "سرمچار" را در افغانستان منتشر می کرد که به رویدادهای مربوط به بلوچستان ایران می پرداخت و در آن بشدت به خمینی خون آشام و تمامیت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی می تاخت!

در زیر عکس رویه ی نخست یکی از شماره های نشریه ی "سرمچار" را می آورم:


akshaye Khodai 006 von Ihnen.


۲ـموضع و دیدگاه علیرضا خدایی در باره ی مرگ خمینی خون آشام.


akshaye Khodai 4 030 von Ihnen.


در عکس بالا بخشی از متن نامه ی علیرضا خدایی به یکی از کادرهای حزب توده،که پس از مرگ خمینی نگاشته شده.امده است.علیرضا خدایی در آن هنگام ،از جمله نوشته بود:

" ...البته هنوز زود است نتیجه گیری.ببینیم چه می شود.آنچه مسلم است مرگ امام موهبتی بود که تکلیف سیاستمداران در صحنه و پشت صحنه جمهوری اسلامی را هم روشن کرد تا بدانند چه باید بکنند.خیال می کنم همه شان شبی که خمینی مرد یک نفس راحت کشیدند..."


akshaye Khodai 4 038 von Ihnen.


در اینجا نیز عکس یکی دیگر از نامه های علیرضا خدایی به یکی از کادرهای پیشین حزب توده را می بینیم.در این نامه نیز، که پس از مرگ خمینی نگاشته شده و چنانکه دیده می شود، تاریخ ۱۳ جولای (۱۹۸۸) را دارد،علیرضا خدایی در باره ی مرگ خمینی خون آشام،ظاهرا با خوشحالی چنین می نویسد:

"...در باره مرگ خمینی، اعتقاد دارم که دیگر دوران خمینی تمام شد و همه دولتمردان و حکومتیان نفسی براحتی کشیدند و خود را نجات یافته بازیافتند.حالا فصل حکومت فرارسیده است و بدون بیم از دخالت های بنیانکن خمینی می توانند یک خط مشخصی را پیش بگیرند و جلو بروند..."

گمان نمی کنم نیازی به توضیح بیشتر باشد!

اکنون این مواضع را با مواضع و دیدگاه های امروزین این مزدور پلید و هزارچهره ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در باره ی خمینی خون آشام،که در دو سایت اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" به گردانندگی علیرضا خدایی بازتاب می یابند و وی در آن ها،آشکارا و جا به جا،با بیشرمی و گستاخی ویژه ی مزدوران و ملیجک های پرورش یافته و دست بدست شده در مکتب نکبتبار فقاهتی و آخوندی، از خمینی جنایتکار و گوربگورشده با صفات چندش آوری همچون "امام خمینی"،"امام" و "آیت الله" یاد می کند،و در این راستا پاچه ی هر ایرانی آزاده ی مخالف خمینی خون آشام و تمامیت رژیم و نظام جهل و جنون و جنایت آخوندی را می گیرد،مقایسه نمایید تا به ژرفای فرومایگی،خیانت،وطنفروشی و خباثت این مزدور خمینی صفت که امروزه بدستور اربابانش در وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،عوامفریبانه ژست دفاع از جنبش آزادیخواهی مردم ایران را می گیرد،بیشتر پی ببرید!

بر ایرانیان آگاه و آزاده است که با آگاهی بخشی و افشاگری های خویش در این زمینه ،مانع از گمراه شدن و فریب خوردن آندسته از هم میهنان ما،بویژه در درونمرز گردند، که با هدف و نیت پاک و ستودنی مبارزه با رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی ،در دام مزدورانی همچون علیرضا خدایی و سایت های اینترنتی ساواماساخته از قماش "پیک نت" و "راه توده"،و بطریق اولی ،در دام وزارت اطلاعات رژیم، گرفتار می شوند!

علی اکبر رشیدی

دهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه


فاز نهایی سرنگونی رژیم اشغالگر،

و سیم آخر "رهبر"(خ.ر)!



چنانکه انتظار می رفت،با اوج گیری جنبش سبزِ مردم بپاخاسته ی ایران بر علیه رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،و بویژه بدنبال راه پیمایی های میلیونی ایرانیان در روز عاشورا، که پایه های سست رژیم پوشالی و روبزوال جمهوری اسلامی را در انظار جهانیان،بیش از پیش بلرزه درآورد و ناقوس سرنگونی رژیمی را بصدا درآورد که از کمترین پایگاهی در میان مردم ایران برخوردار نیست،ولی وقیح و دیگر گردانندگان رژیم پابگور آخوندی،پریشان و هراسان از سرنوشت تیره و تار و غمباری که در انتظارشان است،در ادامه ی تبهکاری ها ی پیوسته و بی شمارشان بر ضد ایران و ایرانی،اینک برآنند که به ماجراجویی های جدیدی بر علیه جنبش همگانی و میهنی سبز دست زده،و با انجام کودتایی جدید و تکمیلی بر علیه مردم ایران،به دستگیری،محاکمه، و در صورت امکان،مجازات خونین رهبران جنبش سبز در درونمرز،یعنی میرحسین موسوی،مهدی کروبی و محمد خاتمی بپردازند،و در صورت لزوم،با اعلام رسمی حکومت نظامی و بگیر وببندها و سرکوب هرچه گسترده تر و وحشیانه ترمردم، و براه انداختن حمام خون،رژیم و نظام اهریمنی و ضدایرانی جمهوری اسلامی را برای چندصباحی بیشتر، حفظ نمایند.


در یک کلام،ولی وقیح و دیگر گردانندگان ریز و درشت و آشکار و پنهان رژیم، در فاز نهایی سرنگونی رژیم،آشکارا به سیم آخر زده اند!غافل از اینکه،کار آنان و رژیم پوشالی و ضدمردمی شان دیگر تمام شده و آب از سرشان گذشته است!


ناگفته پیداست که نه مردم آگاه و بپاخاسته ی ایران،و نه جامعه ی جهانی ـ که دیری ست با دقت و بدیده ی تحسین،رویدادهای ایران و مقاومت حماسی زنان و مردان دلیر ایرانی بر علیه رژیم بیدادگر اسلامی را زیر نظر دارد ـ در برابر دست زدن سران جنایت پیشه ی رژیم جمهوری اسلامی به این ماجراجویی خطرناک،لحظه ای نیز خاموش نخواهند نشست و در اقدامی هماهنگ و یکپارچه، ریش و ریشه ی این جانیان مادرزاد را خواهند سوزاند!
این، واقعیتی ست که هم ما ایرانیان از آن آگاهیم،و هم گردانندگان و مزدوران خون آشام و آدمخوار این رژیم پابگور و روبزوال!

علی اکبر رشیدی
نهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-----------------------------------------------------------



تازه ترین شعار مزدوران بسیجی و دیگر ذوب شدگان در ولایت:



خونی که در رگ ماست،

از کشتارِ آدماست!


علی اکبر رشیدی


هشتم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

آغاز جنبش میهنی برداشتن حجاب ننگین اجباری!



در آستانه ی هفدهم دی ماه،سالروز تاریخی "کشف حجاب"، شیرزنان و دختران دلیر میهنمان دیگر برداشتن حجاب ننگین اجباری را آغاز کرده اند.

به عکس های زیر که مربوط به روز عاشوراست ،نگاه کنید:جنبش میهنی برداشتن حجاب ننگین اجباری دیگر آغاز شده است!



با سپاس از هم میهنی با نام مستعار "هیچ" که زحمت کشیده و این عکس ها را پیداکرده است.


علی اکبر رشیدی

هشتم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------


هفدهم دی ماه امسال را به روز برداشتن حجاب ننگین اجباری بدل سازیم !

