۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه


جمشید پیمان



شادباش نوروزی


آمــد بــهـــار زیــبــا ، مــی آور از نـــهــانــگــاه

پـیـمـانـه ده پـیـاپـی ، دیـرست و گشتـه بـیـگاه
آن مـی بـه جـام مـن ریـز کز سـاقی الـستـش
نه شیـخ بـرده بوئـی ، نه می شناسدش شاه
نه زآن می ئی که صوفی پنهان زخلق نوشیـد
ازچــالـه پـــا بــرون کـرد ، بــاسـر فـتـاد درچــاه
زآن تـلخ وش که صـوفی ام الخبائثش خواند *
فـهم سخـن نـکرد او ،بــیـگانـه بـود و بــدخــواه
درایــن بــریــده دل هـا ، نـقـش از وفـا نـبـیـنی
هـرچـنـد قصـه گـویـنـد ، ازعشق ، گاه و بــیگاه
بنـشسته گـاه و بـیـگـاه ، ناخوانده برسرخوان
بــردنـدخـوان و خــانـه ، ایــن مـردمـانِ کــج راه
زیــن خــوارمـایـه مـردم ، دیـگرسخـن نــگـویـم
شـایـد رهـنـد روزی ، زیـن وضـع تـلــخ جـانـکـاه
بــگـذار تـابـمـیـرنـد درعـیـن خـود پــرسـتـی**
ازدسـتِ مـی پـرستـان ،ازکـیــنـه بـرکشنـد آه
بـاری ، بـیـار سـاقی ، زان بـاده هـای نـوشیـن
تــاسـاعـتـی بـنـوشـم بــاهـمـدمــانِ دلــخــواه
آن می که شمـس تبریز ، درجام مولوی ریخت
کردش دوبــاره بـیــدار ، بــازش کـشـیــد در راه
آن بـاده را کـه هـاتـف ، درگـردش شبـانـه***
بــگــرفـت عــاشـقــانــه ، ازســاقــی دل آگــاه
نــوشم بـه نـام یـــاران ، درشـهـر بـی قــراران
جـــان بــر کــفــانِ عــاشـق ، آزادگــــانِ آگـــاه
نوشم به نامشان مـن ،آن می که خورد حـافظ
از مـحــتــسب نــهـانـی ، درخـلـوتِ شـبــانـگـاه
مـن رنــدِ بــاده نـوشم ، دلـق از ریــا نـپـوشــم
خواهی به دل مکن بد ،خواهی به سر بکن کاه


جمشید پیمان ، فروردین 1388


*حافظ فرماید:
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشـهـی لـنـا و احـلـی من قـبـلـه الـعـذارا


**باز هم حافظ فرماید:
بامـدعـی مـگوئـیـد اسرارعشق و مستی
تــا بـی خـبـر بـمـیـرد درعین خود پرستی


*** هاتف اصفهانی، شاعر قرن دوازدهم هجری

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه


پیام شاهزاده رضا پهلوی بمناسبت نوروز ۱۳۸۸


دبيرخانه رضا پهلوي
چهارشنبه 28 اسفند 1387

هم میهنان عزیزم،آغاز سال نو و فرارسیدن عید نوروز، این یادگار کهنسال ملی را، به یکایک شما شادباش می گویم.

امیدوارم بتوانید این ایام فرخنده را به رسم دیرینه با شکوهی هرچه بیشتر در شادی و تندرستی برگذار کنید.
عید نوروز را از جان و دل گرامی می داریم که میراث ارزندۀ نیاکان نکوکار ماست. آن را عید ملی و بزرگ خود می شمریم که یادآور هویت و شناسنامۀ هزاران سالۀ ایرانیان است. به استقبال نوروز می رویم و به جشن اش بر می خیزیم که سرآغاز نوزایش و بیداری طبیعت است و نشان بی مثال برون شدن زندگی و پویایی از سرداب خواب و سکون. هیچ عید دیگری در جهان نیست که این ویژگی های جان فزا را همه یکجا در خود داشته باشد.
آرزویم آن است که در این عید بزرگ دل های شما هم میهنان عزیــزم، چون بهـاران، آکنده از شکوفه های امید به برآمدن فردایی شایستۀ ایران و مردم آزادۀ آن شود. امیدوارم در سال نو خوش دلی و تندرستی و آزادی نصیب شما و صلح و آسایش و امنیت بهرۀ میهن ما باشد. خواستار آنم که در این ایام سرور و امید یاد بداندیشان و بدخواهان ایران از سینه ها بیرون رود. باشد که خاطرۀ نیکان و بزرگان تاریخ وطن و یادآوری دوران های سربلندی ایران دل ها را آکنده از شوق و شور و عزم ها را به برکشیدن دوبارۀ وطن استوارتر از همیشه کند.
امیدوارم که دروغ و ریا از پهنۀ میهنمان رخت بربندد و در سال نو آفتاب درخشان آزادی و آشتی برسرزمین کُهن ما بتابد و آغازگر عصر تازه ای از نیک بختی و سرافرازی ملت و طلیعۀ دوران درخشیدن توانایی های جوانان مستعد وطن شود.
نوروز و سال نو بر همۀ شما شاد و فرخنده باد
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
---------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه



