۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه


شهر فرنگ!


احمدی نژاد خطاب به خاتمی:
ملیجک رهبرم و جانی ام
شاگرد مدرسه ی حقانی ام!

خاتمی خطاب به احمدی نژاد:
بمن می گن فراماسون خاتمی
از حقه هام حیران شده عالمی!



تیر خلاص می زنم و جانی ام
تشنه بخون هرچه ایرانی ام!



شیخک شیاد و جلاد، خاتمی، خطاب به علی گدا وافوری:
شما فقط مشخص بفرمایید که در دوره ی بعدی ریاست جمهوری برای حفظ نظام اهریمنی مون چه تعداد ایرانی رو باید سربه نیست کنم؟با قی اش با این بنده ی حقیر!



روح اهریمن!


زهرخند اهریمن!


خاتمی:می خوام چهار سال دیگه هم مردم ایران رو سرکار بذارم!


خاتمی جلاد در حال جردادن گلوی خود برای رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی!


اکبر کوسه: نه،بیرون نکشید!بذارید همون تو بمونه!
این یک گیرنده ی خیلی پیشرفته است که ارتباط شبانه روزی من رو با لندن تامین می کنه!


"چنگال قاتل "
و یا
"دراکولا وارد می شود!"



یک کوسه،یک بوزینه
دوهمدست دیرینه!



اینترپل فضایی در تعقیب ماهواره ی جاسوسی ـ تروریستی موسوم به "امید"!


می خوایم بریم مهمونی
مهمونی اعیونی
داریم می ریم مرغ و فسنجون بخوریم
قیمه بادنجون بخوریم
چاق بشیم
چله بشیم
بعدش بریم شعار بدیم:
وای اگر خامنه ای یونجه نشانم دهد
ارتش دنیا نتواند که تکانم دهد!



یاسر عرفات خطاب به خمینی خون آشام : یا قائد اعظم!یا ایهاالشیطان!
لا نسیان!لانسیان!یاسرعرفات و شرکا هم مثل تو ضد ایرانی و ایران!



اینقدر عجله نکن،مملی!
اول بذار عقب و جلوت رو اندازه بگیرم،بعد شلوارتو بکش پایین!


پاسدار سبزعلی رضایی:این اکبر کوسه الان این دیس رو با تمام محتویاتش می بلعه و برای من چیزی باقی نمی ذاره!

استحاله ی معجزه آسای!!! دوتن از سران جنایتکار رژیم آخوندی پس از دیدار و مذاکره با هیئت هالیوودی در تهران!

روح خمینی خون آشام درحال تبرک دادن هنرپیشه ی هالیوودی پس از سفر به تهران!


شیخک شیاد،خاتمی در باره ی فاطمه رجبی:
این جانور حتی دست زن عجوزه ی منو در سلیته بازی و پتیارگی از پشت بسته!


هیس!مردم رو بیدار نکنین!



آیت الله جک استراو:حسنی!اصلا نگران امنیت جمهوری اسلامی نباش،چون تو و همه ی سران رژیم دست نشانده تون زیر چتر امنیتی ما قرار دارید!



من در انتخابات ریاست جمهوری در نظام سوپر مردمی!!! جمهوری اسلامی شرکت خواهم کرد و مطمئنم که همه ی همنوعان من نیز در این انتخابات شرکت خواهند کرد!


تونی بلر: ما تعیین می کنیم که در رژیم دست نشانده ی ما در ایران کدوم آخوند معمم و یا مکلای خمینی صفت باید رییس جمهور بشه!

ساده می گیم،یک کلام:
ریدیم به کل " نظام "!

-----------------------------------------------------------------------------
سردار سپاهی،جاسوس حزب اللهی،علیرضا خدایی!






جانور رذیلی که عکسش را در بالا می بینید،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،علیرضا خدایی،گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" است.
علیرضا خدایی که در برلین لانه داشته و آشکارا از رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی پشتیبانی می کند،بنابر اعترافات صریح اش در ورق پاره ی ساواماساخته ی "راه توده"،همراه با عفریته ای بنام "لیلی سلیمی خیاط"، در شناسایی،لودادن،دستگیری و اعدام دسته جمعی نظامیان میهندوست و دلیر مرتبط با "قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹" موسوم به "کودتای نوژه" نقش مستقیم داشته و با بیشرمی و وقاحت ویژه ی پرورش یافتگان حوزه های آخوندی و ملیجک های ذوب شده در ولایت،به این نقش خائنانه و ضدایرانی خود افتخار می کند!
وی که از جاسوسان سازمان جاسوسی شوروی پیشین بوده است، در نتیجه ی افشاگری های کوبنده ی ما اخیرا ناچارگشته است که بخشی از اطلاعات مربوط به فعالیت های ضدایرانی و جنایتبار خویش را،هرچند با تحریف ها و ادعاهای دروغین و جعلی که بمنظور اثباتشان لشگری از مردگان را بعنوان شاهد بکار می گیرد،بالا بیاورد.
من در آینده به این دروغ ها ی علیرضا خدایی،یعنی مزدور بی آبرویی که اخیرا حتی رهبران حزب توده،یعنی حزبی که او سالیان متمادی از سرانش بوده است،رسما او و ورق پاره های اینترنتی اش را به وابستگی به وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار آخوندی متهم ساخته اند،خواهم پرداخت.
این امر بویژه از آنروی اهمیت دارد که علیرضا خدایی،این قاتل بسیاری از ایرانیان میهن دوست،و این مزدور پلید وزارت اطلاعات رژیم آخوندی، با شبکه ی گسترده ای از جاسوسان رژیم در درون و برونمرز در ارتباط می باشد.
علیرضا خدایی از جمله با محمدعلی عمویی،از سران پیشین حزب خائن توده،که اینک در ایران بسر می برد و از مداحان فرومایه و رذیل خاتمی شیاد و باند تبهکارش بشمار می رود،در ارتباط تنگاتنگ می باشد و درهماهنگی مستقیم با وی و وزارت اطلاعات رژیم آخوندی، سیاست خائنانه و ضدایرانی پشتیبانی از این باند عوامفریب را در راستای دفاع از ادامه ی فرمانروایی رژیم خونریز جمهوری اسلامی به پیش می برد.


و اینک معرفی علیرضا خدایی،بزبان شعری طنزگونه:

من علی خدایی ام
میوه ی ولایی ام
در طویله ی "امام"
گرگ دم طلایی ام.
همچو جدوآبادم
آخوند مادرزادم
از صفا و مهر بدور
دزد و رذل و شیادم.
پیشه ام تجارته
شعارم رذالته
چیزی که نمی شناسم
راستی و صداقته.
استاد جاسوسی ام
خبره در دیوثی ام
عامل بیگانگان
سمبل سالوسی ام.
گرگم و لباس میش
کرده ام برتن خویش
شورت حضرت امام
می ذارم بجای ریش.
من علی دون ژوان ام
گَرگرفته بدنم
بس که اربابای من
سیخ زدن به این تنم.
جیره خوار انگلیس
نوکر ولایتم
ولی فقیه من
می کنه هدایتم. .
پستون مادرمو
پاچه ی خواهرمو
گازگرفتم تا یه روز
تور زدم همسرمو.
در دروغگویی تکم
زشت خو مثل ککم
گرچه در بستر شیخ
خوشگل و بانمکم.
"پیک" روزونه دارم
تو برلین لونه دارم
جنسم از خوکه ولیFett
ژست شاهونه دارم.
بی خدا و بی دینم
بد که نه،بدترینم
کار من مزدوریه
چه کنم؟من همینم!

علی اکبر رشیدی

----------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

همیشه انگلیسی!


----------------------------------------------------------------------------------
ز پایِ رفتنم بگشا ، غل و زنجیر ِ ماندن را

جمشید پیمان


تـو را درجـانِ خود جویم، کـه در جـانـم تو پنهانـی
چـو دریـابم تـو را در جــان ، رهـم از بـنـدِ حیرانـی
ز پـایِ رفـتـنـم بـگشـا ، غـل و زنــجـیـر مــانـدن را
مــلــولـم مـی کـنـد مـانـدن ، ازآن گیرم گرانجانی
به هرجائی تو را جستم ، که بازت یابم ای درجـان
نـدانـستـم که ایـنجائی، بجز در جان ، نمی مانـی
ز هر چـون و چـرا بیرون ، نه ای افسانه و افسون
نـه دانـش پـاسـخـت دانـد ، نـه مـدلـولاتِ نادانـی
عـقـالِ عـقـل و بنـدِ عشق، نبندد دست و پایـت را
برون از عـقـل و از عشقی ، ورایِ کـفـر و ایمانی
پــیــامـت را نـیـوشـیـدم ، شـدم پــر از پــر پـــرواز
بـه زیــر بـالِ خـود دیــدم ، شـکـوه و فـر کـیـهـانی
به دریـاهای پـر توفان ، اگر بـاشی تـو کشتی بان
نـتـرسـم از سفـر دیگر ، درین شب هایِ ظلمانی
دلـم را چـون بـه دسـتِ تـو ، سپـارم ای امـین دل
رها گردم هم از ظـلـمـت ، هـم از دردِ پـریـشـانـی
جـز " آزادی " چـه خوانـیـمت ، که بنماید ترا گوهر
بـه نـام پـر فـروغ تـو ، چه جـان ها گشته قربـانی
نـشانی هایـت ای زیـبـا ، بـه هر دار و چـلـیـپـائی
به لب نام تو می جوشد، چه در پـیـدا، چه پنهانی
اگـر شـب در زمـیـن مـن ، گشـوده بـالِ تــاریـکـی
ز هم بگسل سیـاهی را ، به چشمـم مـهـر تابانی
تـوئی سیـمـرغ الـبـرزم ، خـجسته نـام و رائی تـو
بـکن بـایـستـه تـدبـیـری، زحـد بـگذشـتـه ویـرانـی

جمشید پیمان۲۴ فوریه ۲۰۰۹

۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه


نامه ی سرگشاده
به رهبران اپوزیسیون راستین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی!

رهبران اپوزیسیون راستین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی:
شهبانو فرح پهلوی!
خانم مریم رجوی!
آقای مسعود رجوی!
شاهزاده رضا پهلوی!