در شرایطی که جنبش سبز،بمثابه ی ادامه ی منطقی مقاومت سی ساله ی مردم دلیر ایران در برابر رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،پایه های این رژیم اهریمنی،واپسگرا،و زن ستیز را آشکارا بلرزه در آورده و در نتیجه،ترس مردم از روش های سرکوبگرانه ی گردانندگان رژیم بگونه ای چشمگیر فروریخته است،هفدهم دی ماه امسال،سالروز تاریخی "کشف حجاب "،بهترین و مناسبترین فرصت برای نه گفتن به حجاب ننگین اجباری و بدورانداختن آنست!
به باور من،چنانچه دختران و بانوان دلیر میهن مان در هفدهم دی ماه،و اصولا در این روزها،که جنبش نوین آزادیخواهی مردم ایران با ثبات و سربلندی به پیش می رود،در حرکتی سازمان یافته،هماهنگ شده و همگانی،به حجاب ننگین اجباری نه گفته و در جریان تظاهرات و راه پیمایی های اعتراضی خویش حجاب از سر بردارند،مزدوران رژیم هیچ غلطی نمی توانند بکنند.

در شرایطی که مردم ایران،و از جمله دختران و بانوان ایرانی بی هیچ هراسی از وحشیگری های بیشمار آدمکشان تحت امر ولی وقیح،شعارهایی همچون " مرگ بر دیکتاتور!" و "مرگ بر خامنه ای" را سر می دهند،براستی چرا باید از برداشتن حجاب ننگین اجباری هراسی بدل راه داد؟

احزاب و سازمان های اپوزیسیون رژیم در درون و برون از مرز می توانند نقشی فعال و موثر در این زمینه ایفا کنند.

از رهبران جنبش سبز در داخل کشور هم انتظار می رود که در این زمینه دِین ِتاریخی خود را به ایرانیان،و در وهله ی نخست، به زنان میهن مان،ایفا نمایند.

برای نمونه،آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی می توانند با اعلام صریح این نکته که با حجاب اجباری مخالفند،گامی جدی در این راه بردارند.
پس از سه دهه فرمانروایی رژیم توحش و سنگسار و سرکوب و جنایت و دروغ و تبعیض و حجاب ننگین و اجباری اسلامی،دیگر هنگام آن فرارسیده که بخش سنتی ـ مذهبی مخالف با دار و دسته ی جنایتکار ولی فقیه نیز
که در عمل،همچنان از حجاب ننگین اجباری دفاع نموده و یا در بهترین حالت در باره ی آن سکوت پیشه می کند،خودش را با مردم و جنبش سبز ابران همراه سازد و بدنبال مردم ایران براه بیفتد،نه اینکه مردم ایران،و بطریق اولی،روشنفکران و زنان و دختران ایران بدنبال آنان حرکت کنند و همچنان شعارهای کذایی آنان را ،از جمله در زمینه ی لزوم پایبندی زنان و دختران ایرانی به حجاب اسلامی، تکرار نمایند.
من بر این باورم که از آنجا که زنان میهن مان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند و اکثریت قریب باتفاق آنان مخالف حجاب،و یا دست کم حجاب اجباری،می باشند،و نیز از آنجا که جنبش سبز مردم ایران در حال تعرض و پیشروی بوده و رژیم اشغالگر اسلامی برغم تهدیدها و عربده کشی های گردانندگانش، در موضع درماندگی و ضعف مطلق قرار دارد،و همچنین با توجه به این نکته ی مهم که حجاب ننگین اجباری پاشنه ی آشیل رژیم ضدایرانی آخوندی است،برداشتن حجاب از سوی زنان و دختران میهن ما،در یک اقدام همگانی،یکپارچه و همزمان،از موفق ترین،و در عین حال،کم هزینه ترین راه های مبارزه برای بدست آوردن آزادی و براندازی این رژیم اهریمنی خواهد بود.
برای لحظه ای تصور کنید که زنان و دختران دلیر ایرانی در جریان یک تظاهرات میلیونی،چندصدهزار نفره و یا دست کم چند ده هزار نفره بر علیه رژیم آخوندی، در روز هفده دی،و یا هر روز دیگر،در اقدامی هماهنگ و یکپارچه،حجاب از سر بردارند.فکر می کنید که گردانندگان و مزدوران جنایتکار و سرکوبگر رژیم در برابر این اقدام متحد و یکپارچه که بی گمان ایران و جهان را خواهد لرزاند،چه غلطی می توانند بکنند؟!

مگر گردانندگان و مزدوران جنایتکار رژیم آخوندی در واکنش به شعارهایی همچون "مرگ بر خامنه ای!" مردم چه غلطی توانستند
بکنند؟!مگر نزدند،نکشتند و به زندان نینداختند؟نتیجه اش چه شد؟نتیجه اش آن شد که مردم بپاخاسته ی ما همچنان در خیابان ها هستند و جنبش سبز هر روز نیرومندتر از روز پیش،بسوی قله های بلند پیروزی حرکت می کند!

از یاد نبریم:نترسیم،ما همه با هم هستیم!تمام جهان آزاد با ماست.تمام بشریت مترقی با ماست.آنکه باید بترسد و بلرزد،ما نیستیم،بلکه گردانندگان حقیر و فرومایه ی رژیم اشغالگر آخوندی و مزدوران آدمخوار این رژیم اند که در هراس از سرنگونی قریب الوقوع رژیم جهل و جنایت و جنون آخوندی،دیری ست قالب تهی کرده و دربدر به دنبال سوراخ موش می گردند!

این ها تنها شعارهایی توخالی نیست،بلکه عین واقعیت است.نیرو و توان خویش و جنبش سبز را دست کم نگیریم!

رژیم سرکوبگر و زن ستیزاسلامی با تبلیغات،تهدیدات و سرکوبگری های پیوسته ی خویش کوشیده است هرگونه مخالفت و مبارزه با حجاب ننگین و اسارتبار اجباری را به یک تابو تبدیل کند.

هرچند سران و مزدوران این رژیم ضدایرانی کاملا از این نکته آگاهند که اکثریت قریب به اتفاق زنان و دختران ایرانی با جاب اجباری مخالف بوده و در درازای سه دهه حاکمیت خونبار آدمخواران خمینی صفت بر میهن باستانی ما هیچ فرصتی را برای نشان دادن و اعلام این مخالفت و مقاومت در برابر اراده ی تحمیلی اشغالگران از دست نداده اند.

تابوی مخالفت با حجاب ننگین و اسارتبار اجباری را که با روح و جان و جایگاه انسانی زن ایرانی بیگانه است،باید قاطعانه درهم شکست.و تردیدی نداشته باشیم که در این راستا پیروزی از آنِ ما خواهد بود!

برخی می گویند:"در این مرحله از جنبش، مسئله ی اصلی مردم،و بطریق اولی،زنان و دختران میهن ما، مبارزه با حجاب اجباری نیست ،و در نتیجه نمی بایستی با مطرح نمودن شعارهایی دایر بر برداشتن حجاب اجباری،این جنبش را به انحراف کشاند!"

این استدلال،در بهترین حالت،استدلالی شگفت است!

می گویم شگفت،زیرا حجاب،آنهم از نوع تحمیلی آن،پاشنه ی آشیل رژیم واپسگرا،اشغالگر و زن ستیز جمهوری اسلامی است!

مبارزه برای برداشتن حجاب،بخش جدایی ناپذیر مبارزه برای بدست آوردن آزادی در میهن ماست،و به یکی از اساسی ترین نیازها و خواسته های جامعه ی امروزین ایران پاسخ می دهد.