وقتی که پشم ها و پالان ها عوض می شوند!




طرح از:علی اکبر رشیدی




در ماه های پایانی پیش از برگزاری نمایش انتخابات ریاست جمهوری در رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی،از یکسو بردامنه و شدت و حدت سگ دعواهای درونی باندهای حکومتی افزوده شده،و از سویی دیگر،رقابت ها و سگ دعواهای درون باندی نیز ابعادی نوین پیدا می کند که همگی نشان از یک واقعیت دارد و آن همانا به بن بست رسیدن رژیم خونریز و ضدایرانی جمهوری اسلامی و آخوندهای معمم و مکلای خمینی صفت گرداننده ی آن است.

به میدان آمدن دژخیم میرحسین موسوی،سوگلی جنایتکار خمینی خون آشام،و کناره گیری احتمالی شیخک شیاد و جلاد،محمد خاتمی،بسود میرحسین موسوی،همدست و همپالگی دیرینه ی وی را نیز دقیقا از این زاویه می توان و باید مورد ارزیابی و بررسی قرار داد.

صرفنظر از اینکه کناره گیری فراماسون خاتمی بسود فراماسون میرحسین موسوی، داوطلبانه،و یا تنها بفرمان استادان اعظم آنان در لژهای فراماسونری، و در چارچوب حفظ رژیم آخوندی دست نشانده ی انگلیس در میهن ما انجام گیرد(و چه بسا دیگر انجام گرفته باشد!)،یک نکته قطعی است،و آن اینکه،این کناره گیری ها و تغییر و تحولات در رژیم آخوندی و در صفوف باندهای تبهکار حکومتی،در واقعیت مسلم و شناخته شده ی ضدمردمی بودن،ضدایرانی بودن،و واپسگرابودن ماهیت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی اندک تغییری نیز ایجاد نمی کند!

از نگاه مردم ستمدیده ی ایران که سی سال آزگار است که شلاق و تازیانه ی خونین رژیم ضدبشری و آدمخوار آخوندی را بر پشت و گرده ی خویش احساس می کنند و با سرشت اهریمنی سران ریز و درشت این رژیم،اعم از گردانندگان باند موسوم به "اصولگرا" و گردانندگان باند موسوم به "اصلاح طلب" آشنایی کامل دارند،کناره گیری آخوند خاتمی بسود آخوند مکلا،میر حسین موسوی،و جانشینی احتمالی میرحسین موسوی جنایتکار بجای پاسدار تیرخلاص زن و هزارتیر،احمدی نژاد،و اصولا جانشین گشتن هر جانور دیگر از رسته ی جانوران درنده ی گردآمده در موزه ی وحوش جمهوری اسلامی بجای احمدی نژاد آدمخوار،تنها و تنها یک معنا دارد و آن همانا عوض شدن پشم و پالان در صفوف خران و دیگر جانوران حکومتی است!

بطور خلاصه،پیشاپیش وبی هیچ تردیدی می توان گفت که با کناره گیری آخوند خاتمی بسود آخوند مکلا،میر حسین موسوی،و رییس جمهور شدن او در باغ وحش ورشکسته و آفت زده ی جمهوری اسلامی، در بر همان پاشنه ی اهریمنی و انگلیس ساخته ای خواهد چرخید که در زمستان سیاه سال ۱۳۵۷ راه را برای ورود خمینی خون آشام و برپایی رژیم دست نشانده ی آخوندی در جریان فاجعه ی شوم و ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" هموار ساخت!در یک کلام،خر همان خر خواهد ماند،فقط پالان عوض خواهد شد!