سروران گرامی!
در این روزهای تیره و شوم برای ما ایرانیان که آخوندهای معمم و مکلای خمینی صفت سی امین سالگرد برپایی رژیم اشغالگر و اهریمنی خویش را جشن می گیرند،و با گذشت سه دهه از فرمانروایی نکبتبار خونریزترین و پلیدترین حکومتی که تاریخ ایران زمین بیاد دارد،من،بمانند یکی از بیشماران ایرانی مخالف رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی،و نیز بعنوان یکی از میلیون ها ایرانی تبعیدی که بیش از نیمی از زندگی خود را بناچار در برون از مرزهای ایران پشت سر گذاشته است،با حس احترام ژرف نسبت به شما رهبران اپوزیسیون راستین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،و ضمن باور عمیق به درستی راه پرافتخاری که شما سروران گرامی برغم تمامی ناملایمات و سختی ها پرچم ظفرنمون آن را با سربلندی،عزت و درایتی انکارناشدنی در سراسر گیتی برافراشته نگاه داشته اید،با هدف دعوت شما رهبران جنبش آزادیبخش مردم ایران،و نمایندگان و سمبل های مقاومت سی ساله ی ملت ستمدیده و دربند ایران به آغاز مذاکرات مستقیم میان رهبران اپوزیسیون راستین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ،و برداشتن گام های مشخص و عملی در زمینه ی ایجاد فضای همدلی، اتحاد و همبستگی میان همه ی ایرانیان مخالف رژیم خونریز و ستمگر آخوندی، بایسته دیدم این نامه ی سرگشاده را برای شما عزیزان بنویسم.
سروران گرامی!
من بمانند قطره ای از اقیانوس بیکران جنبش میهنی و آزادیخواهانه ی مردم ایران،یعنی جنبشی که شما با پشتکاری ستودنی و اراده ای آهنین و استوار رهبری اش را برعهده دارید،و بعنوان کسی که از دیرباز شاهد پافشاری و تاکیدات دلسوزانه و پیوسته ی شما بر بایستگی همدلی،همسویی،همبستگی و اتحاد همه ی ایرانیان مخالف رژیم تبهکار جمهوری اسلامی،و بطریق اولی،همبستگی و اتحاد همه ی گروه ها، سازمان ها و احزاب مخالف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،بمثابه ی یکی از شرط های اساسی پیروزی بر رژیم جنایت پیشه ی آخوندی می باشم،می خواهم بدانم که برغم گذشت سه دهه از هنگام بقدرت رسیدن دارودسته ی آدمکش و راهزن خمینی خون آشام، کدام عامل و یا عواملی همچنان مانع از آغاز مذاکرات رسمی میان رهبران اپوزیسیون راستین رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی،بطور اعم،و آغاز مذاکرات رسمی میان شما سروران گرامی،بمانند نیروهای اصلی و محوری این اپوزیسیون در سیمای نیروهای هوادار نظام پادشاهی و نیروهای هوادار جمهوری سکولار و دمکراتیک،بطور اخص،می باشد؟
من،بمانند یک ایرانی مخالف رژیم تبهکار آخوندی،می خواهم بدانم که برغم فراخوان ها و تاکیدات کاملا درست، صریح،روشن و پیوسته ی شاهزاده رضا پهلوی و آقای مسعود رجوی در زمینه ی همبستگی و اتحاد همه ی ایرانیان مخالف رژیم جنگ افروز،تروریست پرور و ضدمردمی جمهوری اسلامی،چرا تا به امروز نشانه ای حتی کمرنگ از آغاز مذاکرات میان رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت و شهبانو فرح پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی دیده نمی شود؟
در شرایطی که گرداننگان رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی،صرفنظر از اینکه کدامیک از باندهای جنایتکار حکومتی را نمایندگی می کنند،همواره بصورت گله ای واحد از گرگ های درنده در برابر مردم ایران ظاهر شده و عمل کرده اند،براستی چه چیزی مانع از آن می شود که برای نمونه شهبانو فرح پهلوی و خانم مریم رجوی،بمانند دو بانوی نامدار ایرانی، دو سمبل آشکار آزادگی و ترقیخواهی،و دو رهبر برجسته ی مقاومت شکوهمند ملی در برابر فاشیسم دینی و رژیم خونریز جمهوری اسلامی،که هر دو در فرانسه نیز بسر می برند،با یکدیگر دیدار و مذاکره نمایند و با این این اقدام شجاعانه و میهنی خویش دلهای ده ها میلیون ایرانی مخالف رژیم در درون و برونمرز را شاد سازند و جرقه ی امید به سرنگونی ناگزیر و قریب الوقوع رژیم پوشالی جمهوری اسلامی را در قلوب یکایک ایرانیان آزاده و میهن دوست،اعم از ایرانیان هوادار نظام پادشاهی و یا جمهوری،بیش از پیش شعله ور سازند؟
و اکنون که شاهزاده گرامی،رضا پهلوی،در راستای هماهنگ ساختن هرچه بیشتر تلاش ها و مبارزات ایرانیان مستقر در اروپا،از چندی پیش در فرانسه مستقر گشته اند،براستی چه چیز مانع از دیدار ایشان و یارانشان با خانم مریم رجوی،یعنی بانوی دلیر و آزاده ای است که بواسطه ی پشتکار و شهامت ستودنی شان بعنوان یک بانوی ایرانی،و یک رهبر برجسته ی مقاومت،ازاحترام و اعتباری جهانی برخوردار می باشند؟
سروران گرامی!
براستی طلسم اهریمنی پراکندگی،چنددستگی و دشمنی میان نیروهای گوناگون اپوزیسیون راستین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،اعم از نیروهای هوادار نظام پادشاهی و جمهوری، کی و بدست کدام اراده ی توانا خواهد شکست؟
من،به مانند یک ایرانی مخالف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،و نیز بعنوان یکی از میلیون ها ایرانی تبعیدی که آرزویی جز آزادی،سربلندی و خوشبختی ایران و ایرانی ندارند و برای بازگشت به سرزمین مادری خویش، که شوربختانه از سی سال پیش بدینسو در اشغال خونریزترین و پلیدترین جنایتکاران تاریخ بسر می برد،لحظه شماری می کنند،بی صبرانه و مشتاقانه چشم براه رسیدن خجسته روزی هستم که در آن مژده ی دیدار و گفتگوی رهبران اپوزیسیون راستین رژیم جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی،و بویژه مژده ی دیدار و گفتگوی خانم مریم رجوی و آقای مسعود رجوی با شهبانو فرح پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی،بمانند شناخته شده ترین ومعتبرترین رهبران اپوزیسیون راستین رژیم جنایتکار آخوندی،و نیز به عنوان شایسته ترین رهبران جنبش آزادیبخش و مقاومت مردم ایران در برابر رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی، بگوش همه ی ایرانیان آزاده و بشریت مترقی برسد.
کمترین تردیدی ندارم که اکثریت قریب به اتفاق هم میهنان ما در درون و برون از مرزهای سرزمین ورجاوند و اهورایی ما در این آرزو و احساس نیک با من شریکند.

با آرزوی تندرستی و کامیابی های روزافزون برای شما سروران گرامی،
و با امید به سرنگونی هرچه زودتر رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی!
پاینده ایران!
با احترام
علی اکبر رشیدی قادی
پنجم اسفندماه ۱۳۸۷خورشیدی
آلمان
-----------------------------------------------------------------------------------

اعدام ۱۶ ایرانی،

بزرگترین دستاورد سفر شرودر به ایران!

سران تبهکاررژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی در ادامه ی جنایات پیوسته ی خویش علیه مردم و سرزمین باستانی ما،قرار است امروز شانزده تن از هم میهنان ما را بطور دسته جمعی در زندان اوین اعدام کنند.
این درحالی است که گرهارد شرودر،صدراعظم پیشین آلمان،در تلاشی آشکارا پااندازانه، از روز پنج شنبه گذشته در ایران بسر برده و مهمان گردانندگان رژیم پلید آخوندی،این دژخیمان و دشمنان سوگندخورده ی مردم ایران می باشد!
گردانندگان بخش فارسی رادیو آخوندی بی بی سی ضمن اینکه شادمانی اهریمنی خویش از سفر گرهارد شرودر به ایران را که هدفی جز یاری رسانیدن به تداوم فرمانروایی رژیم ضدایرانی آخوندی ندارد،پنهان نمی سازند و آب از لب و لوچه و پوزه ی اهریمنی شان جاری شده است،با بیشرمی ویژه ی تعلیم دیدگان مکاتب آخوندی،در باره ی قصد سران رژیم جمهوری اسلامی در زمینه ی اعدام ۱۶ تن از هم میهنان ما در زندان اوین سکوت نموده، زبان دراز آخوندی در کام و ک...ن کشیده و از این راه خود و همپالگی های جنایتکار خویش در رژیم دست نشانده ی انگلیس درمیهن ما را ارضا می کنند!
آقای گرهارد شرودر و کسانی که او را با هدف پااندازی و نشان دادن بسته های مشوق سیاسی،اقتصادی و امنیتی به سران خونخوار و خونریز رژیم جمهوری اسلامی به آغوش این سیه دلان جیره خوار قدرت های استعماری روانه کرده اند،می تواند از نتیجه ی سفر بظاهر غیررسمی خود به ایران و مذاکرات پشت پرده ی خود با آخوندهای معمم و مکلای خمینی صفت که از سی سال پیش بدینسو خون مردم ما را در شیشه کرده اند، خرسند باشد و به خود و برادران و خواهران همپالگی خود در مراکز و محافل جهانی سیاست گذاری ببالد که "برادر" آنتی سیمیت او احمدی نژاد،در واپسین روز سفر پربرکت صدر اعظم پیشین آلمان به میهن دربند ما،یک قلم ۱۶ ایرانی را در پیش پای وی قربانی نموده و در شکنجه گاه اوین بدار می کشد!
ننگ و نفرین بر رژیم جنایتکار آخوندی و اهریمنانی که از این رژیم اشغالگر و دست نشانده پشتیبانی می کنند!


-------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

ویژه نامه ی نامزدی شیخک شیاد،خاتمی!

ارباب!اول شما بفرمایید!

از همین حالا باید عمامه ام رو محکم نگه دارم،چون مطمئنم که اینبار دیگه ایرانی ها،بویژه دانشجوها که دست من و سایر سران نظام اهریمنی مون رو خونده ان،راحتم نخواهند گذاشت!

موثرترین روش هدف گرفتن آزادی!


خر می کنیم آی خر می کنیم!


چارلز:تصمیم گرفتیم تو رو بازهم بکنیم رییس جمهور!


چاکر برادران دایناسور "تیپ چون گُه"، "جیب چون چاه" و "کون چون تانک"!

از حماقت ایرانی هایی که همچنان فریب بازی های انگلیسی ما آخوندهای خمینی صفت و شیاد رو می خورن،واقعا خنده ام می گیره!


هی کوسه!یه وقت آرای منو نخوری!


خاتمی:ارادتمند و نوکر برادران انگلیسی!


شرط ببندیم که اربابامون تو رو بعد از برادرمون احمدی نژاد باز هم می کنن رییس جمهور؟

نشنوم که یه وقت علیه تمامیت نظام و رژیم مون حرفی بزنید و بگید که بالای چشم ولی وقیح وافوری یک دست داده مون ابروئه!


خاتمی :استاد اعظم دستور داده که از این پس من بعنوان رییس جمهور ماموریت ضدایرانی برادرمون احمدی نژاد رو ادامه بدم!


دختر خاتمی: بابا!اینجوری نکن!
پسر خاتمی: یه دست به بابامون دادیم،حالا ول کن نیست!


چاوز:این ها کی ان؟
خاتمی:این ها الاغ ها و گوسفندهای ایرانی ان که بازهم می خوان به من و برادرای رقیب مون رای بدن!


خاتمی به چارلز:نه، ارباب!استدعا می کنم!اینجا خونه ی خودتونه!

یه دست دادم به محمود
یه دست می دم به باراک
وگرنه پیش از اینا
باید می زدیم بچاک!
-------------------------------------------------------------------------------
مچ گیری

مدير روابط عمومي انجمن حمايت از حيوانات رژیم: کلاغ ها تا عید به تهران باز می گردند
- برای مردم ایران مهم نیست که کلاغ ها کی به تهران بازمی گردند.مسئله ی مهمتر برای مردم ایران آنست که گرگها و گرازها و کرکس ها و دایناسورها و دیگر وحوش حکومتی کی گورشان را از تهران و دیگر شهرهای ایران گم خواهند کرد؟
احمدی نژاد: بوش به تاریخ پیوسته است!

ـ تو و دیگر سران رژیم جنایتکار آخوندی اما به زباله دانی تاریخ خواهید پیوست!

آیت الله بي‌.بي‌.سي: به ‌رغم ابراز تمايل دولت جديد آمريكا براي تعامل مستقيم با تهران، شعار «مرگ بر آمريكا» همچنان در خيابان‌هاي ایران شنيده می شود
ـ مگر از حکومت دست نشانده ی انگلیس در ایران انتظاری جز این هم می توان داشت؟!
لاری جانی،رییس مجلس شورای رژیم آخوندی:اداره حکومت،عقلانیت بالا می خواهد
ـ درست بهمین دلیل ساده است که ما ایرانی ها تردیدی نداریم که گردانندگان واقعی و پشت پرده ی رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی،نه آخوندها،بلکه اربابان آخوندها در لندن می باشند!