می گویند:"مطرح نمودن شعارهایی در مبارزه با حجاب ننگین اجباری در این مرحله از جنبش بهانه بدست گردانندگان رژیم و مزدورانشان می دهد تا زنان و دختران میهن ما را مرتد اعلام نموده و سپس به قتل عام آنان بپردازند!"

این نیز،استدلالی بس شگفت است.

شگفت است،به این دلیل ساده که، گردانندگان و مزدوران آدمکش رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ،با توجیه و یا بدون توجیه،و با بهانه و یا بدون بهانه هم، به هر جنایتی که بتوانند، دست زده و خواهند زد.اینها نزدیک به ۳۱ سال است که این جنایات را انجام می دهند،اما تاکنون نتوانسته اند هیچ غلطی بکنند و از این پس نیز نخواهند توانست هیچ غلطی بکنند!

جنبش سبز در حال تعرض و پیشروی است،و رژیم اشغالگر،روبزوال و منفور همگان در حال عقب نشینی!

براستی اگر زنان و دختران دلیر و آزاده ی ایرانی همین فردا حجاب اجباری را دور بیندازند،رژیم چه غلطی خواهد کرد؟!اکثریت قریب به اتفاق زنان و دختران ایرانی مخالف حجاب ننگین اسلامی اند و در این زمینه از پشتیبانی مردان آزاده ایرانی نیز برخوردارند!

از یاد نبریم که ما ملتی هستیم با دستکم هفت هزار سال تاریخ،تمدن و فرهنگ غنی!

این جانوران خمینی صفت و تازی صفت هستند که باید از ما و خشم ملی ما بترسند،و نه ما از آنها!

سران ضدایرانی این رژیم اهریمنی،پلید و زن ستیز، تا به امروز،تا آنجا که در توان داشته اند،مردم ایران،و از جمله زنان و دختران ایرانی را سرکوب کرده و در این راستا، هر آنچه را که در چنته داشته اند،رو کرده اند.

گردانندگان خون آشام این رژیم اما نمی توانند همه ی زنان و دختران ما را قتل عام کنند!هفت پشت آنان نیز نمی تواند چنین غلطی کند.اگر چنین امری ممکن وشدنی می بود،بیگمان اجداد وحشی و تازی این جنایتکاران، پیش از این هزاران بار موفق به انجام آن شده بودند.اما نه آنان توانستند غلطی کنند،و نه اینان خواهند توانست!

فراموش نکنیم که زنان و دختران ایرانی تا بهمن خونین ۵۷،یعنی تا پیش از بروی کارآمدن رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی ،در اساس چیزی بنام حجاب را برسمیت نمی شناختند و در ارتباط با پوششی که می بایستی برای خود برگزینند،از آزادی کامل برخوردار بودند.

فراموش نکنیم که حجاب ننگین اسلامی،هم در دوران استیلای اهریمنی تازیان بر ایران،و هم در دوران سیاه حاکمیت رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،تنها و تنها بزور شمشیر و سرنیزه و شلاق و توسری و زندان و شکنجه و اعدام،به زنان و دختران آزاده ی میهن ما تحمیل گشت.

و فراموش نکنیم که امروزه نیز،برغم سه دهه فرمانروایی جنایتبار رژیم اشغالگر اسلامی بر میهن اهورایی ما،باز هم اکثریت قریب باتفاق زنان و دختران میهن ما به حجاب ننگین اجباری بدیده ی تحقیر و نفرت می نگرند و آنگاه و آنجا که خود را از نگاه ناپاک گرازهای حکومتی در امان می بینند،حجاب اسلامی را بدور انداخته و آزاد از هرگونه قید و بند اهریمنی و اسلامی،به جشن و پایکوبی می پردازند!
گردانندگان اهریمن خوی رژیم آخوندی و مزدوران آدمخوارشان هیچگاه نخواهند توانست همه ی زنان و دختران آزاده ی میهن ما را قتل عام کنند.


سراسیمگی و آشفتگی بی سابقه در صفوف مزدوران آدمخوار رژیم آخوندی در عین تبهکاری ها و وحشیگری های توصیف ناشدنی این جنایت پیشگان در روز عاشورا یکبار دیگر نشان داد که این جنایتکاران در برابر اراده ی همگانی و تزلزل ناپذیر زنان و مردان بپاخاسته ی ایرانی ،آشکارا ناتوانند و هیچ غلطی نمی توانند بکنند.

مردم ایران با گوشمالی دادن جنایتکاران تحت امر ولی وقیح در روز عاشورا درس خوبی به آنان و اربابانشان دادند.

شیرزنان و دختران دلیر ایرانی در روز هفده دی،سالروز تاریخی "کشف حجاب"، با برداشتن حجاب ننگین اجباری،درس فراموش ناشدنی دیگری به گردانندگان و مزدوران آدمکش رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی خواهند داد و برگ زرین دیگری را بر دفتر مقاومت شکوهمند ایران و ایرانی در برابر اشغالگران خمینی صفت خواهند افزود!
در نبرد مقدس برای رهایی از حجاب ننگین اجباری،پیروزی تنها و تنها از آن ِ زنان و دختران شجاع و آزاده ی میهن جاودانه ی ما خواهد بود.در این باره کمترین تردیدی نداشته باشیم!

علی اکبر رشیدی

هفتم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-----------------------------------------------------------------


رژیم بی آبرو،دیگه جسد می دزده!

پیکر بیجان شادروان علی حبیبی موسوی،خواهرزاده ی آقای میرحسین موسوی،از بیمارستانی در تهران ربوده شده است.

علی حبیبی موسوی دیروز یکشنبه،ششم دی ماه،در جلوی خانه اش،از سوی افراد ناشناس هدف تیراندازی قرار گرفت و اندکی دیرتر، در نتیجه ی جراحات وارده،در بیمارستان جان باخت.


کاملا روشن است که گردانندگان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،در انتقام از جنبش سبز، و با هدف شوم ایجاد وحشت در میان مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران که دیروز یکصدا فریاد کوبنده ی "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنه ای" سردادند،"سربازان گمنام" و آدمکشان حرفه ای وزارت اطلاعات را برای ترور ناجوانمردانه ی خواهرزاده ی آقای میرحسین موسوی اعزام داشتند.


نیز ناگفته پیداست که این ترور بعنوان هشداری از سوی سران و مزدوران جنایت پیشه ی رژیم آخوندی به آقای میرحسین موسوی و دیگر رهبران جنبش سبز در درونمرز انجام شده است.


گردانندگان رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی اما تنها به این عمل تبهکارانه بسنده ننموده و اینک دراقدامی آشکارا راهزنانه، حقیرانه و زبونانه، پیکر بیجان شادروان علی حبیبی موسوی را از بیمارستان ربوده و به مکانی نامعلوم انتقال داده اند.


براستی چه دلیل و سندی گویاتر از این پیکررُبایی ِ فقاهتی برای اثبات درماندگی مطلق ولی وقیح و شرکا و قریب الوقوع بودن زمان سرنگونی رژیم بی آبرو، پوشالی و روبزوالی که گردانندگان و مزدوران فرومایه و آدمخوارش حتی از پیکرهای بی جان ایرانیان نیز اینگونه درهراسند؟!


علی اکبر رشیدی


هفتم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-------------------------------------------------------

۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه


سرنگونی قریب الوقوع رژیم اشغالگر آخوندی


یا

برقراری حکومت نظامی در آینده ای بسیار نزدیک!

از بسیاری نشانه ها چنین برمی آید که ادامه ی مقاومت قهرمانانه و بی نظیر امروز مردم میهنمان در تهران و دیگر نقاط کشور در برابر آدمکشان روحیه باخته ی ولی وقیح، یا سرنگونی برق آسای رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در ساعات و یا حداکثر روزهای
نزدیک آینده را درپی خواهد داشت،و یا اینکه به اعلام رسمی حکومت نظامی از سوی سپاه پاسداران جنایتکار رژیم در سراسر کشور منجر خواهد گشت!