این در حالی است که مردم ایران هزاران بار گفته اند و باز هم می گویند که از رژیم اهریمنی و اشغالگر جمهوری اسلامی و تمامی باندهای حکومتی و جانوران و وحوش گردآمده در آن،ازپیرکفتار علی گدا وافوری، روباه مکار محمد خاتمی و کوسه ی خونخوارهاشمی رسما جانی گرفته تا دایناسور بدکار مصباح یزدی، گربه نره ی بیعار حسینعلی منتطری،جانور زشت رو و زشت خو و بیمار علی اکبر ولایتی، و دژخیمان فرومایه و غدار:احمدی نژاد و میرحسین موسوی و محسن رضایی و قالیباف،نفرت داشته و می خواهند که سربتن هیچیک از این تبهکاران فراماسون و خمینی صفت که همگی همچون امام گوربگورشده ی خویش همواره جیره خوار انگلیس بوده و سردرآخور بیگانگان داشته اند، نباشد!

آنچه مردم ایران می خواهند،نه عوض شدن پشم و پالان جانوران ریز و درشت حکومتی،بلکه برچیده شدن بساط اهریمنی و نکبت بار رژیم دست نشانده و جهل و جنون آخوندی در تمامیت آن، و برپایی حکومتی خردگرا،مردمی و ایرانی در سرزمین بزرگ ما ایران است،که این مهم نیز،نه از راه شرکت کردن در نمایش انتخابات ریاست جمهوری در رژیم آخوندی و دل بستن به عرعرها و زوزه های خران و گرگ های خمینی صفت در قالب وعده های عوامفریبانه ی انتخاباتی،بلکه تنها و تنها از راه تشدید مبارزه ی همه سویه برای سرنگونی تمامیت رژیم انگلیسی آخوندی،آنهم با بکارگیری همه ی ابزارها،شیوه ها، امکانات و گزینه ها ی میهنی،ممکن و میسر است.


------------------------------------------------------------


پیام شهبانو فرح پهلوی بمناسبت نوروز ۱۳۸۸




هم میهنان عزیزم،
نوروز و بهار ما را به یادگارهای نیاکان نیک اندیش مان پیوند می دهد و فروغ روشنائی امید،صلح و آشتی را در ما شعله ور میسازد.

این سنت دیرپای تاریخی بسان ریشه مشترکی،همیشه،هستی و هویت تاریخی اقوام ایرانی را پاینده نگهداشته است...... وبه راستی،اگر این« چهارشنبه سوری» ها، « نوروز» ها ودیگر جشن ها نبودند،تاریخ پر تلاطم ایران،چه تیره و تاریک و غم انگیز می بود.

در سال های غربت و دوری،همواره،به زنان،مردان وجوانان آزادیخواهی فکر کرده ام که« در وطن خویش غریب »اند و برای بدست آوردن کمترین حقوق انسانی و اجتماعی خویش،بیشترین ستم ها و سرکوب های رژیم حاکم را تحمل کرده و میکنند.

نوروز همیشه پیروز را در شرایطی جشن می گیریم که افق های روشنی از تحولات مهم،دل های ما را روشن و پر فروغ می سازند،افق های روشنی که سرانجام،پایان «شب تاریک وطن»، وآغاز ایرانی آزاد وآباد وسرفراز را بدنبال خواهد داشت.

با چنین امید وآرزوئی،فرارسیدن نوروز همیشه پیروز را به همه هم میهنان عزیزم،شادباش می گویم و دیدار دوباره شما و آن « کهن دیار» عزیز را در دل،زنده و پاینده نگه میدارم.

خداوند نگهدار ایران باد
فرح پهلوی
----------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه


بیست و چهارم اسفندماه

زادروز رضا شاه بزرگ خجسته باد!