رسانه ها:جمعیت مارمولک ها و قورباغه ها در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی شدیدا کاهش یافته است
ـ کارشناسان علت اساسی این پدیده را وجود مناسبات دوستانه ی میان رژیم جمهوری اسلامی و رژیم هایی همچون ونزوئلا،نیکاراگوا،بولیوی و اکوادور می دانند.زیرا مارمولک ها و قورباغه های این منطقه از جهان از آن بیم دارند که با تحکیم و گسترش این مناسبات،در آینده ای نزدیک کوسه ی رسماجانی از این کشورها بازدید نماید!
------------------------------------------------------------------------

آخوندها باز چه آشی برای ما پخته اند؟!
یکی از آخوندهای دجال خمینی صفت بنام "مهدی دانشمند"!!! بتازگی در سخنانی آشکارا تحریک آمیز، به هم میهنان اهل تسنن توهین نموده،از "عمر" و "ابوبکر"، خلفای مورد احترام مسلمانان اهل تسنن ایران و جهان با صفاتی همچون "ولدزنا" و "حرامزاده" و "لعنت الله علیه" یاد کرده و" بر هرچه سنی است"،لعنت فرستاده است.
کاملا روشن است که این آخوند خمینی صفت لعنتی که بی گمان همچون خمینی و خامنه ای و دیگر سران رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی سر درآخور سرویس های جاسوسی انگلستان دارد،با بالاآوردن این سخنان اهانتبار و تحریک آمیز علیه مسلمانان اهل تسنن، بطور اعم،و مسلمانان اهل تسنن ایران،بطور اخص،هدفی جز براه انداختن جنگ مذهبی و شیعه و سنی،و از زیرضرب خارج ساختن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ندارد.حال آنکه ما ایرانیان بخوبی می دانیم که صرفنظر از تعلقات دینی وملی مان،می بایستی همه ی انرژی ونیرویمان را در راستای پیشبرد جنگ آزادیبخش و ملی علیه رژیم اشغالگر و ضدایرانی جمهوری اسلامی و سران تبهکار آن بکارگیریم.
به آخوند مهدی دانشمند!!!،این جانور و دلقک شیاد که در مکتب انگلیسی خمینی خون آشام درس دجالگری و فریبکاری آموخته و اینک ضمن هم زدن آش تازه ای که اربابان انگلیسی و رهبر وافوری اش برای بجان هم انداختن ایرانیان پخته اند،به ایراد سخنان اهانتبار و تحریک آمیز علیه مسلمانان اهل تسنن پرداخته است،باید گفت:
ای آخوند شیاد و خمینی صفت!
ما ایرانیان اساسا دل خوشی از آیین واپسگرایانه ی اسلام که اتفاقا توسط "عمر" و "ابوبکر" بزعم تو "ولدزنا" و "حرامزاده"،و "مولای" تو،"علی"،آنهم بزور شمشیر به ایران و ایرانی تحمیل شد،نداریم.
آیین ما ایرانیان،آیین خرد و راستی،آیین انساندوستانه ی پیامبر فرزانه ی ما ،اشو زرتشت،است،و در همین راستا نه تنها تو،بلکه یکایک سران و مزدوران رژیم جنایت پیشه و خونریز جمهوری اسلامی و آن اهریمنانی که شما دژخیمان و غارتگران را بجان ایران و ایرانی انداختند، از دیدگاه ما ملعون و منفور می باشید.
ما ایرانیان دیگر فریب دجالگری های شما را نخواهیم خورد.کفگیر شما دیری ست که به ته دیگ خورده است.
برخلاف یاوه گویی های شما ،و بکوری چشمهای ناپاک شما آخوندها،جنگ امروز ما ایرانیان،نه جنگ شیعه و سنی،مسلمان و مسیحی،مسلمان و یهودی،مسلمان و زرتشتی،ویا کافر و بی دین،بلکه جنگ ایرانیان با انیران،جنگ ایرانیان با اشغالگران،جنگ ایرانیان با سران و مزدوران ولدزنا و حرامزاده و منفور و ملعون رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی،تا برچیده شدن کامل آن و روانه ساختن شما وحوش ماقبل تاریخ به زباله دان تاریخ می باشد.
--------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه


دنباله

سی سال پس از فاجعه:

ازچه میراثی صرفنظر کردیم؟


فرشته رفت،دیو آمد،کابوس ایران زمین آغاز شد!


برخلاف یاوه های آخوندی ـ انگلیسی گردانندگان رادیو بی بی سی و جیره خواران قدرت های استعماری که ضمن وارونه جلوه دادن حقیقت، پادشاه فقید ایران را بعنوان دیو،و خمینی خون آشام را بعنوان فرشته به ایرانیان و جهانیان معرفی نمودند و با بکارگیری هزار دروغ و نیرنگ به ایرانیان وعده دادند که که با بقدرت رسیدن دارودسته ی ضدایرانی خمینی،دوران طلایی تاریخ ایران آغاز خواهد شد،باید گفت که از میان محمدرضا پهلوی و خمینی خون آشام،آنکه براستی فرشته بود،محمدرضا پهلوی بود،و آنکه دیو بود،کسی جز خمینی اهریمن خو و فرومایه نبود.هم ازاینرو بقدرت رسیدن خمینی در ایران در روز شوم ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نمی توانست پیامد و دستاوردی جز آغاز یک کابوس هراس انگیز تاریخی برای ایران و ایرانی داشته باشد.کابوسی که تا کنون سی سال بدرازا کشیده است و چنانچه ما ایرانیان هنوز درس های بایسته را از فاجعه ای که بر ما رفته است فرانگرفته باشیم،بیم آن می رود که این کابوس دیری بدرازا بکشد و یا اینکه در اشکالی دیگر تکرار گردد.

کابوس سی ساله و درس هایی که ما ایرانیان باید فراگرفته باشیم!

بروی کارآمدن رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی بمانند رژیمی بغایت واپسگرا و ضدانسانی بمعنای دقیق کلمه یک کابوس برای ایرانیان و سرزمین مادری ما بود.
با پیروزی توطئه و فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷،که سناریو نویسان و تدوین کنندگان آن قدرت های استعماری و استادان اعظم لژهای فراماسونری، بازیگرانش گماشتگان رنگارنگ این قدرت ها در لباس ایرانی،و سیاهی لشگرش توده های پاکدل،اما فریب خورده و زودباور بودند، ملت و سرمینی که در دوران فرمانروایی محمدرضا پهلوی در هم سنجی با بسیاری از ملل و کشورهای گیتی از آزادی، آسایش،رفاه و امنیت اجتماعی نسبی برخوردار بود و با گام هایی استوار در مسیر پیشرفت اقتصادی حرکت می کرد،در چشم بهم زدنی،از اوج عزت به حضیض ذلت فرو افتاد و در چنان دامی گرفتار آمد که پیش از آن حتی تصورش نیز ناممکن می نمود .
خمینی و دارودسته ی تبهکارش که برغم شعارهای دجالگرانه علیه شرق و غرب،دست پشتیبانی آشکار و پنهان هردو اردوگاه را بر پشت خویش احساس می کردند و برای نابودی ایران و ایرانی از گردانندگان هردو اردوگاه چراغ سبز دریافت نموده بودند،پس از پهن کردن بساط اهریمنی خویش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷نمی خواستند حتی یک ثانیه را نیز برای پیشبرد اهداف شوم خویش از دست بدهند.
آنان بیدرنگ دست بکار شده و در اقدامی بغایت ضدانسانی و جنایتبار در همان نخستین ساعات و دقایق بقدرت رسیدن خویش شماری از امرای کشوری و لشگری حکومت پیشین را بی هیچ محاکمه ای اعدام نموده و پیکرهای بیجان،شکنجه شده و سوراخ سوراخ گشته ی آنان را در رسانه های همگانی خویش که بگونه ای سنتی در تیول عوامل پلید و فرومایه ی وابسته به حزب توده بود،به نمایش گذاشتند.
و شگفتا که احزاب و سازمان های سیاسی مخالف حکومت پهلوی که برخی از سران،کادرها و اعضایشان در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران به اتهام تلاش برای سرنگون ساختن حکومت شاهنشاهی در زندان بسر می بردند و در بسیاری موارد از امکان دفاع از خود و عقاید خود برخوردار بوده و پس از اعلام حکم دادگاه، دوران محکومیت خود را به آرامی در زندان می گذراندند و حتی از امکان تحصیل در زندان بهره مند بودند،و برغم همه ی این واقعیات از دادگاه ها و زندان های دوران پادشاه فقید ایران بعنوان "بیدادگاه" و "سیاهچال" نام می بردند و از مجامع جهانی می خواستند که به حکومت پیشین فشار وارد آورند تا آنان از حق برخورداری از "محاکمات عادلانه" برخوردار شوند،در ارتباط با اعدام های بدون محاکمه و جنایتکارانه ی رهبران و دست اندرکاران رژیم پیشین سکوت اختیار کردند،و چنانچه انتقادی نیز در این رهگذر به رژیم آخوندی داشتند،نه اعتراض به اعدام این افراد،بلکه پافشاری بر محاکمه ی علنی و سپس اعدام آنان بود!
هیچیک،آری هیچیک از احزاب و سازمان های شرکت کننده در انقلاب کذایی بهمن بیانیه و یا اطلاعیه ایی دایر بر محکومیت موج گسترده ی اعدام های وحشیانه ی وابستگان به رژیم پیشین صادر نکرد!
این اما تازه آغاز کار و کابوسی بود که تا بامروز بدرازا کشیده است.
رژیم جنایتکار آخوندی،بیدرنگ پس از این اعدام ها به سرکوب دگراندیشان و مخالفین خود پرداخت،تجاوز آشکار و گستاخانه به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی را آغاز نمود،آزادی ها و حقوق گسترده یی را که زنان میهن ما در سایه ی فرمانروایی پادشاه میهن دوست و حکومت سکولار شاهنشاهی بدست آورده بودند،یکی پس از دیگری محدود نمود،به لشگرگشی علیه هم میهنان کرد و ترکمن و بلوچ پرداخت و از همان آغاز در حد توان و امکانات خویش کوشید که هر صدای مخالفی را در گلو خفه سازد!
مردم ایران،و در پیشاپیش آنان برخی از احزاب و سازمان هایی که در ببارنشستن فاجعه ی شوم بهمن نقش آفرینی کردند،آرام آرام کابوسی را که بگونه ای شگفت و باورنکردنی نه در خواب،بلکه در بیداری نسبی پس از خواب خوش زمستانی می دیدند،لمس کردند و هریک بسهم خویش کوشیدند تا از ادامه ی آن جلوگیری نمایند.اما شوربختانه دیگر دیر شده بود.چه،دیو آدمیخواره ای که تا دیروز در زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو تنوره می کشید،اینک در پایتخت میهن بخون نشسته ی ما مستقر شده و دیگر بهیچ قیمتی حاضر نبود بدرون شیشه ای بازگردد که کمابیش سیزده سده در آن بسر برده بود!
افزون بر این،دیو بر آن بود که انتقام همه ی این سال ها را از ایران و ایرانی،و از تاریخ،تمدن،فرهنگ و آیین راستی و بهی آنان که از بیخ و بن با آیین واپسگرایانه ی تازیان بیابان گرد در تضاد بوده و می باشد،بگیرد.
و بدینسان بود که کابوس ادامه یافت.
رژیم آخوندی پابپای فرستادن ایرانیان به کوره های آدمسوزی جنگ ضدمیهنی ایران و عراق،به شکنجه و اعدام گسترده ی مخالفین روی آورد و در این راستا پاکبازترین و دلیرترین فرزندان مرز و بوم باستانی ما را تحت عناوین آخوندساخته ای همچون "منافق"،"کافر"،"ملحد"،"مفسد فی الارض" و "محارب با خدا" اعدام کرد و یا در زیر شکنجه های وحشیانه بقتل رساند.
خمینی خونخوار و دارودسته ی انگلیسی اش بدین بسنده نکرده،به سنگسار،قطع اعضای بدن،وبیرون آوردن چشم ایرانیان پرداخته و پابپای آن بسیاری از هم میهنان نگون بخت ما را زیر عنوان آخوندساخته ی"اوباش" در میادین و خیابان ها و گذرگاه ها از جراثقال بدار آویختند و از اینراه نمونه های بی بدیل و هولناکی از وحشیانه ترین جنایات تاریخ بشری را در انظار جهانیان به نمایش گذاشتند.
رهبران غرب و شرق همه ی این جنایات را دیده و می بینند،اما همچنان این رژیم پلید و اشغالگر را تحمل نموده و در اساس، سران این رژیم را نه بواسطه ی نقض آشکار،خشن و پیوسته ی حقوق بشر،بلکه اغلب بخاطر جنون هسته ای و دست داشتن آنان در تروریسم دولتی مورد انتقاد قرار می دهند.جای شگفتی هم نیست: رژیم آخوندی یک رژیم اشغالگر و دست نشانده است که سران آن بدون استثنا فراماسون بوده و سر در آخور سرویس های جاسوسی قدرت های استعماری دارند!
گذشت سی سال از فاجعه ی خونبار بهمن،تداوم پیوسته ی کابوس سی ساله ی ضدایرانی که افزون بر ناآگاهی ما ایرانیان،بیش و پیش از هرچیز ریشه در پشتیبانی همه سویه ی قدرت های استعماری، و در وهله ی نخست دولت انگلستان از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی دارد،بقاعده می بایستی در درک یک حقیقت تلخ و دردناک تاریخی بما یاری رساند و آن اینکه: سرنگون ساختن حکومت محمدرضا شاه پهلوی و برچیدن سیستم شاهنشاهی در ایران بهمان اندازه و با همان جدیت،دقت و برنامه ریزی با اراده و خواست قدرت های استعماری و مزدوران ایرانی نمای آنان تحقق یافت که روی کارآمدن رژیم ضدایرانی و دست نشانده ی آخوندی و تدوام فرمانروایی اسارتبار آن با اراده و خواست و پشتیبانی همه سویه ی همین قدرت های استعماری انجام گرفته است!
این یکی از بزرگترین درس هایی است که ما ایرانیان پس از گذشت این سه دهه ی مشقت بار و رنج آور می بایستی فرا گیریم.دقیق تر بگویم:می بایستی فرا گرفته باشیم!
درس دیگری که می توانیم و باید از سه دهه فرمانروایی خونبار و ستمگرانه ی رژیم جمهوری اسلامی فراگیریم،همانا درس همدلی،اتحاد و همبستگی همه ی ایرانیان،صرفنظر از تعلقات نژادی و ملی و دینی،گرایشات سیاسی،فکری و عقیدتی، و وابستگی های گروهی،سازمانی و حزبی است!
امروز،در سی سالگی فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷،و در سی امین سالگرد برپایی رژیم جهل و جنایت آخوندی،دیگر باید این درس تاریخی را فراگرفته باشیم که بدون همدلی،همبستگی و اتحاد نمی توانیم بر رژیم خونریزی پیروز گردیم که گردانندان و مزدورانش،صرفنظر از اینکه به کدام باند حکومتی وابسته اند، در برابر ما در صفی واحد ایستاده اند و یکصدا ما را دشمن خویش می نامند!
براستی چه چیز و چه کس مانع از همبستگی و اتحاد ما ایرانیان در پهنه ی پیکار با رژیم ضدایرانی و اشغالگر جمهوری اسلامی است؟!
چرا تا به امروز هرچه بیشتر در باره ی این همبستگی و اتحاد سخن گفته ایم،کمتر گام عملی و مشخص برای متحقق ساختن آن برداشته ایم؟!
و براستی تا به کی باید پراکندگی و چنددستگی در صفوف مخالفان راستین رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی به بهانه هایی واهی همچون:"تو مجاهدی!با تو متحد نمی شوم!"،"تو سلطنت طلبی!با تو متحد نمی شوم!"،"تو کمونیستی،با تو متحد نمی شوم!" ادامه یابد؟!براستی ما ایرانیان که از سی سال پیش بدین سو،همگی در زیر ساطور خون چکان جلادان اهریمن خویی قرار داریم که بخون یکایک ما تشنه بوده و برای تداوم فرمانروایی ظالمانه ی خویش بر ما و سرزمین ما از هیچ جنایت و رذالتی رویگردان نیستند و از هر راه ممکن،از جمله با خرج نمودن هزینه های هنگفت در درون و برونمرز می کوشند که بذرناامیدی، پراکندگی، چنددستگی و دشمنی را در میان ما ایرانیان مخالف رژیم آخوندی بپاشند،سرانجام چه زمانی متحد و همبسته خواهیم شد؟و آن زمان خجسته کی فراخواهد رسید که رهبران اپوزیسیون راستین رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با رویکردی شجاعانه و نوین با امرهمبستگی و اتحاد همه ی ایرانیان مخالف رژیم برخورد نموده و برای متحقق ساختن این آرزوی دیرینه ی مردم ستمدیده و زجرکشیده ی میهنمان گام هایی مشخص و عملی بردارند؟
و براستی کابوس ما کی بسرخواهد آمد؟و رویای شیرین آزادی که بیشماران جان شیفته در راهش خود را به آتش کشیده و می کشند،کی متحقق خواهد شد؟

