۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه



درباره ی شعار "مرگ بر مجاهدین خلق"

و

"مرگ بر موسوی و کروبی"!


من نه مسلمانم،نه هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران،و نه هوادار آقایان:میرحسین موسوی و مهدی کروبی!

با رژیم جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی که خمینی خون آشام پس از پیروزی انقلاب کثیف اسلامی موسوم به "انقلاب شکوهمند!!!بهمن"در زمستان سیاه ۵۷ در راستای تامین منافع اربابان انگلیسی خویش در میهن باستانی ما بنیان گذاشت،از ریشه و در تمامیت آن مخالفم.

با "جمهوری دمکراتیک اسلامی" هم که "شورای ملی مقاومت ایران"برای آینده ی میهن مان پیشنهاد می کند،پیشاپیش،از ریشه و در تمامیت آن مخالفم.

گمان نمی کنم نیازی به توضیح درباره ی علت دشمنی و مخالفت من با رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته ی خمینی و دارودسته ی تبهکارش باشد.

در توضیح مخالفت خود با "جمهوری دمکراتیک اسلامی" پیشنهادی "شورای ملی مقاومت ایران" اما، لازم است بگویم که نه تنها بعنوان یک ایرانی هوادار نظام پادشاهی،بلکه بعنوان یک انسان ایرانی "با جمهوری دمکراتیک اسلامی"مخالفم.

با "جمهوری دمکراتیک اسلامی"مخالفم،زیرا اصولا و اساسا با حکومت کثیف و ضدایرانی ِ اسلامی، از هرنوع و قماش آن،مخالفم.

اما...

اما با اطمینان می توانم بگویم کسانی که امروزه شعار آخوندی و خمینی صفتانه ی "مرگ بر مجاهدین خلق" را سرمی دهند،بنحوی از انحا سرشان در آخور رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات این رژیم ضدایرانی ست.

همچنانکه با اطمینان می توانم بگویم کسانی که امروزه،و دراین مرحله از جنبش آزادیخواهانه ی میهن ما شعار "مرگ بر موسوی" و یا "مرگ بر کروبی" را سرمی دهند،چنانچه سر درآخور وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی نداشته باشند،در بهترین حالت،از خِرد و دانش سیاسی کمترین بهره ای نبرده اند،هرچند که خود را در پس شعارهایی همچون"مرگ بر آخوندها و رژیم آخوندی" پنهان سازند!

من دیگر درباره ی کوردلان و یا بیخردانی که به هر بهانه ای بسوی شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح پهلوی لگد می اندازند،چیزی نمی گویم.

بعنوان یک ایرانی مخالف رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،و بکوری چشم مزدوران و جیره خواران وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با بانگی رسا می گویم:

مرگ بر جمهوری اسلامی!

درود بر مجاهدین خلق!

درود بر هواداران پادشاهی!

درود بر هواداران حزب کمونیست کارگری!

درود بر شاهزاده رضا پهلوی!

درود بر مسعود رجوی!

درود بر شهبانو فرح پهلوی!

درود بر مریم رجوی!

درود بر همراهی میرحسین موسوی و مهدی کروبی با جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران!درود بر ایستادگی شان دربرابر تهدیدهای ولی وقیح و گله ی گرگ های فقاهتی!

درود بر کمونیست!

درود بر لیبرال!

درود بر جمهوریخواه!

درود بر ایران!

درود بر مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران!

درود بر همه ی ایرانیان مخالف رژیم خونریز جمهوری اسلامی!

ننگ و نفرین بر مزدوران آشکار و پنهان رژیم جمهوری اسلامی!

علی اکبر رشیدی

دوازدهم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

زرتشت

و

بهمن ِ سرنگونی ِ رژیم ضدایرانی ِ جمهوری اسلامی!