بیست و چهارم اسفندماه خجسته زادروز رضا شاه بزرگ است:سرداری دلیر و پادشاهی خردمند که منشاء خدماتی بس بزرگ و درخشان به مردم و سرزمین بزرگ ایران است.
رضا شاه بزرگ در درازای کمتر از شانزده سال پادشاهی گام هایی اساسی در راستای هدایت میهن و مردم ما در مسیر آزادی،استقلال،سربلندی،پیشرفت و آبادانی برداشت و از این راه،اعتبار و شکوه پیشین را به میهن ما بازگردانید.
سیه دلان بیگانه،بویژه استعمارگران انگلیسی،رضا شاه بزرگ را،بواسطه ی وفاداری بی خدشه اش به آرمان های ملی ماایرانیان،هیچگاه نبخشیدند و سرانجام با اشغال خاک پاک ما در شهریورماه سال ۱۳۲۰،این رادمرد تاریخ ایران را که آرزویی جزسربلندی و بهروزی ایران و ایرانی نداشت،ناگزیر از ترک میهن ساختند:همان میهنی که او همه ی زندگی اش را وقف آزادی،استقلال و پیشرفت آن نموده بود!
در خجسته زادروز رضاشاه بزرگ،به خاطره و روان پاک این پادشاه مردمی و میهن دوست درود می فرستیم و بر پیمان خویش با خدا،میهن و مردم در زمینه ی ادامه ی پیکار برای برچیدن رژیم ضدایرانی و ضدمردمی جمهوری اسلامی،این رژیم اشغالگر و دست نشانده ی انگلستان،پای می فشاریم!
------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

دین تو، و دین ما!

دژخیم مجتبایی،از سرکردگان نیروی انتظامی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی اخیرا اعتراف کرده است:
"چهارشنبه سوری هیچ جایگاهی در دین و آیین ما ندارد!"
مردک مزدور و حرامزاده ی خمینی صفت یا از روی بلاهت و یا از روی رذالت،و یا هردو، حقیقتی شگرف و انکارناشدنی را برزبان آورده است و آن اینکه:آیین های باستانی ما ایرانیان در دین و آیین اهریمنی گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی هیچ جایگاهی ندارند. همچنانکه آیین های دین اهریمنی گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و خونریز جمهوری اسلامی هیچ جایگاهی در دین و آیین خردگرایانه و عمیقا انسانی ما ندارند!
شعر زیر را در همین پیوند،و در پاسخ به دژخیم مجتبایی و دیگر مزدوران و گردانندگان رژیم اشغالگر آخوندی سروده ام.

دین تو و دین ما!

شنیدم که بوزینه ای بیشرف
گرفته دل و دین ما را هدف
زده زر که چهارشنبه سوری ما
ندارد در آیین او هیچ جا
چه جای شگفتی از این جانور
از این دشمن ما و این بوم و بر
که آیین ما را نکوهش کند
به محوش همی کار و کوشش کند
چه،دینش ستاینده ی قاتل است
نماد شر و نکبت کامل است
چنین است پیامم به این بی پدر
که از مهر و نیکی ندارد خبر:
تو ای مظهر فتنه و رهزنی!
تو که زاده ی شوم اهریمنی!
براستی که دین تو و دین ما
همانند رنگ سپید و سیاه
ندارند هیچ نقطه ی اشتراک
وزین گفته در دل نداریم باک
هزار ننگ و نفرین بر آن دین تو!
تفو بر تو و کیش و آیین تو!
علی اکبر رشیدی
بیست وسوم اسفندماه
۱۳۸۷
------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه




آخوند خمینی صفت،مزدور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی:

علیرضا خدایی!


akhund khodai von Ihnen.

آیت الشیطان علیرضا خدایی

---------------------------------------------------------------

بی تاب!

شعری را که در زیر می خوانید،هفت سال پیش،در واپسین روز زمستان،و ساعاتی پیش از فرارسیدن سال نو سروده ام.
فرزندم زرتشت تازه چشم بجهان گشوده بود،و من برای نخستین بار پدر شده بودم.
در آنروز،دقیقتر بگویم،درآن بعداز ظهر واپسین روز زمستان،دلم خیلی گرفته بود و بغض گلویم را می فشرد.احساس کردم باید چیزی بنویسم و احساسات و دلتنگی هایم را بر دل کاغذ بریزم.وچنین نیز کردم.نتیجه،شعر "بی تاب" است که آنرا در زیر آورده ام.
از آن هنگام،سالیانی چند بر من و بر ما گذشته است.در همه ی این سال ها،هرگاه و هربار که صدای گام های سبز و نوازش بخش بهار دل انگیز را می شنوم،باز هم دلم می گیرد و اندوهی بر جانم چنگ می اندازد که قلبم تاب تحمل آنرا ندارد.براستی چه نیرو و کشش شگفتی دارد بهار؟...