آزادی:رویا یا واقعیت؟

سران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،همچون هر رژیم دیگری در درازای تاریخ مدام بر طبل ابدی بودن حکومت خویش و بیفایده بودن پیکار علیه این رژیم دست نشانده کوبیده و پابپای آن ،با گسترش سرکوب ها و بگیر وببندها می کوشند ما ایرانیان را ترسانده و از پهنه ی پیکار خارج سازند.حال آنکه ما ایرانیان نیک می دانیم که این رژیم،مانند هر رژیم ضدمردمی و اشغالگر دیگری در تاریخ، پوشالی و رفتنی است!
در تاریخ پرفرازونشیب سرزمین باستانی ما که همواره آماج کین بدخواهان بداندیش و بدآیین بوده است،کم نبوده اند اشغالگران و دژخیمانی که حکومت خود را جاودانه معرفی می کردند:از تازیان بدکیش گرفته تا مغول ها ی وحشی!نیاکان ما اما هرگز گوش به یاوه های اشغالگران نسپرده و از هر راه ممکن به ستیز با آنان برخاستند و از سرزمین،فرهنگ،آیین،آزادی و شرف خویش پاسداری کردند و سرانجام اشغالگران متجاوز را بزانو درآوردند.نتیجه آن شد که از مغولان در سرزمین ما تنها نام ها و واژگانی چند در زبان ما برجای مانده ،و از تازیان بیابانگرد نیز آیین اهریمنی شان بیادگار مانده است که سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی مبلغ و موعظه گر آنند!دیری نخواهد گذشت که ما آخوندها ی فرومایه و آیین اهریمنی شان را به همانجایی خواهیم فرستاد که سزاوار و شایسته ی آنند!
برغم یاوه گویی های سران و مزدوران رنگارنگ رژیم آخوندی که سکه ی عمر جاودانه بنام خود و حکومت پوشالی و دست نشانده ی خویش ضرب می کنند،ما ایرانیان اندک تردیدی در این حقیقت مسلم و مطلق نداریم که دیر یا زود عمر این رژیم اهریمنی بسر خواهد آمد،ایرانزمین بدست فرزندان دلاور و جنگجوی خویش آزاد خواهد گشت،همای سعادت و سیمرغ آزادی دگرباره در آسمان آبی و بیکران میهن بزرگ ما به پرواز درخواهد آمد و مردم ستمدیده ی میهن مان یکبار دیگر روی آسایش،شادی و آبادانی را خواهند دید.
در سی امین سالگرد فاجعه ی شوم بهمن و بروی کارآمدن رژیم جنایتکار و اشغالگر جمهوری اسلامی،همه ی نشانه ها حکایت از آن دارد که آزادی قریب الوقوع میهن ما از بند رژیم پلید آخوندی،نه رویا،بلکه واقعیتی مسلم و ناگزیر است.این واقعیت مسلم و ناگزیر را هم ما می دانیم و هم دشمنان مان می دانند!

---------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

سی سال پس از فاجعه:

ازچه میراثی صرفنظر کردیم؟



سی سال پس از فاجعه!

سی سال از فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷ گذشت.
سران رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی سی سالگی رژیم پلید و ضدایرانی خود،و نیز سی سالگی فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷ را که عامدانه و تبهکارانه بر آن نام "انقلاب شکوهمند" نهاده اند،با کبکبه و دبدبه ی بسیار جشن گرفته اند.آنان برای جشن و پایکوبی اهریمنانه ی خویش بر روی استخوان های قربانیان بیشمار این فاجعه ی شوم تاریخی بهانه ها و دلایلی واقعی نیز دارند.مهمترین این دلایل،همانا بچنگ آوردن قدرت سیاسی در سرزمین پهناوری است که باشندگانش روزگاری در مسیر پیشرفت و توسعه گام می زدند و با آسایش و امنیت و خوشبختی دمساز بودند،از آن پیش تر که با اوراد اهریمنی ـ انگلیسی خمینی خون آشام و آخوندهای معمم و مکلای همدست وی درجبهه ی متحد گماشتگان رنگارنگ استعمار و ارتجاع جادو شوند و با سردادن شعارهای انگلیس ساخته ای همچون "مرگ بر شاه" و "درود بر خمینی" بدست خود تیشه بر ریشه ی هستی و پیشینه ی خویش بزنند.
آری،آخوندها ی خمینی صفت و متحدان و همدستان پلید و فریبکار آنان از سران جبهه ملی و نهضت آزادی گرفته تا رهبران حزب معلوم الحال توده و شرکا برای برگزاری جشن سی سالگی فاجعه ی شوم بهمن که سالیان متمادی برای تحقق آن می کوشیدند،از دلایلی واقعی برخوردارند:آنان می خواستند و عزم جزم داشتند که میهن باستانی ومردم ما را به روز سیاه بنشانند،و در۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به این آروزی شوم خود و اربابان جهانی خود نایل نیز آمدند.
اما ما ایرانیان چطور؟
ما با تلاش نابخردانه و همیاری ناآگاهانه با اهریمنانی که بذر شوم و ضدایرانی فاجعه ی بهمن را در سرزمین مادری ما پاشاندند،از چه میراثی صرفنطر کردیم،به چه چیزی دست یافتیم و به کجا رسیدیم؟!

افعی کبوتر نمی زاید!