تا پیروزی راه درازی باقی نمانده است.

بهوش باشیم و برای مقابله با شرایط ویژه آمادگی داشته باشیم.


میادین و خیابان ها را نباید ترک کرد،حتی پس از اعلام برقراری حکومت نظامی در ساعات و یا روزهای نزدیک آینده!


دشمن آشکارا و بگونه ای بی سابقه ناتوان گشته است. سر مار زخمی و ناتوان فقاهتی را باید همین امروز بر سر سنگ کوبید!فردا دیر است!


علی اکبر رشیدی


ششم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------------


شهید سبز میهن!

راهت ادامه دارد!

مظلوم گلگون کفن!

راهت ادامه دارد!


علی اکبر رشیدی

ششم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شِمرِ زمانِ ما کیه؟ خامنه ای!

دشمنِ جانِ ما کیه؟ خامنه ای!

مرگ بر خامنه ای!

مرگ بر خامنه ای!


علی اکبر رشیدی

ششم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه



پاسخِ کودکانِ سبز ایرانی


به ولی وقیح و مزدوران آدمخوارش


پس از" تاسوعا"ی سبز دیروز!


علی اکبر رشیدی


ششم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


جنبشِ سبزِ میهنی،

امیدِ فردای منی!

علی اکبر رشیدی

ششم دی ماه ۱۳۸۸خورشیدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه


تازه ترین شعار توله سگ های بسیجی:


بادی که در سرِ ماست،


تو ک.و.ن ِ رهبر ماست!


علی اکبر رشیدی


چهارم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

----------------------------------------------------------


ای رهبرِ پیزُری!

دیکتاتور وافوری!

در روز هفده دی،

دخترای ایرونی،

حجابو برمی دارن،

اشکتو در می آرن!

علی اکبر رشیدی


چهارم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

----------------------------------------------------------------------


اشغالگران ِایران!



این آخرین پیامه:



کار شما خائنین،



تا سال نو تمامه!




علی اکبر رشیدی



چهارم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی


------------------------------------------------------------------------------


شعار هفده دی:


خامنه ای چِشِت کور!


حجابو میندازیم دور!





علی اکبر رشیدی

چهارم دی ماه 1388 خورشیدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه



دشمنان شاهنشاه آریامهر


و ضرورت یک معذرت خواهی تاریخی!



این یادداشت را در پاسخ به دوستی بنام مزدک نوشته ام.

ایشان نوشته اند:

"با درود
حاجی مشهدی محمد رضاه شاه پهلوی مانند شاه سلطان حسین در تاریخ ایران است. باج دادن استان 14هم ایران بحرین به انگلیس برای ماندن روی قدرت از کارهای ایشان است. شهید وطن دوست داریوش فروهر که با این کار ایشان مخالفت کرد مورد غضب وی واقع شد. لطفا به عنوان یک وطن پرست تاریخ را بخوانید نه به عنوان یک فرد پرست. پس چه فرقی بین ما و یک فرد پرست "حجتیه" ای است؟ در یک مقطع زمانی ما بایستی فردسالاری را کنار گزارده و به "مردم سالاری" روی اوریم که تنها راه رهایی از تفرقه است. با سپاس
مزدک"



دوست گرامی!
یکسویه نگری،و از آن هم بدتر،کینه ورزی و دشمنی، که گاه گاه به یک عادت و بیماری مزمن تبدیل می شود،از بزرگترین آفت هایی است که می تواند بجان یک انسان بیفتد که می خواهد در باره ی این و یا آن شخصیت تاریخی داوری نماید.

شما از شادروان داریوش فروهر با ستایش یاد می کنید،اما از یاد می برید که هم او که روزگاری با توطئه ی انگلیسی جداشدن بحرین از ایران به مخالفت برخاست،در زمستان سیاه ۵۷ با خمینی خون آشام،این سرسپرده ی دیرینه ی استعمار انگلیس به همدستی وهمکاری پرداخت و بپاس همین همدستی و همکاری،در دولت انگلیس ساخته ی موسوم به "دولت موقت" به نخست وزیری مهدی بازرگان،پست وزارت دریافت نمود.

بگذریم که شادروان فروهر بعدها پاسخ این همدستی و همکاری کوتاه مدت با خمینی پلید را با دشنه های زهرآگین انگلیسی ـ آخوندی بر سینه ی خود و یار و همسر وفادارش دریافت نمود!شما چگونه بر این واقعیت تلخ و آموزنده ی تاریخی چشم می بندید؟!

من فردپرست نیستم و با فردپرستی از هر نوع آن مخالفم.اما حساب میهن دوستی و احترام به یک پادشاه میهن دوست و دادگر را می بایستی از فردپرستی و مقولاتی از این دست جدا نمود.


پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر،که شما شوربختانه از او با عنوان کنایه آمیز "حاجی" و "مشهدی" یاد کرده اید،پادشاهی میهن دوست،دادگر،صبور و فروتن بود که در یکی از سیاه ترین و دشوارترین برهه های تاریخی،در شرایطی که میهن بزرگ ما در اشغال بیگانگان بود،بر تخت پادشاهی نشست و از همان آغاز با موجی از دشمنی و توطئه و سنگ اندازی از سوی حزب خائن توده و آخوندهای مرتجع و مصدق و دارودسته اش روبرو گشت.


از یاد نبریم که پادشاه فقید ما نخستین پادشاهی در جهان بود که اجازه داد سه وزیر کمونیست در دولت نخست وزیرش پست وزارت بگیرند.


دشمنان ایران اما بجای فشردن دست پادشاهی چنین دمکرات و سکولار،در بهمن ۲۷ بسویش تیراندازی کردند،سازمان توطئه گر نظامی تشکیل دادند،فرقه های تجزیه طلبانه براه انداختند،کودتا کردند،و آنگاه که از این همه توطئه و خدعه طرفی نبستند،از کودتای۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ با صفت انگلیسی "کودتای ننگین ۲۸ مرداد" یاد کردند!


هرگز در این باره اندیشیده اید که چرا دشمنان رژیم پادشاهی و پادشاه فقید ایران از آن کودتا با صفت "ننگین" یاد کردند؟!


زیرا آن کودتا خونین نبود.زیرا آنان نمی توانستند ادعا کنند که پادشاه فقید ایران در پی یک کودتای خونین بقدرت باز گشته است.از اینرو با رذالت ادعا کردند که آن کودتا "ننگین" بود!


توطئه ها اما بدینجا خاتمه نیافت.


سازمان نظامی حزب توده پس از کودتای ۲۸ مرداد همچنان در ایران فعال بود و تنها در سال ۱۳۳۳ کشف و تا حدودی ـ فقط تا حدودی ـ متلاشی گشت.


با آغاز اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه و مردم،انواع و اقسام گروه های مسلح ضدحکومتی با هدف آشکار براندازی رژیم پادشاهی وارد میدان شده و به جنگ مسلحانه و اعمال ایذایی و خرابکارانه علیه رژیم پادشاهی پرداختند.


شما گمان می کنید در کشورهای دیگر،زمامدارانشان در میان رهبران و اعضای گروه هایی که به جنگ مسلحانه علیه رژیم و حکومت می پردازند،حلوا پخش می کنند؟!


از یاد نبریم که بابی سندز تنها به این دلیل در زندان های انگلیس دست به اعتصاب غذا زد و در نتیجه درگذشت، که می خواست دولت انگلستان او را به عنوان زندانی سیاسی برسمیت بشناسد!همین،و نه بیش از این!