بی تاب

دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای میهن درخون تپیده
برای سرزمین پاکم ایران
که عمری رنگ خوشبختی ندیده
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای گریه های بی بهونه
برای اشک و آه سوگواران
برای گورهای بی نشونه
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای نغمه های مهر و پیوند
برای بیدلان رفته از یاد
برای همرهان مانده دربند
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای لحظه های بیقراری
برای تک درخت بیدمجنون
برای شعرهای یادگاری
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای عاشقای زار و خسته
برای قلب پاک و مهربونی
که از نامهربونی ها شکسته
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای او که تندیس خدا بود
برای مادر گمگشته ی من
که دنیایی پر از مهر وصفا بود
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای روح ناآرام دریا
برای خلوت دلگیر ساحل
برای زورق مغموم و تنها
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای یک سرود ناسروده
برای آسمون پرستاره
برای رازهای ناگشوده
دلم داغونه امشب ای رفیقان
از این نظم پلید واژگونه
از این غوغای شوم نفرت انگیز
از این دیوونگی های زمونه
دلم می خونه امشب ای رفیقان
برایم نغمه ی امیدواری:
رسد آینده ای روشن چو خورشید
بسر می آید این شب زنده داری
زمستان می رود از خانه ی ما
بهاران می رسد یکبار دیگر
بنفشه می دهد با یک جهان راز
نوید روز نو،دنیای بهتر!
علی اکبر رشیدی
اسفند ۱۳۸۰

---------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه



وقتی علیرضا خدایی خودش را برای خمینی چاک می دهد!

(و پرسشی در باره ی "ولادیمیر")

مزدور حرفه ای،علیرضا خدایی!