ما ایرانیان،با تلاش ناآگاهانه و نابخردانه برای برچیدن سیستم شاهنشاهی و براندازی حکومت پهلوی و جایگزین ساختن آن با جمهوری،آنهم از نوع اسلامی وآخوندی ـ انگلیسی آن،بدست خود،فرایند پیشرفت و توسعه ی ملی در سرزمین خود را متوقف ساختیم،پیوندهای ملی و دیرینه ی خویش با تاریخ،فرهنگ،تمدن و آیین عمیقا انسانی و خردگرایانه ی نیاکان فرزانه مان را گسستیم و از اینراه در گرداب سهمناک واپسگرایی و بیدادی گرفتار آمدیم که بجرئت می توان گفت نمونه ی آن در تاریخ ایران و جهان دیده نشده است. و این همه بهیچ روی اتفاقی نبوده و نیز نمی توانست اتفاقی باشد.
همانگونه که افعی کبوتر نمی زاید،فاجعه ی شوم و ضدایرانی بهمن نیز که بدخواهان بداندیش برای فریب ایرانیان از آن با نام رمز "انقلاب شکوهمند" یاد می کنند،اساسا و از همان آغاز نطفه بستن در رحم ناپاک استعمار و ارتجاع سرخ و سیاه نمی توانست ثمره ای جز ویرانی و واپسگرایی برای ایران،و تیره روزی و سوگواری و تنگدستی و استبداد برای مردم ایران به ارمغان آورد.چه،فاجعه ی بهمن،عصاره ی اهریمنی پروژه ی ضدملی و ایران بربادده ای بود که زرادخانه های استعمار و ارتجاع سرخ و سیاه،در درون و برون از مرزهای پهناور ایران زمین،از دیرباز بر روی آن کار کرده و بارها و بارها،از جمله در برهه ی زمانی ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲،و سپس در دهه ی چهل و پس از آن،بویژه درجریان فتنه ی شوم و آخوندی ـ انگلیسی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آن را تمرین کرده بودند!
خمینی جنایتکار و دارودسته ی راهزن او،از رفسنجانی و ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان و حسینعلی منتظری و بهشتی و سروش گرفته تا خاتمی و احمدی نژاد و عسگراولادی و اسدالله لاجوردی و مصباح یزدی و جنتی و رجایی و مهدوی کنی و خلخالی و ..،و نیز متحدان و همدستان این تبهکاران مادرزاد از قماش سران خائن حزب توده که همگی و بدون استثنا از دیرباز سردر آخورهای استعماری و لژهای فراماسونری داشته و بدستور اربابان جهانی خویش برای برچیدن سیستم شاهنشاهی و براندازی حکومت پهلوی از بکارگیری هیچ ترفند و توطئه و فریبی رویگردان نبودند و در همین راستا دروغ بزرگ به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان بدست پادشاه میهن دوست و فقیدمان را بخورد مردم افسون شده و هیجان زده ی ایران دادند،بخوبی می دانستند که چه می خواهند و ایران و ایرانی را بسوی چه دوزخی سوق می دهند:آنان می دانستند،ما نمی دانستیم!

ما نمی دانستیم!

ما ایرانیان نمی دانستیم که فاجعه ی شوم بهمن،برچیده شدن سیستم پادشاهی،بیرون راندن پادشاه میهند دوست مان،محمد رضا پهلوی،و براندازی حکومت پهلوی که توسعه،پیشرفت،رفاه،امنیت اجتماعی و سربلندی را برای ایران و ایرانی به ارمغان آورده بود،نتیجه ای جز ویرانی ایران و سیه روزی ما نخواهد داشت.
ما ایرانیان نمی دانستیم که خمینی خون آشام و دارودسته ی حرامزاده اش با دین و آیین اهریمنی و بغایت واپسگرایانه ی خویش می آیند تا از ایران گورستان و اردوگاهی چنان پهناور و مخوف بسازند که در همسنجی با آن گورستان ها و اردوگاه های فاشیستی هیتلر و دارودسته ی جنایتکار او در سال های جنگ دوم جهانی در دیدگاه ایرانیان و جهانیان رنگ ببازند!
ما ایرانیان نمی دانستیم که شعار انگلیس ساخته ی "مرگ بر شاه" و "مرگ بر این حکومت پهلوی" خواه ناخواه مترادف "درود بر خمینی خون آشام" و "زنده باد ویرانی و تیره روزی ایران و ایرانی" خواهد بود!
ما ایرانیان نمی دانستیم که تکرار پیوسته ی دروغ بزرگ باصطلاح وابستگی محمدرضا پهلوی،شاهنشاه آریامهر به ایالات متحد آمریکا و انگلستان،چنان فاجعه ای را برای ایران و ایرانی رقم خواهد زد که بر پایه ی آن رژیم سراپا وابسته و دست نشانده ی آخوندی که انگلیسی بودن آن اظهرمن الشمس است،بر سر کار خواهد آمد و چنان چوب حراجی بر سرمایه های ملی و ثروت های طبیعی ایران زمین خواهد زد که در همسنجی با آن معاهدات اسارتباری همچون "ترکمانچای" و "گلستان" آشکارا رنگ خواهند باخت!
ما نمی دانستیم که با به بار نشستن فاجعه ی شوم بهمن،دژخیمان و خون آشامانی در سرزمین ما قدرت را در دست خواهند گرفت که جوانان و نوجوانان میهن اهورایی ما را دسته دسته به کوره های آدمسوزی جنگ ضدمیهنی ایران و عراق روانه خواهند ساخت،و ایرانیان دلیر و آزاده ای را که زبان به انتقاد در برابر خودسری ها و بیدگری های گردانندگان و مزدوران رژیم می گشایند،هزار هزار به جوخه های اعدام خواهند سپرد و سپس با بی شرمی و دریدگی آخوندی پول فشنگ هایی را که برای تیرباران آنان بکار رفته است،از عزیزان سوگوارشان طلب خواهند نمود!
ما ایرانیان نمی دانستیم که تکرار پیوسته ی دروغ شرم آور دایر بر باصطلاح وجود یکصد هزار زندانی سیاسی در زندان های حکومت محمدرضا پهلوی،تبدیل ایران به زندان بزرگ مردم ایران،کشتار همگانی ده ها هزار زندانی سیاسی در تابستان ۱۳۶۷،وحلق آویز نمودن زنان و مردان و نوجوانان با جراثقال ها درمیادین و گذرگاه های شهرهای میهن ورجاوند مان را درپی خواهد داشت!
ما ایرانیان نمی دانستیم که چه دیو پلیدی در برون از مرزهای میهن مان،در زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو،و درهمسایگی و پناه لژهای فراماسونری، روز و شب تنوره می کشد تا با بیرون رفتن فرشته و همای سعادت از آسمان میهن مان،با پرواز استعماری ایرفرانس و در حالی که یکی از کارمندان سازمان جاسوسی فرانسه در لباس مهماندار هواپیما زیر بغلش را گرفته بود، بی هیچ احساس نیکی نسبت به ایران و ایرانی،و با توبره ای که چیزی جز عصاره ی یک نفرت تاریخی ۱۳۰۰ ساله از فرهنگ و تمدن باشکوه ایران زمین در آن نبود،راهزنانه درآید و در حرکتی کاملا نمادین و گویا،مانیفست مرگبارش برای ایرانیان را درست در گورستان بهشت زهرا اعلام نماید و با این اقدام، آشکارا و گستاخانه بر دهان ملتی بزند که در نتیجه ی افسونگری های گردانندگان و کارکنان رادیو بی بی سی و خیل بیشمار جیره خواران انگلیس در احزاب و سازمان های سیاسی "ایرانی" عکس رخ اهریمنی اش را در ماه جستجو می کرد!
ما ایرانیان،در زمستان سیاه و یخزده ی ۱۳۵۷ ،در اقدامی فاجعه بار علیه خود و فرزندان و نوادگان مان،فرشته را دیو،و دیو را فرشته نامیدیم...

ادامه دارد


--------------------------------------------------------------------------


در کوچه های برفی بهمن


جمشید پیمان

درکوچه های برفی بهمن
درباغ خاطر پاییز ما که عشق ،
مثل حریر سبز، دامن خود را گشاده بود،
نام تو بر سر هر شاخه ای نشست .
هرکس به جست و جوی تو چشمی گشوده بود ،
بر بام های ظلمت دیرین شهر ما ،
نام تو خلوت شب را ز هم گسست .
در کوچه های برفی بهمن
آنجا که معبر همیشگی دیدگانِ ماست ،
آوای سبز بهاران شنیده شد ،
اما تو ، نا رسیده ، گذشتی
یعـنی که این بهار، چه غمگین زما گذشت .
درکوچه ها برفی بهمن
در انتظار روی تو بودیم و دیدنت
ـ یعنی ستاره ای که سحر را دهد نوید ،
یعنی که دست عاطفه آغوش وا کند ـ
اما صدای " هیچ " *
یعنی که جمله پوچ،
از بامداد کاذب این شهر بی فروغ ،
بر روی و موی خلق هراسان ، فرو نشست
ـ یعنی که شب دوباره گره میخورد به شب ـ
در کوچه های برفی بهمن
هر چند تار و پود عاطفه از هم گسسته شد ،
نام خجسته ات اما ز دل نرفت،
ما همچنان به جست و جوی بهاران روان شد یم :
این کاروان سبز
از معبر ضخیم زمستان گذر نمود
در این گذار صعب ،
هر ماشه ای که رو به شب تازه می چکید ،
نام ترا به سینه ی تاریخ می نوشت ،
یعنی که باز هم ،
آوای سبز بهاران نمرده است .
در کوچه های برفی بهمن
بر هر صلیب،
پیکری از عشق می گداخت ،
از قطره قطره خونِ مسیحانِ روزگار ،
نام تو می چکید:
یعنی به باغ خاطر پاییز ما که عشق ،
مثل حریر سبز
دامن خود را گشاده بود ،
نام خجسته ات به خاطر هر شاخه ای نشست .
-----------------------------
*در دوازدهم بهمن پنجاه وهفت،قطب زاده از خمینی پرسید:
اکنون که پس از پانزده سال دوری ، به وطن باز میگردی چه
احساسی داری؟
باپوز خندی زهرآگین گفت : هیچ !

--------------------------------------------------------------------


پیام شاهزاده رضا پهلوی
بمناسبت سالگرد سی امین سال تولد مصیبت بارترین حکومت تاریخ ایران

دبيرخانه رضا پهلوي

دوشنبه 21 بهمن 1387

هم میهنان عزیزم،
در آستانۀ سالگرد انقلاب اسلامی، سخنانم با شما بیشتر از آن که در برشمردن مصیبت های سی سال گذشته باشد به قصد یادآوری افق بلند و روشن فردای ایران است. بدون اطمینان به برآمدن چنین افقی مقاومت و پیکار سی سالۀ شما به فرجام نخواهد رسید. هیچ ایرانی آگاه به سرافرازی های تاریخ کُهن وطن و سربلند از فرهنگ و تمدن نام آورش نمی تواند و نباید نومید از آیندۀ روشن ایران باشد. افسرده از نیازهای برنیامده و آزادی های سرکوب شده، ایران را از پرتگاهی که در آن فرو افتاده بیرون نمی توان کشید و دوباره نمی توان ساخت، تنها با دلی انباشته از امید به پیروزی و خاطری مطمئن از آینده ای درخشان و درخور ایران است که می توان به چنین فردایی دست یافت. در یک کلام، بدون این امید و اطمینان، ادامه و گسترش پیکار علیه حاکمان فاسد و بی کفایت به فرجام نیک نخواهد رسید.

من در این سالگرد نامبارک، از سویی، مقاومت دلیرانۀ جوانان هوشمند ایران را، تلاش بی وقفه و تحسین برانگیز زنان شیردل و مصمم ایران را می ستایم و آن را بهترین نشان روحیۀ تسلیم ناپذیر و ارادۀ راسخ اکثریت قاطع هم میهنانم به ادامۀ پیکار می دانم؛ پیکاری که به یقین تا رهایی ایران از چنگ دشمنان و ویرانگران وطن پایان نخواهد گرفت. از سوی دیگر، معتقدم در سی سالی که از عمر زیان بار رژیم می گذرد رهبرانش هیچگاه بیشتر از امروز احساس ضعف و زبونی نکرده اند، زیرا بیشتر از همیشه در دنیا محکوم و منزوی و در ایران مطرود و متزلزل اند. نشانه های اختلاف و کشمکش میان مراکز قدرت و کارگردانان انحصارطلب حکومت رو به فــزونی است. تشدیـد فعالیت های تبلیغاتی داخلی و خارجی رژیم و تلاش روزافزون آن برای پرده پوشی برنابسامانی های همه جانبۀ اقتصادی کشور، و مهم تر از همه اصرارش را برگسترش دخالت ها و ماجراجویی ها ی خطرناک در منطقه و بر تحریک دیگران با ادامۀ تلاش هایش، آن هم به هر بها، برای دستیابی به سلاح های هسته ای و موشکی، نیز باید گویای ناتوانی روزافزونش شمرد. به این ترتیب، با گسترش جنبش های اعتراضی و حق طلبانه در شهرهای گوناگون ایران از یکسو، و پیدایش آثار ضعف و انزوای روزافزون رژیم از سوی دیگر است که می توان به پیروزی نهایی ملت از همیشه مطمئن تر شد.