این در حالی است که زندانیان سیاسی ایران در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران،از حقوق شناخته شده ی زندانیان سیاسی برخوردار بودند،و نیز از بسیاری از حقوق دیگر همچون مطالعه،تحصیل و ...!

اینها را از یاد نبریم!


و نیز از یاد نبریم که میهن ما ایران،بویژه در دهه ی پنجاه خورشیدی،با سرعت و شتابی پیوسته و چشمگیر راه ترقی و پیشرفت را می پیمود،زنان ایران از دیرباز از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برخوردار بودند،و جامعه ی ایران از یک رفاه نسبی برخوردار بود.


در چنین شرایط و اوضاع و احوالی بود که بختک خمینی و فاجعه ی ضدملی بهمن بر سر ایران و ایرانی فرود آمد و میهن ما را،اگرنه هزاران سال،دستکم صدها سال به عقب برد!


براستی آیا پادشاه فقید ما از زمامدارانی همچون ملک حسین،صدام حسین،حسنی مبارک،ملک فیصل،و شیوخ خلیج فارس،کمتر به میهنش خدمت کرد که می بایستی آنگونه مورد ناسپاسی و بی مهری قرار گیرد؟!


ضمنا از یاد نبریم که همان ها که روز و شب در شیپور وابستگی و سرسپردگی پادشاه فقید ایران به انگلستان و آمریکا می دمیدند،امروزه در راستای نبرد آزادیبخش برای براندازی رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی، با همان دولت ها و با همان لردهای انگلیسی که بزعم آنان اربابان!!! شاه بودند،گرمترین و گسترده ترین مناسبات را دارند.


من مخالف داشتن اینگونه مناسبات نبوده و نیستم.در سیاست بسیاری کارها ممکن،جایز و حتی بایسته است.سخن تنها بر سر اینست که چرا همان ها که تا دیروز پادشاه فقید ایران را بواسطه ی داشتن چنین مناسباتی نکوهش و او را به وابستگی به قدرت های بیگانه متهم می کردند وهنوز نیز از تکرار همان اتهامات بی پایه خسته نمی شوند،امروزه خود همان مناسبات را با همان قدرت های بیگانه دارند؟!


آیا براستی راه درست و منطقی مبارزه با نارسایی های معینی که در دوران زمامداری پادشاه فقید ایران وجود داشت،نارسایی هایی که همانندشان را کمابیش در بسیاری از جوامع امروزین نیز می توان یافت،آن انقلاب بدشگون و انگلیسی برهبری خمینی خون آشام بود؟!


ضمنا آیا فکر نمی کنید که امروزه که آشکار شده است بر خلاف ادعای فریبکارانه ی مخالفان رژیم پادشاهی ، در سال ۵۷ خورشیدی صدهزار زندانی سیاسی در زندان های ایران زندانی نبودند،و نیز آشکار شده است که سینما رکس آبادان و مسجد کرمان را نه پادشاه فقید ایران و ساواک ،بلکه مخالفانش به آتش کشیدند، طرفداران شادروان فروهر و تمامی رهبران احزاب و سازمان های سیاسی مخالف پادشاه فقید ایران یک معذرت خواهی تاریخی به مردم ایران بدهکارند؟!


اینکار را شما می توانید از همینجا و همین حالا آغاز کنید.چه در غیر اینصورت من و امثال من حق داریم در صمیمیت،صداقت و پاکیزگی سیاسی تان تردید نماییم.


با آرزوی تندرستی برای شما و همه ی هم میهنانی که در راه سرنگونی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی پیکار می کنند!


علی اکبر رشیدی


سوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه


دروغپردازی و دشمنی با پادشاه فقید ایران تا کی؟!

بیش از سه دهه از زمان پیروزی فاجعه ی ضدملیِ ِ موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" و بقدرت رسیدن خمینی جنایتکار و باند انگلیسی و آدمخوارش می گذرد.
بیش از سه دهه از فریب بزرگ و تاریخی مردم ایران بدست گردانندگان دولت های استعماری و جیره خواران آشکار و پنهان شان در درون و برون از مرزهای میهن مان می گذرد.
این فریب بزرگ و تاریخی تنها و تنها بر بستر ناآگاهی بسیاری از ما ایرانیان که شوربختانه در آن هنگام به دروغ های شرم آور بلندگوهای استعماری و جیره خواران رنگارنگ شان علیه پادشاه فقید و میهن دوست ایران،شاهنشاه آریامهر،و نظام پادشاهی ،باور نمودیم،متحقق گشت.
بیش از سه دهه از زمان گام نهادن ایران در بیراهه ی انگلیس ساخته ی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" می گذرد.
بیش از سه دهه از زمان قرارگرفتن گلوی ایران و ایرانی در زیر ساطور خون چکان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی می گذرد.
هرچند جنایات آشکار و بیشمار گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی علیه ایران و ایرانی،در این سه دهه ی خونبار و سیاه، چشمان ناباور و حیرت زده ی قریب به اتفاق ایرانیان را بر بسیاری از حقایق گشوده و اصولا جایی برای توجیه و دفاع از فاجعه ی ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" باقی نگذاشته است،اما هنوز که هنوز است، شاهد آنیم که شماری از سیاست بازان و سیاست پیشگان و گمراهان و فریب خوردگان همچنان بر دشمنی شگفت انگیز خویش با پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر،و رژیم و نظامی که او اداره اش می نمود،پای فشرده و با تکرار دروغ های شرم آور،تکراری و رنگ و رو رفته ی تاریخی ،که یک نمونه ی آن،همانا همسان خواندن پادشاه فقید و میهن دوست ایران،شاهنشاه آریامهر با اهریمن مسلم تاریخ میهن مان،خمینی انگلیسی و خون آشام است، خاک به چشم حقیقت می پاشند،به دشمنی،چنددستگی و اختلاف در میان ایرانیان مخالف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی دامن می زنند، و از اینراه،خواسته و یا ناخواسته، بر عمر ننگین رژیم خونریز و جنایت پیشه ی اسلامی می افزایند.
با گذشت سه دهه از زمان بقدرت رسیدن باند راهزن و انگلیسی خمینی خون آشام و روشن شدن بسیاری از حقایق مربوط به تاریخ
معاصر میهن مان،که یک نمونه ی "کوچک" آن،همانا افشا شدن دروغ ننگین و شرم آور دایر بر باصطلاح به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان و مسجد کرمان به دست ساواک بود!!!،اینک دیگر با باور و اطمینان ژرف می توان گفت که ادامه ی دشمنی با پادشاه فقید و میهن دوست ایران و رژیم و نظامی که او با سربلندی و افتخار هدایتش را برعهده داشت،و نیز همسان خواندن پادشاه فقید و میهن دوست ایران،شاهنشاه آریامهر با خمینی خون آشام و دارودسته ی تبهکارش،در بهترین و خوش بینانه ترین حالت،نشان از نابخردی ژرف و کوته بینی حیرت انگیز کسانی دارد که دارای چنین دیدگاه های ضدملی و واپسگرایانه ای می باشند.

براستی دروغپردازی،لجبازی و دشمنی با حقیقت تا کی؟!
براستی دشمنی با پادشاه فقید ایران و نظام پیشرفته و سکولاری که او در دورانی بس پرآشوب و دشوار ،هدایتش را با سربلندی و افتخار برعهده داشت و در این راه با فروتنی و شهامتی ستودنی و نمونه وار حتی جانش را فدا نمود،تا کی؟!
براستی دشمنی،اختلاف و چنددستگی در میان ایرانیان مخالف رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی تا کی؟!