علیرضا خدایی،مزدور شناخته شده ی وزارت اطلاعات رژیم خمینی،و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی "راه توده" و "پیک نت"،در ادامه ی دریوزگی های همیشگی خویش برای رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،سرانجام برخی تعارفات پیشین را بکناری گذاشته و در آخرین شماره ی ورق پاره ی ساواماساخته ی "راه توده"(شماره ی ۲۱۶) آنچنان بدفاع از رهبر خون آشام و گوربگورشده اش،خمینی،پرداخته است که تو گویی از پدر و جدّ حرامزاده اش پشتیبانی می کند!
علیرضا خدایی که از دیرباز،در نتیجه ی هرزگی مزمن و هماغوشی و همبستری با همنوعان و همپالگی های آخوند و آخوندزاده ی خویش در حوزه ها و مکاتب انگلیسی خمینی جلاد و همدستان و شاگردان معمم و مکلایش،آبستن واپسگرایانه ترین تئوری ها و سیاست های ضدایرانی و آخوندی بود،سرانجام زاییده و فرزند حرامزاده ی خویش را که همانا وقیحانه ترین نوع پشتیبانی از خمینی جنایتکار و رژیم پلید و خونریز آخوندی می باشد، در تمامی طول و عرض ورق پاره ی ننگین و آلوده ی خویش که اساسا بدستور و با بودجه ی وزارت اطلاعات بدنام رژیم آخوندی راه اندازی شد،از تهیگاه اش پس انداخته است!
ناگفته پیداست که زایمان مزبور،آنهم زایمانی از این دست،نمی توانست درد زایمان را بهمراه نداشته باشد!
هم از اینروست که علیرضا خدایی،این جاسوس دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی،و این قاتل رذیل بسیاری از ایرانیان آزاده و میهن دوست،از جمله نظامیان دلیر و آزاده ی مرتبط با قیام ملی ۱۸ تیر ۱۳۵۹(موسوم به "کودتای نوژه") و نیز بسیاری از هم میهنان مجاهد و کمونیست و...،پابپای پس انداختن فرزند حرامزاده ی خویش،از شدت درد و سوختگی،باتلاقی از کینه و نفرت جانورانه و فقاهتی ـ وقاحتی را بسوی همه ی ایرانیان مخالف رژیم جنایتکار آخوندی،و در وهله ی نخست،نیروهای هوادار پادشاهی و مجاهدین خلق بالا آورده، و پابپای آن، از اینکه حتی سران حزب توده،یعنی همکاران پیشین وی نیز برهمبستری و هماغوشی دیرینه ی این فلک زده و پتیاره و فاحشه ی سیاسی ـ عقیدتی با آخوندهای معمم ومکلای خمینی صفت انگشت گذاشته و به افشای وی پرداخته اند،کف بر دهان کثیف خویش آورده و زمین و زمان را بباد دشنام و ناسزا گرفته است!
تازه ترین، و بهمان اندازه بی شرمانه ترین و آشکارترین پشتیبانی علیرضا خدایی از رژیم اشغالگر و دست نشانده ی آخوندی و خمینی خون آشام،هرچند محیط و فضای پیرامون ما را بگونه ای وصف ناشدنی و غیرقابل تصور آلوده و بویناک ساخته است،اما این امتیاز و حُسن اساسی را دارد که ما را یکبار برای همیشه از توضیحات بیشتر و حتی تاکیدهای پیوسته بر واقعیت مسلم و ثابت شده ی مزدوری این جاسوس دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم ضدایرانی آخوندی بی نیاز می سازد!
ضمنا،علیرضا خدایی، این مزدور پلید و مادرزاد که حتی پستان مادرش را نیز گاز گرفته است، اخیرا،و درتکمیل دروغگویی های پیشین،مدعی شده است که در دوران اقامتش در افغانستان، با یک دیپلمات نظامی شوروی،بنام "ولادیمیر" دیدار و مذاکره داشته است!
وی در این باره از جمله مدعی شده است که:
" بهرحال، آن 18 دیپلمات اتحاد شوروی خاک ایران را ترک کردند. من وقتی در مرداد ماه 1362 وارد افغانستان شدم، با این یقین که برخی از این دیپلمات‌ها باید زبان فارسی را می‌دانستند که به ایران اعزام شده بودند، جستجو برای یافتن دیپلمات‌هائی را آغاز کردم که بعد از خروج از ایران دولت اتحاد شوروی احتمالا آنها را برای خدمت به افغانستان اعزام کرده است. جستجوی من بعد از دو سال به نتیجه رسید و یکی از آنها را توانستم در کابل پیدا کنم. او که "ولادیمیر" نام داشت در افغانستان از افسران اطلاعاتی ارتش سرخ بود که ریاست بخش مرزهای افغانستان و ایران را برعهده داشت. وقتی از ایران اخراج شده بود سرگرد ارتش بود و زمانی که من در کابل او را پیدا کردم سرهنگ ارتش سرخ بود و در مکرورویان اول یا کهنه، که بسیاری از سرمشاوران اتحاد شوروی در آنجا زندگی می‌کردند زندگی می‌کرد. فارسی را نسبتا خوب حرف می‌زد و همراه با کوزیچکین کلاس زبان فارسی حبیب الله فروغیان را گذرانده بود. فروغیان از افسران توده‌ای دوران قیام افسران خراسان و حکومت ملی آذربایجان ایران بود که بعد از شکست آن حکومت به مهاجرت اتحاد شوروی رفته بود. "ولادیمیر" از هم دوره‌های کوزیچکین بود و آنچه را می‌خوانید اطلاعاتی است که او بتدریج و طی زمان در کابل دراختیار من گذاشت..."
(ورق پاره راه توده،شماره ۲۱۵،دوم مارس ۲۰۰۳)
من پیش از این نوشته ام،و اکنون نیز با اطلاع موثق می گویم که دیپلمات مورد اشاره،"آندره ی ولادیمیروویچ ویربانول"،معاون وقت آتاشه ی نظامی سفارت شوروی پیشین در افغانستان، و یکی از اربابان بلاواسطه ی اطلاعاتی علیرضا خدایی بوده است.
اگر چنین نیست،بگذار علیرضا خدایی،که در یادمانده های واماندگی خویش با نوعی خودستایی تهوع آور می خواهد به خوانندگان ورق پاره ی ساواماساخته اش چنین القا نماید که از هوش و حافظه ای استثنایی برخوردار بوده و در این رهگذر ظاهرا حتی بیاد دارد که سی سال پیش،در فلان روز و یا فلان ساعت چه غذایی را کوفت کرده است،با یاری گرفتن از همین حافظه ی کذایی و بظاهر استثنایی خویش بیاد بیاورد که نام پدر و نام خانوادگی دیپلماتی که او با خرمردرندی و شیادی همیشگی خویش از وی تنها با عنوان"ولادیمیر" یاد کرده است،چه بود؟
با شناختی که من از علیرضا خدایی،این دروغگوی حرفه ای ـ که حتی در محافل توده ای به "علی چاخان" معروف بود ـ دارم،چنانچه او فردا اعلام نماید که نام،نام پدر ونام خانوادگی دیپلمات مورد اشاره در افغانستان "ولادیمیر ایلیچ لنین "،رهبر انقلاب اکتبر روسیه بود،ابدا شگفت زده نمی شوم.
باور کنید شوخی نمی کنم!
----------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

روز جهانی زن خجسته باد!