علی اکبر رشیدی

پنجم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه


چه شد که زن حلالشان را حرامشان کردند؟


جمشید پیمان





آقای همنشین بهار در سایت های دیدگاه و پژواک ایران طی مقاله ای ، مثل همیشه دلنشین و خواندنی، به برداشت من توضیحی سوگمندانه ونفرین آمیز در مورد مهندس مهدی بازرگان داده اند. نمی دانم حال و روز آزادی خواهانی که به خمینی اقتدا کردند ، از جمله آقای بازرگان ، و سردر خط فرمانش نهادند ، تا چه اندازه مصداق این بیت از ناصر خسرو قبادیانی ؛
تو خود چون کنی اختر خویش رابد
مدار ازفلک چشم نیک اختری را
یا این بیت از همان شاعر؛
چون نیک نظرکرد پرخویش درآن دید
گفتا زکه نالیم که ازماست که برماست
یا این دوبیت از فردوسی بزرگ ؛
سرنابکاران برافراشتن
وزایشان امید بهی داشتن
سررشته ی خویش گم کردن است
همان مار در آستین پروردن است ، می باشد؟
باری ، خمینی سه روز پس از مستقر شدنش در جایگاه رهبری بلامنازع و پس از آن که توی دهن دولت بختیار کوبید ، فرمان نخست وزیری را برای مرحوم مهندس مهدی بازرگان صادر کرد. متن فرمان خمینی که در تاریخ پانزدهم بهمن پنجاه و هفت صادر شد، از این قرار است:

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت می نمایم تا ترتیب اداره ی امور مملکت و خصوصا ً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده ام تعیین و معرفی نمایید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله ی حساس تاریخی از خداوند متعال مسالت می نمایم.
روح الله الموسوی الخمینی

چند نکته ی ناقابل:
1- حقشرعی ، همان حشو زائدیست که آش کشک خاله ی سی و شش ملیون ایرانی شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زردشتی و بهائی و اهل حقی و کمونیست و غیر کمونیست گردید و به پای خورنده و ناخورنده اش حساب شد .
2- حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم .... همان صیغه ی مبالغه ایست که از بد ورود خمینی به ایران به مردم ایران تحمیل گردید. کجای تظاهرات وسیع و متعدد مبین و اثبات کننده ی امراکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت است؟ فرض گیریم چنین باشد که خمینی مدعی شده است. نباید پرسید که :
3- وجه قانونیش از کجا آمده است ؟ خمینی میتوانست به پشتوانه ی انقلاب، دولت موقت تشکیل دهد . اما حق نداشت به اعمالش جامه ی قانون بپوشاند. او این کار را کرد. طرفدارانش ، که در آن روزگار کم هم نبودند ، یا حالیشان نبود یا برایشان اهمیتی نداشت. مخالفانش هم در وضعیتی نبودند که بتوانند جلوی وقوع فاجعه را بگیرند . خود آقای مهندس بازرگان و اعوان و انصارش هم که علیرغم تعارفات و تکلفات ظاهری مبنی بر عدم توانائیشان ، از شادی در پوستشان نمی گنجیدند و چنان غرق در پیروزی مست کننده بودند که حاضر نبودند غنیمت دم را فدای بیداری کشی های دراز مدت بعدی کنند .
4- مهم ترین وظیفه ی تعیین شده برای مرحوم بازرگان در این فرمان عبارت بود از انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی . در آن هنگامه کسی از آقای خمینی نپرسید شما چه کاره هستی که نوع نظام را در فرمان نخست وزیری و تشکیل دولت موقت تعیین میکنی؟ کسی نپرسید چرا نام جمهوری اسلامی را به ملت تحمیل میکنی؟ آنروز کسی به این امر توجه نکرد. به ویژه شخص مهندس بازرگان گویا این جمله را اصلا و ابدا ملاحظه نکرده بود.
شاید هم دیده بود و به روی خودش نیاورده بود. شاید هم آن را فاقد اهمیت تلقی کرده بود. هکذا اعوان و انصار بازرگان . بعدها وقتی که بازرگان گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی میخواهد، با ضربه گوش نواز خمینی مواجه شد که این حرفها اندازه ی قد و قواره ی تو نیست و گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. خمینی در حقیقت یاد بازرگان می آورد که مرد مومن مگر تو فرمان نخست وزیریت را نخوانده ای؟ مگر ندیده ای که در آنجا به صراحت از تو خواسته ایم که رفراندم راه بیندازی برای ایجاد جمهوری اسلامی؟ پس چرا دبه در می آوری و سعی می کنی تیر از کمان رها شده را به شست بازگردانی؟ ملاحظه می فرمائید که خمینی حرفش را رک و پوست کنده زده بود. این مهندس بازرگان و امثال او بودند که سرشان را زیر لحاف کردند و به گفتن انشا الله گربه است، بسنده کردند .
5- خمینی در این فرمان گفته بود مجلس موسسان تشکیل بشود تا قانون اساسی نظام جدید، که اسمش را معین کرده بود، تدوین گردد. مجلس نمایندگان ملت مورد نظرش هم در این فرمان اسم بخصوصی ندارد . نه مجلس شورای ملی است و نه مجلس شورای اسلامی. خمینی گفته بود انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر اساس قانون اساسی جدید انجام بگیرد خمینی وقتی خودش هم مطمئن شد که سنبه اش حسابی پر زور است هم مجلس موسسان را تبدیل به مجلس خبرگان کرد و هم مجلس شورای ملی را به مجلس شورای اسلامی مبدل ساخت.
البته باید اذعان کرد که این سنبه ی پر زور را بیشتر از آن که مدیون تظاهرات عظیم و پشت سر هم ملت در قبل از بیست و دوم بهمن باشد، مرهون سرکوب بی رحمانه ای بود که از همان فردای سقوط رژیم پیشین آغاز فرمود. در این میان مخالفان و معارضان آزادیخواه و همه ی کسانی که نمی خواستند از این افسد تمکین کنند ، قربانی این سرکوب شدند که در صدرشان همین مجاهدین خلق قرار داشتند.کار نمدمالی کردن نیروهای آزادیخواه را خمینی بی واهمه از واکنش دولت بازرگان به پیش برد . بازرگان هم وقتی که دید نمی تواند نمد مال خوبی برای خمینی باشد به شکل خفیف کناره گرفت.
اما نکته ای که به نظر این جانب از همه وحشتناک تر می نماید در پاسخی قرار دارد که بازرگان در پاسخ به امریه خمینی میدهد. کل پاسخ بازرگان خواندنیست و کسانی که اهل عبرت آموزی هستند از حواندنش خسته نمی شوند. با هم بخوانیم :