هم میهنان آزاده ام،

راندن رژیمی خودکامه و ویرانگر از عرصۀ قدرت و حکومت تنها مقدمه ای برای پیروزی نهایی شماست. آزادی خود را از زیر بار نکبت و تبــاهی دوران کنــونی تنها مرحلـۀ نخست در تحقق آرمان های دیرین و برآورده شدن نیازهای سرکوب شدۀ خویش بشمارید. زیرا پیروزی نهایی شما هنگامی متحقق خواهد شد که امکانات ضروری برای شکوفایی استعدادهای بیکران فرزندان ایران با بهره جویی از منابع سرشار وطن، و استقرار نهادهای دموکراتیک و پاسخگو، فراهم آید. حرکتی که از یک سدۀ پیش با انقلاب مشروطیت در ایران آغاز شد، و با استقرار حکومت متظاهران به اسلام وحشیانــه به بنــد کشیده شد، معطوف به فــراهم آوردن همین امکانـات بود. این حرکت تاریخی را می توان و باید از سرگرفت و امکاناتی را، که علیرغم تلاش مستمر دشمنان خانگی ایران از میان نرفته اند، باز فراهم آورد و در جبران فرصت هایی طلایی از دست رفته در سال های سیاه از فرصت های نوین که به یقین پدیدار خواهند شد بهره جست. به یاری چنین امکانات و فرصت هایی است که شما خواهید توانست به راه پیشرفت و آبادانی میهن گام نهید، آزادانه و بی بیم از تهدید و خشونت و شلاق و زندان به کار و زندگی شایستۀ خویش دست یابید، و مهم تر از همه مسیر صلح و مسالمت و همزیستی با همۀ هموطنان خویش از هر کیش و قوم و زبان، و با همۀ مردم جهان را، از سرگیرید.

هم میهنان مبارزم،

اجازه ندهید اسارت سی ساله در زندان تاریک رژیم امید به روشنی آینده را نیز از شما به غارت بَرَد. سی سال مصاف با دشمن، هرچند با دشمنی بی رحم و خونریز، در برابر سه هزار سال تاریخ پرنشیب و فرازی که آکنده از پیروزی های درخشان بردشمنان گوناگون ایران بوده است، لحظه ای بیش نیست. هرگز از یاد نبرید که گرچه کوربینی حاکمان کنونی بهره وری از بخش بزرگ از ذخایر عظیم ایران در مشکل، اگر نه محال، ساخته، سرزمین کهن ما هنوز صاحب وسیع ترین منابع انرژی در دنیاست. هرگز فراموش نکنید که گرچه رژیم بی کفایت و ماجراجو سرزمینی را که روزی صاحب بزرگترین تصفیه خانۀ جهان بود امروز ناچار به وارد کردن بیش از چهل درصد از مصارف نفت و بنزین خود از دیگر کشورهای جهان کرده، کارگران و مهندسان توانا و مجرب ایران خواهند توانست در شرایط مناسب تاسیساتی عظیم تر و پربارتر از گذشته در برپا سازند. مطمئن باشید که اگر امروز پس از گذشت سی سال از حکومت ویرانگران، هنوز سالانه بیش از صد هزار تَن از فرزندان مستعد شما جلای وطن می کنند، با تولد دوبارۀ ایران بسیاری از آن فرزندان به سوی دیار کهن، اما آزاد، سرازیر خواهند شد و در بازسازی آن نقشی ارزنده ایفا خواهند کرد. تردید نکنید که امروز نام نیک و خاطره انگیز ایران در جهان را سایه ای سیاه و هراسناک از ذهن ها پنهان کرده است، و اگر شمار دوستان ایران در دنیا از انگشتان دست تجاوز نمی کند، در فردای روشنی که به یقین در انتظار ماست نام ایران شأن و اعتبار از دست رفته را بازخواهد یافت و هیچ ملت و دولتی نخواهد بود که دست صلح و دوستی و یاری به سوی ایران دراز نکند.

هم میهنان عزیزم،

در سالگرد رژیمی که در سی سالگی عجوزه ای صد ساله می نماید جای غم خوردن و زانو به برگرفتن نیست. زمان سرشارشدن از امید به رهایی است. وقت آن است که همت ها را برای کوتاه کردن عمر این عجوزه دو چندان کنیم، به استقبال آینده رویم و بیشتر از همیشه مطمئن باشیم که دیر نخواهد پائید که بار دیگر همراه با همۀ جوامع آزاد و پیشرفتۀ جهان به سوی افق روشنی که در انتظار وطن ماست گام برخواهیم داشت.
خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی
--------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ بهمن ۱۹, شنبه


مـثـنـوی خـواند،نـه افـسانه ی خاتون و کنیز

جمشید پیمان

چـه بـگویـم ز دلـم کایـن هـمـه نـاکـام افـتـاد
بـا یـکی وعـده چـه سـان در طمع خام افـتاد
پـنـدِ پـیـران ، همه از خاطـر حیرت زده شست
اهــرمــن ، روح خــدا دیــد و در ایـن دام افـتاد
روز اول چـه بـگویـم که چـه ها در سر داشت
خــام حـرفـش شـد و آخـر به چه فرجام افتاد
دانــه را دیــد و شـتـابـان شد و غـافل ز قضـا
رفـت و در چـنـبـر آن شـیـخکِ بــد نــام افـتـاد
شب و روزش کـه گهی تیره و گه روشـن بود
شـد غروب و مه و سالش همه در شام افتاد
باورش شد که در این شیـخ ، خـدا جلوه نمود
به هــوایِ رخ حــق ، سـخـت در اوهـام افـتاد
در رخ مــاه شـبـی عـکس چنین شـیـخ بدیـد
چــون نـقـاب از رخـش افکند به سرسام افتاد
مـثـنـوی خـواند ، نـه افـسانه ی خاتون و کنیز
چـشـم خـود بـسـت ودر ایـن دوزخ ایـام افـتاد
----------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه



علیرضا خدایی،دکتر آریان پور

و کودتا علیه رهبری وقت حزب توده!

علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده" بیش از آن درمانده و رسوا است که نیازی به معرفی دیگرباره داشته باشد. در اثبات رسوایی و نگونبختی و درماندگی این جانور هزارچهره که نه تنها در شناسایی،لودادن،دستگیری و اعدام مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،از جمله
شناسایی،دستگیری و اعدام نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹(موسوم به "کودتای نوژه")نقشی کلیدی بازی کرده،بلکه حتی در دستگیری شماری از همکاران خود در رهبری حزب توده،از جمله رحمان هاتفی،فرج الله میزانی(جوانشیر) و
احسان طبری نقشی مستقیم داشته است،همین بس که اخیرا حتی رهبری حزب توده نیز با انتشار سندی از سوی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی این حزب او را رسما به همکاری و همدستی با وزارت اطلاعات رژیم آخوندی متهم نموده و اعلام کرده است که علیرضا خدایی ورق پاره ی "راه توده" را اساسا به دستور و با بودجه ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی براه انداخته است.

آنچه اما علی خاوری و دیگر سران حزب توده تاکنون از آن خبر ندارند،این نکته است که علیرضا خدایی،در سال ۱۳۶۶ خورشیدی، درهنگامی که در افغانستان مستقر بود و با مقامات "کا.گ. ب" و"جی. آر. یو"(سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین) تماس و همکاری مستقیم و تنگاتنگ داشت،نقشه ی دقیق یک کودتای درون حزبی را با هدف کنارزدن خاوری از رهبری وقت حزب توده،و سپردن سکان رهبری این حزب به دکتر "امیر حسین آریان پور" که در ایران زندگی می کرد،تدارک دیده بود.نقشه ی حیله گرانه ای که در واقع از سوی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و با هدف همسو ساختن سیاست رهبری وقت حزب توده با رژیم جنایتکار آخوندی،و انتقال عملی سکان رهبری حزب توده به علیرضا خدایی،بمثابه ی جاسوس دیرینه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی طرح ریزی شده بود،اما بدلیل عدم تایید از سوی مقامات اطلاعاتی شوروی در افغانستان،از جمله آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون وقت آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان،که علیرضا خدایی را از نزدیک می شناخت و بدور از چشم علی خاوری،دبیر اول وقت حزب توده،مستقیما با او و همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس،در ارتباط بود،عملی نشد و با شکست روبرو گشت.


آندری ولادیمیروویچ ویربانول کیست؟

آندری ولادیمیروویچ ویربانول یکی از افسران سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین(جی.آر.یو) می باشد که پیش از اخراج ۱۸ دیپلمات شوروی از ایران،در کنسولگری شوروی در تهران انجام وظیفه می کرد.وی پس از آنکه همراه با هفده دیپلمات دیگر شوروی از ایران اخراج گشت،بعنوان معاون آتاشه ی نظامی شوروی در سفارت این کشور در پایتخت افغانستان آغاز بکار کرد و در سال ۱۳۶۷ خورشیدی،پس از پایان یافتن ماموریت اش در افغانستان به شوروی بازگشت.

آندری ولادیمیروویچ ویربانول که سرهنگ نیروی هوایی ارتش شوروی بود،در دوران اقامت در کابل در منطقه ی میکرورایون کهنه،بلوک
14،آپارتمان شماره ی ۲ زندگی می کرد. گفتنی است علیرضا خدایی نیز در همین دوران همراه با همسرش،ناتالیا(ناتاشا) ورنیس و دو دخترش بنامهای لاریسا(لارا) و لودمیلا(میلا) در میکرورایون کهنه،بلوک ۳۵ـ الف زندگی می کرد.

اعتراف ضمنی علیرضا خدایی به داشتن رابطه با آندری ویربانول!

علیرضا خدایی بدنبال افشاگری هایی که علیه وی و مناسباتش با سازمان جاسوسی شوروی در افغانستان صورت گرفت،در یک مورد بطور ضمنی به وجود این مناسبات اعتراف نموده است.

علیرضا خدایی در شماره ی ۹۰ ورق پاره ساواماساخته ی "راه توده" در واکنش به افشاگری هایی که علیه او صورت گرفته بود،از جمله چنین نوشت:

" ...بعدها،در افغانستان یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود،اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد.(نام دقیق و درست این مامور اطلاعاتی شوروی ولادیمیر کوزیچکین است ـ علی اکبر رشیدی)این فرد نظامی که همدوره و همدرجه گوزچگین(سروان ارتش) بوده و همراه با وی به ماموریت سفارت اتحاد شوروی به ایران اعزام شده بود،این اطلاعات شخصی را از "گوزچگین" داشت..."(ورق پاره "راه توده"، شماره ۹۰،رویه ۱۷)

اکنون علیرضا خدایی باید پاسخ دهد که این دیپلمات شوروی که "فرد نظامی" و " یکی از ۱۸ کارمند و نظامیان عضو "آتاشه نظامی" سفارت اتحاد شوروی که از ایران و همزمان با یورش به حزب[توده] اخراج شده بود"، کی، در کجا و در حضور چه کسی "اطلاعات تازه ای را در باره "گوزچگین" مطرح کرد"؟و علیرضا خدایی چگونه در جریان اظهارات این دیپلمات نظامی شوروی در افغانستان قرار گرفت؟ من با اطمینان کامل می توانم بگویم که این دیپلمات همدوره ی ولادیمیر کوزیچکین کسی نبود جز آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان، که علیرضا خدایی با وی در ارتباط بود.