هشت مارس،روز جهانی زن را،به همه ی بانوان،مادران،خواهران،دختران و دوشیزگان آزاده، پاک سرشت و پاکدامن ایرانی در سراسر گیتی شادباش می گویم و برایشان تندرستی،شادی و کامیابی در زندگی،کار و پیکار با رژیم اهریمنی،ضدبشری و زن ستیز جمهوری اسلامی آرزو می کنم.
در این روز فرخنده،به روان پاک همه ی جانباختگان راه آزادی ایران زمین،بویژه به شیرزنان دلیرو آزاده ای که برای آزادی ایران و ایرانی از چنگال خونچکان رژیم اشغالگر آخوندی بپا خاستند و در این راه از هستی خویش مایه گذاشتند،درود می فرستم.
باشد که با سرنگونی رژیم ضدایرانی و دست نشانده ی انگلیس در ایران،زنان و مردان ایرانی، در کنار یکدیگر،جشن بزرگ آزادی را در سرزمین بخون تپیده ی ما برگزار کنند.
----------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

بانویِ من ، امروز روز توست


( زن ایرانی و هشت مارس )

جمشید پیمان ، 3 ـ 3 ـ 2009


بانویِ من ، بانویِ من !
برشانه هایِ تردِ تو اندوهِ سال هاست .
در دست هایِ تو
تصویردردِ کهنه یِ تاریخ ، مانده است
در گریه هایِ تو
خونِ هزاره هاست که سرریز کرده است
برگونه هایِ زردِ تو ،رنج وبال هاست .

بانویِ من !
می بینمت هنوز
پیچیده در کشاکش بس شعله ی هراس
خاموش و سر به زیر و دل افسرده و پریش
در کنج خلوتِ پر شور عارفان
در غرفه هایِ شوکتِ شاهانِ روزگار .
می بینمت هنوز
همراهِ لیلی و شیرین و کیمیا
بی پای رفتن و بی دست اختیار
بی فرصتِ گزینش و در متن اضطراب ،
گیسو سپید کرده و دل خسته زانتظار .

بانویِ من !
نوباوه یِ جهان ندیده یِ دامانِ یزدِگرد
می بینمت به یـثـربِ تاریخ ،
تـاراج می شوی .
می بینمت که بر سر بازار بلخ و شام
با مایه هایِ غارتِ استخر و تیسفون
چوب حراج می خوری و پیش گریه ام
آماج می شوی.

بانویِ من !
آئینه یِ مکدر پروین خسته جان
تصویر پر غبار تو را ، نازنین من ،
در پیش دیده یِ پر وحشتم نهاد
صدها شیار پرسش بی پاسخ زمان
پیشانی بلند تو را ، نازنین من
از هم گسسته بود .
دیدم تو را ،
در تو به تویِ لب به لب از آهِ آینه
دیدم تو را ،
مثل هزاره هایِ ز سر برگذشته ات ،
دستی برآمده از دخمـه هایِ خوف ،
دیواره هایِ صبر دلت را شکسته بود .

بانویِ من !
بانویِ هفت ساله یِ هفتاد ساله ام !
ای دختِ مرده در رَحِـم آرزویِ خویش ،
می بینمت دوباره در پی این سال هایِ رنج
همراهِ قافله یِ تهمتی عظیم ،
بر پشتِ اشتر تاریخ ، مانده ای .
من شاهدم که بشیرانِ واحـه ها
قلبِ تو را به شیر شتر ، تاخت می زنند
می بینمت به حرف و حدیث قبیله ها
جاری چو نهرهای پراز شیر و از عسل ،
اما ز بحثِ عشق
در صدر و ذیل کلام غریـبـشان
سطری ندیده ای ، حرفی نخوانده ای .

بانویِ من !
ای مریم همیشه مریم تاریخ تلخ من
می بینمت دوباره به گودالِ اتهام
بارانِ سنگ فرو می کشد تو را
آری درست دیده ای این بار نازنین
سنگِ نخست را
عیسا به سویِ تو پرتاب می کند .
بی هوده است شِکوه دگر نازنین من
بی هوده قلبِ کوچکِ در تب نشسته ات
زین چشمه های ِ خشک ،
از روی سادگی ، طلبِ آب می کند .