بسم الله الرحمن الرحیم
خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم به من ارزانی داشته ، همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنین ماموریتی را به بنده عنایت فرمایید و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم که آیت الله مکرر تاکید فرموده که " به نام ملت " همصدای ملت و برای ملت گامها و صداهای خود را برداشته و بلند کرده.این ماموریت یعنی سیاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک عظیم ترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است و شاید حق داشته باشم بگویم که دشوارترین وظیفه و کاری است که در طول تاریخ 72 ساله ی مشروطیت ایران به نامزدها و ماموران نخست وزیری دیگر داده شده باشد.قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم.ولی از یک طرف بنا به ضرورت و وظیفه و مسوولیت طبیعی و انتظاری که داشتند مجبور بودم ، ناچار شدم قبول کنم و مخصوصا ً با تاسی به رویه و سنتی که خود آیت الله در سراسر دوران اداره ی رهبری جنبش داشته اید و با عزم راسخ و ایمان کامل به خدا و اعتماد به موفقیت این راه رهبری فرموده اید ، من هم همین راه را می پیمایم و این اولین درسی است و اولین دستوری است که از آیت الله گرفته ام و فرمایش حضرت علی ابن ابی طالب (ع) را به کار بسته ام و پیغمبرم که فرموده اند وقتی در برابر امر خطیر و کار مشکلی قرار گرفتید تردید نکنید ، وارد شوید به حول و قوه ی الهی مشکلات و مسایل حل خواهد شد.بنابر این عرض می کنم که با امید به خدا و امتنان از آیت الله و انتظار از ملت ایران و ملت جهان این ماموریت و خدمت خطیر را قبول و تعهد کرده ، برای مخاطرات و زحماتش آماده ام و تا آن جا که مربوط به بنده باشد کوشش و منتهای کوشش و نهایت جهاد را در راه ملت عزیز ایران خواهم کرد.و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
مهدی بازرگان