علی اکبر رشیدی
سوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

--------------------------------------------------------------



دیکتاتورِ پریشون !


نمازِ وحشت بخون !


سه ماهِ دیگه نوروزه

جنبشِ سبز پیروزه!

علی اکبر رشیدی

دوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------


یارِ دبستانیِ من

میهنِ زندانیِ من

تا روزِ آزادیِ ما

چیزی نمونده بخدا!

علی اکبر رشیدی

دوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------------



رژیم وضعش خرابه،


وقتِ کشفِ حجابه!



علی اکبر رشیدی


دوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------


منتظری روحت شاد،


زدی به قلبِ جلاد!


علی اکبر رشیدی


دوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------


مرگ بر خامنه ای،

شعار ملی شده!

علی اکبر رشیدی

دوم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه


ایرانیِ غیرتمند!

به موجِ سبز بپیوند!

علی اکبر رشیدی

یکم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-------------------------------------------------


پیامِ روشن ِتشییعِ میلیونیِ پیکرِ حسین علی منتظری به ولی وقیح:


خامنه ای حیا کن،

دیگه کفش و کلاه کن،

رسوا شده نظامِت،

برو پیشِ امامِت!

علی اکبر رشیدی

یکم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه


از حسین علی منتظری بت نسازیم!

حسین علی منتظری،شنبه شب،بیست و هشتم آذرماه،در شهر قم درگذشت.

حسین علی منتظری که در سال های اخیر به یکی از منتقدان جدی و پرنفوذ رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی و شخصِ ولی وقیح رژیم،یعنی علی خامنه ای، تبدیل شده بود،در بروی کارآوردن رژیم جنایتکار و خونریزِ جمهوری اسلامی،نقشی اساسی بازی کرد.

حسین علی منتظری در دوران تبعید خمینی خون آشام در عراق،نماینده ی تام الاختیار این جیره خوار پلید استعمارِ انگلیس در ایران بود و در غیاب وی، عملا هدایت گله ی آخوندهای خمینی صفتی را برعهده داشت که از دیرباز،در راستای تامین منافع بیگانگان، نقشه ی شومِ ویران ساختن میهن باستانی ما ایران و بدبخت نمودن ایرانیان را در سر می پرورانیدند و در این راه از پشتیبانی همه سویه و آشکار و پنهان اردوگاه شرق و غرب و عوامل آشکار و پنهان شان در درون و برون از مرز برخوردار بودند.

حسین علی منتظری که بنا به اعتراف خودش معمار و تدوین کننده ی اصلی نظریه ی بغایت ضدایرانی،ضدانسانی و واپسگرایانه ی موسوم به "ولایت فقیه" بود،دوش بدوش خمینی اهریمن صفت و باند راهزن و آدمخوار وی،در براندازی حکومت پیشرو و سکولار پهلوی،و پایه گذاری رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،نقشی کلیدی بازی کرد و به پاس خدماتی که در این راه به خمینی و اربابان انگلیسی اش نمود،هنوز در زمان حیات نکبت بار این دشمن سوگند خورده ی ایران و ایرانی،از سوی وی،به عنوان جانشین وقائم مقام ولی فقیه انتصاب گشت.

حسین علی منتظری که از زندانیان سیاسی در دوران فرمانروایی رژیم پادشاهی در میهن مان بود،پس از تحقق و پیروزی فاجعه ی ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" و بروی کارآمدن رژیم خونریز و سرکوبگر جمهوری اسلامی،دوش بدوش و همگام و همصدا با دژخیمانی همچون خمینی،خلخالی،بهشتی،مطهری،مفتح،رجایی و شرکا،بر احکام اعدام ناجوانمردانه و جنایتکارانه ی صدها تن از امرای کشوری و لشگری رژیم پادشاهی صحه گذاشت و هیچگاه از بابت مشارکت در این جنایات مدهش ابراز شرمساری و پشیمانی نکرد.جنایاتی که تنها یک نمونه ی آن،اعدام ناجوانمردانه و وحشیانه ی بانوی سالخورده وفرهیخته،شادروان فرخ رو پارسا،وزیر پیشین آموزش و پرورش در رژیم پادشاهی بود که در تاریخ ۱۸ اردیبهشت 1358 خورشیدی در بیدادگاه های اسلامی بریاست صادق خلخالی آدمخوار،به عنوان "مفسد فی الارض"، به اعدام محکوم گشت!

هرچند این واقعیتی است که حسین علی منتظری در واکنش به اعدام های دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷،به انتقاد از خمینی و شرکا پرداخت و در نتیجه از مقامِ جانشینی خمینی خون آشام عزل گشت،و بدنبال آن،تا واپسین روز زندگی ،از تاکید بر حقوق شهروندی ایرانیان و محکوم نمودن ستمگری های بیشمارگردانندگان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی باز نایستاد و در همین رهگذر،با صراحت به پشتیبانی از جنبش آزادیخواهانه ی نوین مردم ایران علیه رژیم اشغالگر آخوندی پرداخت،اما این همه نمی تواند و نباید بهانه و پایه ای برای برپاساختن بتی تازه بنام "منتظری" گردد و این توهم را در اذهان برخی از ایرانیان پدید آورد که "منتطری مظلوم"(آنگونه که هوادارانش در جریان راه پیمایی های پس از درگذشت وی از او یاد کرده اند) همواره در خدمت ایران و ایرانی بوده است و گویا بپاس این خدمت اینک "پیشِ خدا" نیز رفته است!

از یاد نبریم که حسین علی منتظری،خود،دست کم بواسطه ی نقش فعال و ویرانگرش در بروی کارآوردن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،و نیز مشارکت و یا دست کم سکوت نابخشودنی و توجیه ناپذیرش در برابر اعدام جنایتکارانه ی سران و دست اندرکاران رژیم پادشاهی و بسیاری دیگر از مخالفان رژیم ضدایرانی آخوندی،دست کم در یک مقطع مشخص تاریخی،در زمره ی ظالمان و ستمگران قرار داشته است.

من بعنوان یک انسان ایرانی هرچند از شنیدن خبر مرگ کسی شادمان نمی شوم،اما نمی توانم خرسندی خویش را از سراسیمگی و دستپاچگی آشکار گردانندگان رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی از بابت درگذشت ناگهانی حسین علی منتظری که در ادامه ی افشاگری ها و حملات جدی خویش علیه رژیم خون،جنایت و توحش آخوندی،اینک حتی با مرگ خویش، سیلی محکم و گیج کننده ای بر گونه ی سران جنایتکار رژیم دست نشانده و اشغالگر رژیم جمهوری اسلامی و شخص ولی وقیح نواخت و او را واداشت که از ترس مردم بپاخاسته و بخشم آمده ای که هیچ بهانه و فرصتی را برای بیان نارضایتی و انزجار خویش از ادامه ی اشغال ایران زمین از دست نمی دهند ،بمناسبت درگذشت حسین علی منتظری پیام تسلیت بفرستد و از آن هم بالاتر،خواستار خاکسپاری وی با تشریفات ویژه گردد، پنهان سازم.

حسین علی منتظری،معمار و تدوین کننده ی اصلی نظریه ی ضدایرانی و ضدانسانی موسوم به ولایت فقیه درگذشت.

در آستانه ی برگزاری جشن باستانی شب یلدا،جشن پرشکوه و هزاران ساله ی زایش خورشید و مهر،در این واقعیت مسلم تردیدی نداشته باشیم که عمر نکبت بار رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی و نظام نامردمانه و آدمخواره ای که بر پایه ی نظریه ی واپسگرایانه و ضدایرانی ولایت فقیه،و با یاری بیگانگان بدگوهر و بداندیش برپا گشته است نیز جاودانه نبوده و در آینده ای بسیار نزدیک بسرخواهد آمد!