گفتنی است که در اغلب دیدارها و گفتگوهایی که میان علیرضا خدایی و آندری ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی سفارت شوروی در افغانستان انجام می گرفت،ناتالیا ورنیس،همسر علیرضا خدایی،که در یک خانواده ی مهاجر روس زبان در ایران زاده شده است،نیز بعنوان مترجم حضور داشت.این دیدارها و گفتگوها در خانه ی آندری ویربانول انجام می گرفت.

در همین ارتباط شاید ذکر خاطره ای خالی از فایده نباشد:

یکروز علیرضا خدایی و همسرش در جریان یکی از این دیدارها با آندری ویربانول،هنگامی که وارد خانه اش می شوند،مشاهده می کنند که تلویزیون و ویدئو روشن بوده و نامبرده سرگرم تماشای یک فیلم پورنو می باشد! علیرضا خدایی که همسرش در کنارش ایستاده بود،نه جرات آن را داشت که به ولی نعمتش،یعنی آندری ویربانول بگوید ویدئو را خاموش کند،و نه غیرتش!!! به او اجازه می داد که نمایش فیلم هیجان انگیز سکسی در حضور همسرش ادامه یابد.در یک کلام مانند خر در گل گیر کرده بود. تا اینکه بالاخره بخت با او یاری کرد و برق ناگهان قطع شد و بدین ترتیب شوهر باغیرت از خجالت همسرش بیرون آمد!

معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان علیرضا خدایی را جاسوس ساواما و انگلستان می دانست!

علیرضا خدایی که در کنار رحمان هاتفی و مهدی پرتوی،از گردانندگان اصلی شبکه زیرزمینی "نوید" و شبکه مخفی حزب توده در سال های پیش و پس از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده ی آخوندی بود،از معدود رهبران حزب توده،و یگانه عضو از اعضای هیئت سه نفره ی گرداننده ی شبکه ی مخفی حزب توده بود که بنحوی معجزه آسا!!! و در واقع بواسطه ی برخورداری از کمک های غیبی سربازان گمنام امام زمان خمینی نابکار، در جریان یورش های اول و دوم وزارت اطلاعات رژیم آخوندی به حزب توده دستگیر نشد و موفق شد از ایران خارج شده و به افغانستان برود!

دقیق تر بگوییم،علیرضا خدایی،همراه با رحمان هاتفی،در فاصله ی زمانی میان یورش اول و دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده بازداشت شد،اما هم او و هم رحمان هاتفی پس از یک بازجویی کوتاه آزاد شدند،با این تفاوت که رحمان هاتفی،اندکی دیرتر،در جریان یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده دوباره دستگیر شد و بر پایه ی اطلاعات رهبری حزب توده اندکی بعد در زندان های رژیم جنایتکار آخوندی بقتل رسید،اما علیرضا خدایی دستگیر نشد و اندکی بعد،بدون تغییر قیافه،از راه فرودگاه مهرآباد،به استان سیستان و بلوچستان پرواز نمود و سپس به افغانستان که در آن هنگام در اشغال ارتش شوروی بود،پناهنده شد!

گفتنی است که از فرج الله میزانی جوانشیر،دبیر دوم وقت حزب توده که در جریان یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده دستگیر و سپس در جریان کشتار همگانی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد،نقل شده است که علیرضا خدایی پس از یورش دوم رژیم جمهوری اسلامی به حزب توده،در زندان های رژیم آخوندی دیده شده است،و این در حالی است که علیرضا خدایی تا بامروز در اینباره سکوت کرده است.چه،در غیر اینصورت او باید در این باره توضیح دهد که چگونه از زندان بیرون آمده و سپس از کشور خارج شده است.

اشاره به موضوع بسیار مهم و کلیدی دیده شدن علیرضا خدایی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی،پس از یورش دوم رژیم آخوندی به حزب توده بویژه از آن جهت نیز بایسته می نماید که برپایه ی اطلاعات کاملا موثق،علیرضا خدایی،پس از یورش دوم رژیم به حزب توده،بدلیل عذاب وجدان ناشی از لو دادن نزدیکترین دوستان خود در حزب توده،بویژه رحمان هاتفی به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی،دست به یک خودکشی نافرجام زد که در نتیجه ی آن بمدت دو هفته در یکی از بیمارستان های تهران در حالت اغما بسر می برد و کار درمان اودر بیمارستان را یکی از کادرهای سازمان فداییان اکثریت انجام می داد. علیرضا خدایی در این دو هفته،از آنجا که پزشک اکثریتی از بهوش آمدن و نجات وی قطع امید کرده بود،تنها،در یکی از اتاق های بیمارستان،بر روی تختی فنری که تشکی بر روی آن قرار نداشت،بحال خود رها شده بود و حتی قرار شد که او را در همان حال با ماشین به اطراف تهران منتقل نموده و پیکر نیمه جانش را از روی پل به درون رودخانه بیندازند،که این امر با اصرار خواهر رحمان هاتفی در زمینه ی بر عهده گرفتن مسئولیت مراقبت از وی عملی نشد!

آثار دو هفته قرار داشتن علیرضا خدایی در حالت اغما بر روی تخت فنری بدون تشک در بیمارستان،آنهم در حالی که بگفته ی خودش در تمام اینمدت در داخل شلوارش ادرار و قضای حاجت می کرد،و نیز در شرایطی که قسمت های تیز و برنده ی فنر تخت در پشتش فرو رفته و زخم های عمیق چرک آلود تولید کرده بودند،امروزه نیز بر روی بدن علیرضا خدایی مشهود است.

جالب است بدانیم که آندری ولادیمیرویچ ویربانول،معاون وقت آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان که زبان فارسی را کمابیش می دانست و علیرضا خدایی را از زمان ماموریتش در سفارت شوروی در ایران می شناخت(آندری ویربانول مدتی آتاشه ی نظامی شوروی در ایران بود و از اینرو با ولادیمیر کوزیچکین،افسر اطلاعاتی شوروی که از ایران به انگلستان گریخت،و نیز با علیرضا خدایی در ارتباط بود) بارها و بارها به یکی از کادرهای حزب توده در افغانستان که اتفاقا علیرضا خدایی او را برای همکاری با "جی.آر.یو"(سرویس اطلاعات نظامی شوروی پیشین ) به آندری ویربانول معرفی کرده بود،در باره ی علیرضا خدایی گفته بود:

"رفیق علی(علیرضا خدایی) خائن است .او جاسوس ساواما می باشد.اگر او جاسوس نیست،پس چرا تقریبا همه ی رهبران حزب شما دستگیر شدند،اما رفیق علی دستگیر نشد و توانست به افغانستان بیاید؟!"


توجه داشته باشیم که آندری ویربانول،بعنوان معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان،و بعنوان یکی از افسران برجسته ی اطلاعاتی شوروی که دقیقا می دانست که چه می گوید،این سخنان را در باره ی علیرضا خدایی که در آن هنگام مسئولیت تشکیلات حزب توده در افغانستان،هندوستان،پاکستان و بخشی از ایران را برعهده داشت،بر زبان می راند.

افزون بر این،آندری ویربانول در جریان دیدارهای کاری و اطلاعاتی با کادر حزبی معرفی شده از سوی علیرضا خدایی، بارها و بارها و موکدا از وی خواسته بود که در باره ی مضمون گفتگوها و برنامه های کاری میان آندو با علیرضا خدایی صحبت نکند و در صورت اصرار علیرضا خدایی در زمینه ی آگاهی از مفاد و مضمون گفتگوها تنها بذکر کلیات بپردازد.

آندری ویربانول با تاکید بر این نکته که شمار جاسوسان سازمان جاسوسی انگلستان در رهبری حزب توده از بدو تاسیس کم نبوده است،بارها و بارها از علیرضا خدایی بعنوان یکی از عوامل موثر سازمان جاسوسی انگلستان در رهبری حزب توده یاد می کرد.

نکته ی دیگری نیز که توجه بدان حائز اهمیت بسیار است،سمپاتی عمیق و آشکار علیرضا خدایی به مهدی پرتوی و عبدالله شهبازی،یعنی دو تن از رهبران حزب توده است که پس از دستگیری از سوی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی به رذیلانه ترین اشکال همکاری با بازجویان و شکنجه گران آخوندی روی آورده و خود به بازجویی از همرزمان پیشین خود پرداختند!

بجرات می توان گفت که علیرضا خدایی از این راه در واقع از بی عاطفگی خود و اعمال ننگین و خائنانه اش در زمینه ی لودادن مخالفین رژیم جنایتکار آخوندی و نیز کسانی همچون رحمان هاتفی که او پس از قربانی کردن شان برایشان اشک تمساح می ریزد،دفاع نموده و در این میان،در جریان کشمکش های درونی و پیوسته ای که همچون هر موجود رذیل و خیانت پیشه ای با خود دارد،چنانکه خود می گوید. باصطلاح "دچار نوسانات عاطفی" می شود!

بعنوان کسی که از نزدیک و بسیار خوب این جانور پلید و درنده خو را می شناسم،با اطمینان کامل می توانم بگویم که تنها چیزی که علیرضا خدایی پستان مادر گازگرفته،این مزدور دیرینه و کهنه کار وزارت اطلاعات رژیم آخوندی از آن کمترین بویی نبرده است،همانا عاطفه و احساس انسانی است!


علیرضا خدایی و نقشه ی سپردن رهبری حزب توده به دکتر آریان پور!

علیرضا خدایی در سال های استقرار در افغانستان،و بویژه پس از برکنارشدنش از سمت مسئول تشکیلات حزب توده در افغانستان،هندوستان،پاکستان و بخش هایی از ایران،با اتخاذ مواضع ظاهرا رادیکال علیه رژیم جمهوری اسلامی و بویژه شخص خمینی خون آشام،بر ضرورت براه اندازی جنگ مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی،پشتیبانی از مبارزات مسلحانه ی مردم بلوچ علیه رژیم آخوندی،اعزام مشاواران نظامی،اطلاعاتی و سیاسی حزب توده برای کمک به سران ناراضی قبایل بلوچ ایرانی در بلوچستان ایران، پاکستان و افغانستان،و حتی برگزاری پلنوم و کنگره ی مخفی حزب توده در بلوچستان و یا کردستان ایران پای می فشرد و چنان تصویری از خود بعنوان یک طرفدار پروپاقرص جنگ مسلحانه را به نمایش می گذاشت که چنانچه کسی او را نمی شناخت،گمان می کرد که این مزدور پلید و فرومایه ی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی اساسا با کلاشنیکف و کلت و نارنجک از شکم مادرش پس افتاده است!

رویدادهای سال های بعد،و بویژه پشتیبانی آشکار امروزه ی علیرضا خدایی از خمینی خون آشام که او از وی با عناوینی همچون "امام"، "آیت الله"،"آقا" و یا "رهبر انقلاب" یاد می کند،بخوبی از سرشت راستین و اهریمنی این جانور موذی و هزارچهره که تشنه بخون آزدیخواهان ایران بوده،و بویژه با سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای هوادار پادشاهی عداوتی دیرینه و هیستریک دارد،پرده برداشت و سیمای کریه او را بروشنی به نمایش گذاشت.