باز هم چند نکته ی ناقابل دیگر:
1- ملاحظه کنید چه کسی سکان کشتی را به دست می گیرد و فرمان خمینی را اجابت می کند . مرحوم بازرگان در آغاز نامه اش به خمینی با صراحت تمام میگوید که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت داشتن چنین اعتبار وحسن شهرتی را نداشته است. این موهبت الهی بوده است که به دل خمینی انداخته است که به بازرگان اعتماد کند و چنین ماموریت خطیری را به وی ارجاع نماید.
2- باید خدمت مرحوم بازرگان عرض کرد که این امر هیچ دخلی به موهبت الهی ندارد. بلکه اولا فقط و فقط ناشی از دید تیز بین خمینی بوده است که خوب می دانسته است برای کاری که لازم دارد، چه مهره ای را انتخاب کند . و ثانیا به فرصت طلبی شما جناب مهندس بازرگان مربوط می شود که اگر عبا و عمامه ی قدرت را ندارید ، لا اقل خلعت شبه قدرت خمینی را بر دوش بیندازید.
3- باید به مرحوم مهندس بازرگان گفت شما که خود را پهلوانی می شناسید که توان کشیدن چنین کباده ای را ندارید و از بلند کردن چنان گرزی عاجزید، به امید چه چیزی و بر اساس چه نوع محاسبه ای، فرمان خمینی را بر دیده نهادید و گردن در زیر بار خواست های او خم فرمودید. وقتی که در پاسخ به خمینی ابراز میداشتید که قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم. راست می گفتید یا از باب تعارف چنین افاضه می کردید یا هم حقیقت را می گفتید و هم تعارف می فرمودید؟
4- حقیقت دیگری هم وجوددارد و آن اینکه خمینی هم بر جثه ی نحیف و نواقص و معایب شما اشراف داشته است. فقط او با این آگاهی و اشراف، شما را زیر یوغ خودش کشید تا باری را که ممکن بود بوسیله دیگران به منزل مورد نظرش نرسد، از طریق شما به منزل برساند. شما تا آبان پنجاه و هشت عملا هم نشان دادید که وقتی میگفتید اهلیت و لیاقتش را نداشته اید و نیز وقتی که از جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودتان می گفتید ، اگر هم در لحن گفتارتان بوئی از تعارف موجود بوده است ، باعث نشده است که چیزی از حقیقت گفتارتان در مورد توان خودتان از قلم بیفتد یا مکتوم بماند.
5- خمینی جمهوری اسلامی می خواست و شما مرحوم بازرگان جمهوری دموکراتیک اسلامی. خمینی مجلس خبرگان می خواست و شما مجلس موسسان قانون اساسی. خمینی مجلس شورای اسلامی می خواست و شما مجلس شورای ملی.
راستی ممکن است آقای بازرگان بفرمائید شما با خمینی در چه هدفی مشترک بودید که تا فردای اشغال سفارت آمریکا توسط اوباشان خمینی ،با لیت و لعل، گردونه ی خواست های خمینی را به سود عقب مانده ترین و مرتجع ترین بخش جامعه ایران و بزیان ایران و مردم ایران بر دوشتان کشیدید و در مقابل اعتراض ها و پایداری های مبارزین و مجاهدین آزادیخواه ، به سود خمینی و مرتجعین هار و لجام گسیخته ی او سکوت و مماشات اتخاذ کردید؟
از آن چه بر سرشما آقای بازرگان و یارانتان که تن به چنین مذلتی دادید آمد، اگر بنا به گفتن باشد فکر کنم هفتاد مثنوی هفتاد من کاغذی لازم بشود. فقط سر انگشتی عرض میشود که خودتان درباره ی خودتان فرمودید به حیات خفیف خائنانه ادامه میدهید. مرحوم کریم سنجابی که فراری شد و در غربت مرد. حسن نزیه هنوز هم به جرم پیدا شدن آلت مصنوعی و عکس های سکسی در زیر تخت خوابش تحت تعقیب است. مرحوم داریوش فروهر را که باتفاق همسرش تکه تکه کردند. دکتر کاظم سامی را که در مطبش به قتل رساندند. صادق قطب زاده را که به جرم اقدام به کودتا اعدام کردند. امیر انتظام ، سخنگوی دولتتان هم که هنوز زندانیست . . . و همینطور بشمارید تا همین امروز.
من به دنبال مقصر نمی گردم . هرکس که در این میدان خطا و اشتباهی کرده است بهایش را هم پرداخته است. اینها را که اندکی از انبوهی بودند گفتم تا شاید این مثل زیبای فارسی را آویزه ی گوشمان کنیم که :
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود و نفرین بر چشمی که بی موقع بسته شود . یعنی بکوشیم بخصوص در امور خطیر و سرنوشت ساز ،بی موقع چشمانمان را نبندیم و هکذا بی وقت دهانمان را نگشائیم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه



۲۲ بهمن


روز سرنگونی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی!



علی اکبر رشیدی


یکم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

________________________________________



رستاخیز کنونی مردم ایران


هیچ قرابتی با انقلاب کثیف اسلامی سال ۵۷ ندارد!


برخی ها اصرار عجیب و غریبی بر این نکته دارند که جنبش آزادیخواهانه ی امروزِ مردم دلیر ایران را با فاجعه ی ضدایرانی و شومی که از ما بهتران بداندیش و بدگوهر با هدف فریفتن ایرانیان بر آن نام "انقلاب شکوهمند بهمن" گذاشتند،همسان نشان دهند!حال آنکه رستاخیز کنونی مردم ایران هیچ قرابتی با آن باصطلاح انقلاب شکوهمند!!! ندارد!

جنبش پیشرو و آزادیخواهانه ای که اینروزها در میهن اهورایی مان شاهد آنیم،یک رستاخیز عمیقا آزادیبخش و ایرانی بر علیه اشغالگران بدکیش ضدایرانی،و بر ضد تمامیت رژیم دست نشانده و خونریزی است که دقیقا به برکت انقلاب کثیف اسلامی سال ۵۷ در ایران بقدرت رسید و میهن بزرگ ما را که در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر،با گام هایی مطمئن و استوار در شاهراه تمدن به پیش می رفت،اگرنه سده ها،دستکم دهه ها به عقب راند!

بیهوده نیست که مردم بپاخاسته ی ایران برآنند که دقیقا در روز ۲۲ بهمن امسال،که سی و یکمین سالروز پیروزی انقلاب کثیف اسلامی و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی است،طومار ننگین این انقلاب کثیف و رژیم دست نشانده و اشغالگر برآمده از بطن ناپاک آن را یکسره درهم بپیچند!


علی اکبر رشیدی

سی ام دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه



سبز و سپید و سرخ!

نامه ی رسیده از ایران



هم میهن!

سالهاست که این سیه کیشان و اهریمنان، مردم ایران را تحقیر می کنند و کوچک می خواهند.چرا که همانگونه که می دانید اینان خود از پست ترین و کثیف ترین نژاد بشر و فرزند اهریمنند.30 سال است که اینان ما را حقیر و کوچک می خواهند.نخست پرچم کهن 7000 ساله ما را که هم از کهن بودن سرزمین ما نشان
داشت و هم از آیین و تمدن میترایی ما، به غارت بردند و آن را شوم خواندند و به جایش پرچم سیکها را که نشان پدری و خانوادگی دجال بود، به جایش نشاندند.

ما ساکت نشستیم و نگاه کردیم.بهترین فرزندان و دلاوران این سرزمین را در ارتش شاهنشاهی ایران به جرم های واهی و دروغین در روبروی جوخه های اعدام قرار دادند، ما سکوت کردیم.

مردمان این سرزمین را که به جز آزادی خواسته دیگری نداشتند، در جای جای این سرزمین در ترکمن صحرا و کردستان و آذربایجان کشتار کردند، ما سکوت کردیم.

به سر و روی زنان و خواهران ما اسید پاشیدند و با توسری، روسری تحمیلی تازیان را بر سرشان کردند و ما سکوت کردیم.

روزی با قیچی موی جوانان ما چیدند و چون دلقکان بر دستانشان رنگ مالیدند، ما سکوت کردیم.

جشن ها و آیین های فرخنده بازمانده از نیاکانمان همچون نوروز و چهارشنبه سوری را برای خوارکردن ما، کوچک شمردند و ما سکوت کردیم.