ترهات ولی وقیح رژیم و آدمخوارانی همچون حسین شریعتمداری و شرکا که بگونه ای مضحک و چندش آور،روز و شب بر طبل میان تهی "ابدی بودن" حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می کوبند نیز سرسوزنی از درستی این واقعیت نمی کاهد.

در پاسخ به این فرومایگان و شیادان خمینی صفت تنها به یادآوری این نکته بسنده می کنم که:

ای دغل پیشگان هرزه و دروغگو!

در شرایطی که نه عمر پیامبرتان جاودانه بود،نه عمر امامان تان،و نه عمر حکومت الهی و خلافت کذایی ای که پیامبر و امامان تان بنیان نهادند،براستی از کدام جاودانگی و ابدیت برای نظام الهی و رژیم اشغالگر و پوشالی و منحوسی دم می زنید که در زمستان سیاه ۱۳۵۷ خورشیدی،بر بستر فریب ایرانیان، و با یاری و پشتیبانی همه سویه ی اربابان خارجی تان بر سرکار آمد، و بی گمان در آینده ای بسیار نزدیک،به دست پرتوان مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران واژگون خواهد گشت؟!

علی اکبر رشیدی

سی ام آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

--------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه


پیامِ روحِ پلیدِ خمینی از قعرجهنم به ولی وقیح رژیم


در باره ی سوزانده شدن عکس هایش!



پیامِ روحِ پلید خمینی از قعرجهنم به ولی وقیح رژیم در باره ی سوزانده شدن عکس هایش :

علی گدا!

از قول من به مردم ایران بگو:لکن چرا اینقدر خودتان را اذیت می کنید و عکس های مرا آتش می زنید و پاره می کنید؟!روح الله مدت هاست که در آتش جهنم سوخته و خاکستر شده و دود گشته و بهوا رفته،لهذا از سوزانده شدن و پاره شدن عکس هایش بدست شما هیچ خوفی ندارد.

ضمنا به میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم از قول من بگو که لازم نیست اینقدر غصه ی مرا بخورند.آنها بهتر است کمی هم غصه ی خودشان را بخورند تا خدای ناکرده در آتش قهر و غضب مردم آتش پرستِ ایران، که از آتش جهنم هم سوزان تر است و بزودی ریش و ریشه ی همه ی ما و اجداد انگلیسی مان را خواهد سوزاند،گرفتار نشوند. ضمنا این نصیحت شامل حال تو و یزدی و جنتی و مصباح یزدی و دیگر شرکا هم می شود که اینروزها دارید خودتان را برایم پاره می کنید!

به پیوست،یکی از عکس هایم ،که مرا در حال سوزانده شدن در آتش جهنم نشان می دهد،ارسال می شود، تا کسی در باره ی صحت
ادعایم تردیدی نداشته باشد.

والسلام.محرم الحرام.آخرین سال حکومت اسلام.روحِ پلیدِ روح الله الموسوی الخمینی هندی،ملقب به دجال و امامِ بدنام.

علی اکبر رشیدی

بیست و ششم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-----------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه


تنها ره رهایی،

طردِ کلِ نظام است!


علی اکبر رشیدی


بیست و سوم آدرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-------------------------------------------------------------------------------


خمینی پاره پاره شد،


خامنه ای بیچاره شد!


علی اکبر رشیدی

بیست و سوم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

--------------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه


"عاشورای حسینی"


روز دفنِ خمینی


روز سبز ایرانی


روز مرگِ نادانی!

علی اکبر رشیدی

بیستم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه



ملیجکِ مشایی،


چقدر تو بی حیایی؟!


ملیجکِ مشایی،


تو دشمنِ خدایی!



علی اکبر رشیدی


هژدهم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی


-------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه


سه ماهِ دیگه نوروزه،

جنبشِ سبز پیروزه!

علی اکبر رشیدی

هفدهم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-------------------------------------------------------------------------------

یار دبستانی من،

در این نبرد تن به تن،

یاری نده به اهرمن!

علی اکبر رشیدی


هفدهم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-------------------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه



پرچم خرچنگ نشان،

مایه ی ننگ ایران!

پرچم هر ایرانی،

درفش کاویانی!

علی اکبر رشیدی


شانزدهم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه


کدامیک بهترند:

سران رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی

یا

مخالفانِ این رژیم اهریمنی؟


بسیار اتفاق می افتد که در این و یا آن سایت،و در اینجا و آنجا،مزدوران آشکار و پنهان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،با جازدن خویش بعنوان دوستداران ایران و ایرانی،به لجن پراکنی علیه نیروهای اپوزیسیون رژیم آخوندی،و در وهله ی نخست،علیه دو نیروی محوری اپوزیسیون برانداز رژیم آخوندی،یعنی مجاهدین خلق و هواداران پادشاهی می پردازند و بیشرمانه و رذیلانه اعلام می کنند که سران رژیم جنایتکار و ضدایرانی جمهوری اسلامی و سران خون آشام آن را به آقای مسعود رجوی و مجاهدین خلق، و شاهزاده رضا پهلوی و هواداران پادشاهی ترجیح می دهند!

به باور من،هر کس، به هر بهانه ای،میان سران رژیم اشغالگر و ضدایرانی جمهوری اسلامی و رهبران یک جریان مخالف این رژیم دست نشانده، سران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را انتخاب کند،بی هیچ تردیدی خمینی صفت،آخوندصفت و مزدور جمهوری اسلامی است.

من هوادار نظام پادشاهی هستم،اسلام را یک دین اساسا واپسگرا می دانم و با حکومت اسلامی ـ از هر نوع آن ـ مخالفم،اما با بانگ رسا اعلام می کنم که سگِ یکایک مجاهدین و دیگر مخالفانِ رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بر سراپای یکایک مزدوران این رژیم اهریمنی و انگلیس ساخته شرف دارد!

ننگ و نفرین بر خمینی صفتان بی شرفی که در پوشش دوستدارِ ایران و ایرانی، در صفوف مخالفان رژیم پلید و ضدمردمی جمهوری اسلامی بذر تفرقه و دشمنی می پاشند!

پاسخ شایسته ی ما ایرانیان به این مزدوران وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،می تواند و باید همبستگی و یگانگی در نبرد آزادیبخش با رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی باشد!

علی اکبر رشیدی

هشتم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه


روان پریش یا مغرض!


سی سالِ آزگار است که رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی جنایت می کند و میهن بزرگ ما را به تباهی و ویرانی کشانده است،اما کسانی همچنان از تکرار خاطره نویسی و دروغپردازی در باره ی باصطلاح جنایات دوران پهلوی خسته نمی شوند!اینان یا روان پریشند،یا بسیار مغرض!

علی اکبر رشیدی

هفتم آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی

_____________________________________

۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

در آستانه ی سقوط پریشانی

پیش کش به زنان میهنم که برای آزادی پیکار می کنند


جمشید پیمان ، 5 ـ آذر ـ 1388


آفتاب ، جان ــ مایه‌اش بود
در میانِ سرمایِ اینهمه سال‌هایِ زمستانی.
و بر آمدنِ بامداد
بشارتِ لب‌هایش بود
در گذر گاهِ پر همهمه یِ تهمت هایِ آشکار و نهانی.
سنگ‌های سخت
از دلِ دستانِ افتراء
چه آسان می نشستند
بر بلندایِ پیشانی اش.
لب‌هایِ بی واهمه اش ، اما
تکرار بشارت بود
در قحطستانِ امیدهایِ بی نام ونشانی.
زمین ، باورش کرد
ــ چونان که بایسته یِ زمین است ــ
و بشارتش را پروارنید
در باغ‌هایِ سرشار از اردی‌بهشت هایِ گل افشانی .
و عیسا بر آمد
با تاجی از آفتاب
در ردایی از بهار
و دلی ؛ پر شور و شیرین
از فراز موج‌هایِ خروشانِ خیابانی.
و ما
گریستیم ، خندیدیم
با گونه هایِ شکفته یِ مادرانِ عیسا
در آستانه ی سقوط پریشانی .