صرفنظر از ماهیت حزب معلوم الحال توده،امروز با اطمینان کامل می توان گفت که اصرار و تشویق رهبری وقت حزب توده در افغانستان از سوی علیرضا خدایی در زمینه ی برگزاری پلنوم و یا کنگره ی مخفی این حزب در داخل خاک ایران تنها و تنها یک هدف را دنبال می کرد و آنهم چیزی نبود جز تکمیل ماموریت در زمینه ی تحویل دادن بقایای رهبری حزب توده به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و انحلال عملی و کامل این حزب!

ازدیگر نقشه های علیرضا خدایی برقراری تماس با دکتر امیرحسین آریان پور در ایران،خارج ساختن او از کشور و انتقال رهبری حزب توده از دست علی خاوری به وی،و در واقعیت امر و در عمل،به علیرضا خدایی بود.

برپایه ی نقشه ای که علیرضا خدایی در این ارتباط تنظیم کرده بود،دکتر امیرحسین آریان پور می بایستی بدون اطلاع علی خاوری و دیگر رهبران وقت حزب توده، با هماهنگی مقامات اطلاعاتی شوروی در افغانستان(از جمله آندری ویربانول) و با کمک یکی از شبکه های جاسوسی شوروی در ایران از طریق مرزهای شرقی ایران وارد افغانستان گردد و از آنجا با کمک شوروی به انگلستان منتقل شود و به عنوان نخستین گام برای بدست گرفتن ابتکار عمل و رهبری حزب توده با رادیو بی بی سی به مصاحبه بپردازد و در جریان این مصاحبه تشکیل جبهه ای زیر نام "جبهه صلح و آزادی" را اعلام نماید!

علیرضا خدایی پابپای پیشبرد این نقشه ی کودتایی،ضمن پافشاری بر این نکته که علی خاوری ازشایستگی رهبری و دبیراولی حزب توده برخوردار نیست و حزب توده به رهبرانی همچون "دانیل اورتگا" و "سامورا میشل" نیاز دارد،بر ضرورت برکنارنمودن علی خاوری از مقام دبیر اولی حزب توده تاکید نموده و در همین راستا فهرستی از اعضای رهبری آینده ی حزب توده(رهبری ای که می بایستی جانشین رهبری وقت حزب توده به دبیر اولی علی خاوری می شد) تنظیم نموده و آنرا از طریق کادر حزبی مورد اشاره در اختیار آندری ولادیمیروویچ ویربانول،معاون آتاشه ی نظامی شوروی در افغانستان قرار داد و او نیز بنوبه ی خود،آنرا در اختیار مقامات مافوق خویش قرار داد. این طرح ونقشه ی حیله گرانه ی علیرضا خدایی با مخالفت آندری ویربانول و مقامات مافوق او روبرو گشت و از اینرو شانسی برای اجرا و تحقق نیافت.

علیرضا خدایی در مکاتبات خویش با کادر حزبی مورد اشاره،از آندری ویربانول با عناوینی همچون "آن مرد غریبه" و یا "آن مرتیکه"، و از دکتر امیرحسین آریان پور با عناوینی همچون"دکتر"، "استاد"،"خوش قلم" و "د" یاد می کرد.

امروزه،دست ناپاک علیرضا خدایی،بعنوان گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "پیک نت" و "راه توده"،و نیز بعنوان یکی از فرومایه ترین مزدوران وزارت اطلاعات رژیم اشغالگر آخوندی باندازه ی کافی روشده و نقاب از چهره ی اهریمنی او دریده شده است.

آش چندان شور شده است که حتی حزب توده با انتشار سندی رسمی از سوی هیئت سیاسی کمیته ی مرکزی این حزب بر وابستگی علیرضا خدایی به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی انگشت گذاشته است.

سران حزب توده،بویژه پس از انتشار سند مربوط به وابستگی علیرضا خدایی به دستگاه های امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، موظفند که در باره ی بیوگرافی،پیشینه و خوش خدمتی های علیرضا خدایی برای وزارت اطلاعات رژیم آخوندی که از دیرباز با علی عمویی،از سران پیشین حزب توده در داخل کشور در ارتباط تنگاتنگ می باشد،اطلاعات دقیق و همه سویه ای را در اختیار ایرانیان مخالف رژیم در درون و برونمرز قراردهند.

اسناد


از لابلای نامه های علیرضا خدایی


"اما...من دو نامه مهم برای تو نوشتم که ظاهرا بدستت نرسیده است.البته یکی از آنها خلاصه شده نامه اول بود.این نامه ها در باره آن کار و آن فرد و تماسی بود که در این باره با من گرفتند.در این نامه از تو خواسته بودم که با ...تماس بگیر و از وضع خوش قلم با خبر باش.این کار برای من هم مقدور است اما اگر آدرس دقیق بدهی.نامه ات را برای من بفرست تا من از طریق غرب برای او پست کنم.نمیدانم اشکال تایپ چیست که تو مرا مجبور ساخته ای با خط خودم نامه بنویسم.سرعت کار به یک دهم می رسد.(علت اینکه من علیرضا خدایی را مجبور ساخته بودم با خط خودش نامه بنویسد این بود که می خواستم دست خط و سندی از او داشته باشم.زیرا او همواره تلاش داشته و دارد که هیچ سند و اثری از جنایات خود بر جای نگذارد،غافل از اینکه خیاط نیز سرانجام و دیر یا زود در کوزه می افتد!ـ علی اکبر رشیدی)با آدرس جدید راحت می توانی هرچه را لازم است بنویسی.ضمنا نامه های تو تصور می کنم تماما بدستم رسیده است.حتی آن کارت تبریک سه نفره....من در نامه خودم از تو خواسته بودم که نوشته هایت را محفوظ نگهدار زیرا پس از آن درگیری با آن مرتیکه امکان هر توطئه ای وجود داشت.آن مرد غریبه را می گویم!این مسئله هنوز و حتی در مسکو اهمیت دارد و باید توجه داشته باشی!"

" در نامه دوم هم چیزی در باره دکتر و آن مرتیکه و کارت ننوشته بودی که لابد صلاح ندانسته ای.در این دو مورد می توانی با در نظر گرفتن پاره ای ملاحظات(نه چندان زیاد) نامه نوشته و از طریق خواهرم در آلمان بفرستی."


"پس از اعدام های اخیر به ابن نتیجه رسیده ام که رژیم راهی ندارد جز آنکه راه رفته را ادامه دهد.براساس همین فکر است که
تصور می کنم ترور و کشتار خیابانی نیز شروع شود.ترور دکتر سامی این فکر را تقویت می کند.بر این اساس است که فکر می کنم باید از وضع...خوش قلم خبر داشت.رژیم می خواهد همه پلهای پشت سرش را خراب کند و هر اندازه که بیشتر در تنگنا قرار می گیرد وحشیانه تر عمل می کند.مثل گربه ای که در سه کنج اتاق گرفتار می شود و آنوقت جسارت پنجه انداختن به سگ را هم پیدا می کند. موفق باشی ـ علی ۲۷ دسامبر ۸۸
"


"از وضع شیرانزای و شکرنبی که انور(منظور حمید احمدی با نام مستعار ناخدا انور است ـ علی اکبر رشیدی)به خطرش انداخته برایم بنویس و از وضع کابل حزبی و میزبانان برایم بنویس....نامه آن مرتیکه به من و پاسخ من به او موجود است که بعدا درجریان قرار خواهی گرفت.او نیاز خودش را طرح کرده بود و من نظر و خواست تو را تایید و تاکید کرده بودم.در مسکو اگر این مسائل را دنبال می کنی مرا در جریان بگذار."



---------------------------------------------------------------------------------------


دم خروس اطلاعاتی ـ آخوندی علیرضا خداییFett

در نامه اش در باره ی کیانوری!


"ضمنا اطلاع دقیق دارم که "کیانوری" خاطرات خود را نوشته وفصول آخر آن را تمام می کند.در یک خانه دوطبقه زندگی می کند.چه کسان دیگری با او همخانه اند؟نمی دانم اما"آقایان" هستند. اطلاعات وسیعی از مهاجرت گذشته،فرقه و... نوشته است.ببینیم چه می شود.روزگار اینطور خواست."

باید از علیرضا خدایی،این مزدور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی پرسید:

ای مزدور نابکار! تو از کجا با این جزییات خبر داشتی که کیانوری در خانه ی امن وزارت اطلاعات رژیم آخوندی چه کتابی می نویسد و کدام فصل آن را به پایان برده است؟! آیا کسانی جز "برادر حسین شریعتمداری" و دیگر برادران بازجو و شکنجه گر تو مزدور مادرزاد می توانستند این اطلاعات دقیق را در اختیارت بگذارند؟!

--------------------------------------------------------------------


مچ گیری!

بی بی سی: تصویر ذهنی شما از "خدا" چیست؟

ـ تصویر ذهنی از خدا را نمی دانیم.اما در عوض تصویر عینی ما از شیطان و شاگردان او کاملا مشخص است:ملکه ی مکار انگلیس و دیگرسران دولت استعماری انگلستان و کارکنان بخش فارسی آیت الله بی بی سی که آتش فاجعه ی ملی بهمن ۵۷ را با نام رمز "انقلاب شکوهمند بهمن" در خرمن هستی مردم ایران انداختند و از آن هنگام تا به امروز اصلی ترین پشتیبان سران رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی هستند!

آخوند ناصر مكارم شيرازي : مسئولان جايزه صلح نوبل اگر انصاف و شجاعت دارند، بايد اين جايزه را امسال به نخست وزير ترکيه اعطا کنند.

ـ مسئولان جايزه صلح نوبل می خواهند این جایزه را به رییس جمهور تیرخلاص زن رژیم آخوندی اعطا کنند،چون او اخیرا بجای بکارگیری اسلحه گرم و زدن تیرخلاص به محکومین به اعدام،آنان را سی تا سی تا با جراثقال در ملاعام بدار می کشد!

محمد البرادعي:سیاست هويج و چماق بر حکومت ايران تاثیر ندارد

ـ حرفی نیست!از این پس هویج، تنها برای ماتحت تو و دیگر پشتیبانان رژیم دست نشانده ی آخوندی،و چماق،تنها برای فرق سر گردانندگان جنایت پیشه ی این رژیم اشغالگر!

گفته می شود که شیخک شیاد خاتمی تهدید کرده است که چنانچه صلاحیتش برای کاندید شدن در نمایش انتخابات ریاست جمهوری تایید نشود،نام دکان آخوندی "بنیاد باران" را به "بنیاد سیل" تغییر خواهد داد! علی گدا وافوری و سران شورای نگهبان هم در پاسخ گفته اند: مملی!نظام اهریمنی ما باتلاق است،ما را از سیل نترسان!

نخست وزیر کردکُش ترکیه در کنفرانس داووس سنگ فلسطینیان را بسینه زد!
بی بی سی: نظر شما درباره ی متحدان[رژیم جمهوری اسلامی] ایران در دنیا چیست؟

ـ خیلی روشن:مرگ بر انگلیس!

ـ آخوند خاتمی: در گذشته کاری شد که همه دنیا گفت منافقین تروریست هستند اما امروز چه کرده ایم و چه شده است که نام آنها از لیست تروریست در آمده است؟

ـ چه کرده اید و چه شد را هم شما جنایت پیشگان فرومایه ی جیره خوار انگلیس می دانید و هم ما مخالفین رژیم ضدایرانی شما! این را هم می دانیم و می دانید که برغم همه ی تلاش های مذبوحانه ی تو و علی گدا وافوری و دیگر سران رژیم پلید آخوندی برای نگاهداشتن نام سازمان مجاهدین خلق ایران در فهرست سازمان های تروریستی اتحادیه اروپا سرانجام هیچ غلطی نتوانستید بکنید! ضمنا بزودی معنای دقیق حکایت معروف "چی فکر می کردیم،چی شد؟!" را نیز با گوشت و پوست و تمام وجود ناپاک تان لمس کرده و خواهید فهمید!

=========================