بانویِ من !
امروز روز توست
باور نمی کنی که روز تو هم می رسد ز راه ؟
یک روز سرد و ساکت و سرشار از دروغ .
یعنی که رویِ این همه تاریخ ، نازنین
خط می کشیم و نقطه و . . . آغاز می کنیم ؛
یعنی دوباره زاده می شوی از دنده یِ کسی
یعنی دوباره طرد شدن از بهشت پاک
یعنی دوباره غـار ، حَرَم ، خواب و رختخواب
یعنی دوباره مقنعه با حکم شیخ شهر
یعنی دوباره خانه نشینی به اذن شرع
یعنی دوباره پایِ نرفتن ، دوباره نـنـگ .
آری رسیده روز تو ای نازنین ز راه
یک روز تلخ و تیره و افتاده از فروغ .
جمشید پیمان ، 3 ـ 3 ـ 2009
--------------------------------------------------------------------------

۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه



تازه ترین گُه خوری محمدعلی جعفری

سرکرده ی حرامزاده سپاه پاسداران رژیم!

پاسدار حرامزاده،محمدعلی جعفری،در حالی که افسارش رامحکم می کنند!

پاسدار حرامزاده،محمدعلی جعفری،سرکرده ی سپاه پاسداران جنایتکار رژیم ،در تازه ترین نمونه از سلسله گُه خوری های نوبتی سران ریز و درشت رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،دیروز،در جریان برگزاری نمایش آخوندی ـ انگلیسی موسوم به کنفرانس بین المللی!! "حمایت از فلسطین" و در حضور گله ای از گرگ های تروریست،به تهدید دولت اسراییل پرداخت و از جمله گفت:
«امروز جمهوری اسلامی ايران دارای موشک‌هايی با برد بيش از دو هزار کيلومتر است و بر همين اساس تمامی خاک رژيم صهيونيستی از جمله تاسيسات هسته‌ ای اين رژيم در سيطره توان موشکی ما قرار دارد.»
وی در ادامه ی این گُه خوری ها ی آخوندی ـانگلیسی،بمصداق ضرب المثل معروف"دروغ هرچه بزرگتر باشد،باورش آسانتر است!"،با بی چشم ورویی ویژه ی جانوران دست بدست گشته و زیروروشده ه در حوزه های عنکبوتی آخوندی و لژهای فراماسونری،مدعی شد که آمریکا و اسراییل "توان هیچگونه تحرک و اقدام نظامی " را علیه ایران(بخوان رژیم دست نشانده ی انگلیس در ایران!) ندارند!
سرکرده ی حرامزاده ی سپاه پاسداران رژیم اشغالگر آخوندی در پاسخ به این پرسش خبرنگاران داخلی و خارجی که علت بروزشدن این گُه خوری های آخوندی که از شنیدن آن حتی مرغان پرکنده هم خنده اشان می گیرد،چیست،گفت:
"از آنجا که پزشکان معالج رییس جمهور تیرخلاص زن مان،ایشان را بدلیل دچارشدن به سوهاضمه،از گُه خوری های زیادی اکیدا منع کرده اند،از این پس،بدستور مستقیم ملکه ی انگلیس و وزیر پیشین امورخارجه،برادر"جک مستراح"،و نیز با فتوای ولی وقیح مان، علی گدا وافوری،انجام این وظیفه ی مهم و معطر برعهده ی من و دیگر برادران و یگانه خواهر فولادزره ی نظام اهریمنی ما،فاطمه رجبی(با کد تخصصی ج.ن.د.ه) سپرده شده است! "

سرکرده ی سپاه پاسداران جنایتکار رژیم در ادامه خاطرنشان نمود که پس از گُه خوری دایر بر سیاه کردن روزگار بر اسراییل در صورت ورود ارتش این کشور به غزه، که چندی پیش انجام شد،و در جریان آن، نه آدمکشان خمینی صفت حماس و شرکا،و نه سران رژیم اشغالگر آخوندی،برغم همه ی الدوروم پولدوروم های مضحک و تهوع آورشان،نتوانستند هیچ غلطی علیه اسراییل بنمایند،این تنها مورد گُه خوری او می باشد و در نتیجه هنوز اشباع نشده و تا اشباع شدن راه درازی درپیش دارد!

----------------------------------------------------------------------------