-----------------------------------------------------------

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه



آقای موسوی!

با ستایش از خمینی و آدمکشان بسیجی

خاک به چشم حقیقت نپاشید!


میرحسین موسوی،نخست وزیر سوگلی خمینی خون آشام که امروزه بهردلیل رهبری جنبش سبز و مقاومت عادلانه ی مردم ایران در برابر رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی در درونمرز را بدست گرفته است،به مصداق "ترک عادت موجب مرض است"،به بهانه ی سی امین سالگرد برپایی تشکیلات ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان" که خمینی خون آشام آن را براه انداخت و بلای جان ما ایرانیان نمود،پیامی خطاب به اراذل و اوباش بسیجی فرستاد که ضمن آن باز هم گریزی به صحرای کربلا زد و چنان دروغ های شاخداری ردیف نمود که از شنیدن آن ها حتی مرغ پرکنده هم خنده اش می گیرد.

توجه به این دروغ های شاخدار بویژه از آنروی دارای اهمیت است که ما ایرانیان بهوش باشیم و همانند دوران سیاه تکوین و تحقق فاجعه ی ضدایرانی و ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" دوباره فریب منجیان دروغین ملت و میهن را نخوریم،سره را از ناسره ،و دوست را از دشمن تشخیص دهیم و ضمن بهره گیری از همه ی امکانات و شکاف ها،تضادها و حتی دشمنی ها میان سران و گردانندگان دیروز و امروز رژیم جنایتکار آخوندی،یکدم نیز این حقیقت بزرگ را از یاد نبریم که در نبرد آزادیبخش و میهنی با رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به هیچیک از همدستان و شاگردان و نوچگان امروز و دیروز خمینی خون آشام نمی توان و نباید اعتماد نمود.

میرحسین موسوی،سوگلی خمینی خون آشام و نخست وزیر دوران جنگ خمینی خواسته و ضدمیهنی ایران و عراق، که تا به امروز نیز نه تنها از بابت مشارکت فعال خویش در جنایات خمینی و رژیم خونریزی که او بنیان نهاد،از مردم ایران پوزش نخواسته است،بلکه از هر فرصتی برای ابراز وفاداری به خمینی گوربگورشده استفاده می کند،از زمره ی همین شاگردان است،شاگردانی که امروزه، مردم ایران، بهمان اندازه که با درایت و دوراندیشی حق دارند، می توانند و باید از آنها در پیکار پیچیده،دشوار و سرنوشت ساز با رژیم ضدمردمی و جنگ افروز جمهوری اسلامی استفاده کنند،نمی توانند و نباید به آنان اعتماد نموده و از امامزاده های خمینی نشان آنان انتظار معجزه داشته باشند!

با این مقدمه،اینک نگاهی گذرا بیفکنیم به دروغ های شاخدار میرحسین موسوی در باره ی ماهیت اولیه ی تشکیلات ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان".

میرحسین موسوی در پیام خویش که تاریخ چهارم آذرماه ۱۳۸۸ را دارد،از جمله این دروغ ها را ردیف کرده
است:

"بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این
سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت..."

" بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت]ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت..."

"زمانی که پدر دلسوز ما(منظور خمینی خون آشام است!ـــرشیدی) این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند..."

"بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند..."

گمان نمی کنم نیازی بدان باشد که در باره ی این دروغ های شاخدار میرحسین موسوی که به عبث کوشیده است از خمینی و آدمکشان بسیجی فرشتگانی مهربان بسازد، توضیح خاصی داده شود.چه،مردم ایران، هم "پدر دلسوز" میرحسین موسوی،یعنی خمینی خون آشام را بخوبی می شناسند،هم دیگر سران ریز و درشت رژیم جنایتکار آخوندی را،و هم "بسیج مستضعفان" و "سپاه پاسداران" و " ساواما" و دیگر ارگانهای سرکوب و شکنجه در رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی را!

جالب است که میرحسین موسوی در همان حال که از بد روزگار رهبری جنبش سبز ایرانیان علیه رژیم جمهوری اسلامی را در داخل کشور بدست گرفته و بقاعده می بایستی سخنگوی ملتی باشد که دیری ست برای حکومت اسلامی و اسلام و الله و قرآن تره هم خرد نمی کند،همه ی کسانی را که به قرآن و اسلام پشت کرده و می کنند، از لولوی رانده شدن به دوزخ می ترساند و می گوید:

"قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند..."

میر حسین موسوی پس از ردیف نمودن این همه دروغ،سرانجام در نقش معلم اخلاق ظاهر گشته،در باب راستگویی دادسخن داده و می گوید:

" راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟..."

باید از میرحسین موسوی که درست در اینروزها ی سرنوشت ساز که فریاد آزادیخواهی و دادخواهی مردم ایران علیه بیدادگری های رژیم اهریمنی و منحوسی که خمینی خون آشام با همدستی و همیاری انگلستان و دیگر قدرت های بیگانه در میهن ما بنبان نهاد،در سرتاسر گیتی طنین انداز گشته و مقاومتی بی همتا، دلیرانه و شکوهمند را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشته است،اینچنین دروغ می گوید و می کوشد خمینی خون آشام و قداره بندان و اراذل و اوباش بسیجی اش را بعنوان فرشتگانی دلسوز و دوستدار ایران و ایرانی به مردم ایران قالب نماید،پرسید:

آقای میرحسین موسوی!

براستی آیا شما خود را راستگو می دانید؟!

براستی آیا گمان نمی کنید که دیگر فریفتن ایرانیان بس است؟!

براستی آیا گمان نمی کنید که وظیفه ی اخلاقی و انسانی شما ـ که امروزه برغم پیشینه ی سیاهتان در همکاری با خمینی خون آشام از اعتماد نسبی ملتی بزرگ برخوردار گشته اید که با بزرگواری و فروتنی به گذشته تان به دیده ی اغماض می نگرد ـ حکم می کند که چنانچه نمی خواهید و یا نمی توانید آشکارا علیه خمینی و جنایات مدهش او علیه ایران و ایرانی، که یک نمونه اش همین براه اندازی تشکیلات سرکوبگر و ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان" است،سخن بگویید،دست کم خاموش بمانید و اینگونه زبان به ستایش ازخمینی خون آشام و جنایتکاران بسیجی اش که از آغاز تا به امروز از اراذل و اوباش بوده و هستند،نگشایید؟!

آقای میرحسین موسوی!

شما خواسته و یا ناخواسته اینک در مقام رهبری جنبش سبز قرار گرفته اید.از این امکان و شانس بزرگ که تاریخ و مردم ایران برای خدمت به ایران و ایرانی و یاری رسانیدن به نبرد آزادیبخش مردم ایران علیه رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی دراختیارتان نهاده اند،با شایستگی بهره گیرید و با تکرار ملال آور دروغ های شاخداری
از آندست که در بالا بدان اشاره شد،بیهوده خاک به چشم حقیقت نپاشید:این کار نه بسود شما، نه بسود مردم ایران،و نه بطریق اولی،بسود جنبش سبز است!

علی اکبر رشیدی

5 آذرماه 1388 خورشیدی

___________________________________________________________