آیین های زیبای چهارشنبه سوری را به میدان جنگ و درگیری تبدیل کردند و عقده های تازی وار خود را بر سر ما خالی کردند، ما سکوت کردیم.

کثیف ترین و پست ترین اقشار جامعه را بر سر هر کوی و برزن گماردند تا هرزمان که دلشان خواست و شهوتشان غلیان کرد، دست خواهر و مادر ما را به جرم به اصطلاح بدحجابی بگیرند و به دخمه هایشان ببرند و هر بلایی که دلشان می خواهد سرشان بیاورند، ما با بی غیرتی سکوت کردیم.

آن دجال بی مایه ما را تبدیل به جاسوسانی دون مایه تبدیل کرد و از ما خواست تا پدر و پسر و برادر و دوست خود را بفروشیم، ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه خواسته های شیطانی او را اجابت کردیم.

دختران پاک این سرزمین را تنها به خاطر آزادگی و تن به ظلمت و سیاهی ندادن، شب پیش از اعدام هتک حیثیت کردند و ما باز تنها سکوت کردیم. مردان این سرزمین را در جبهه های جنگ خودساخته شان، پرپر کردند و به خاک سپردند و ما باز سکوت کردیم و تنها، چون جغد ها، برایشان مویه کردیم.

ما را به جان هم انداختند و به شیعه و سنی و آذری و فارس و کرد و بلوچ و عرب و هزار فرقه دیگر تقسیممان کردند و از پراکندگی ما هزاران هزاران بهره بردند و ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه با مزدوران کثیفشان در رادیو و تلویزیون پلیدشان، همچون حمید خوک صفت، موسوم به "حمید ماهی صفت"، همراهی و همدلی کردیم و زهرخندهای خود را حواله یکدیگر کردیم.

اینها و مزدورانشان درست جلوی چشمان ما، آذری را خر خواندند و فارس را زن ج...ده و گیلکی را بی غیرت و آن یکی یزدی را گدا گشنه و لر را نفهم و ما تنها همچون موجوداتی مسخ شده، تنها خندیدیم و خندیدیم ولی در حقیقت این آنها بودند که به تمامی وجود ما می خندیدند.

روزی مهران مدیری، آن هم ریش و هم کیش خود را فرستادند تا "شب های برره"را بسازد و به ریش همه ما بخندد و فرهنگ و تمدن ما را به ریشخند بگیرد و ما
تنها چون بره ها تنها به خود خندیدیم و باز نفهمیدیم.

روزی در فیلمهایشان بلوچ های مرد صفت را قاچاقچی و کردهای دلاور را اشرار و راهزن و مردمان آذربایجان،صاحبان کهن این سرزمین را نفهم و سپور و بدبخت و دریوزه نشان دادند.باز ما سکوت کردیم.

در فیلمهایشان، نامهای اصیل ایرانی را به شخصیتهای پلید دادند و نامهای عربی را به شخصیتهای خوب و اینگونه باز ما را خوارتر ساختند و باز هم ما نفهمیدیم و نفهمیدیم.

هویت ملی و تاریخی و قومی تک تک ما را مخدوش کردند.باز سکوت کردیم.

تاریخمان را به حرام زاده ای از تبار حرامیان، به یک دایناسور توده ای بنام "ناصر پورپیرار"، سپردند تا هرچه دل تنگش می خواهد بگوید و ما را چون خود بی پدر و مادرش، بی اصل و نسبانی بپندارد که تا 400 سال پیش نشانی از ما در تاریخ نبوده وتنها شرط متمدن بودن مان و اتحادمان تمسک به اسلام است!!

آن هم همه میدانیم اسلامی که حرامیانی چون او میگویند،همان اسلام دجال ساخته ای است که 30 سال است میهن ما را اشغال کرده و زن و مرد وپیر و جوان را به بردگی این شیاطین کشانده است.ولی ما نه تنها سکوت کردیم بلکه در برابر گفته های چندش آور او به به و چه چه کردیم و لقب استاد استاد را به خیکش بستیم!!

هر بزرگ مرد و ارجمند بانویی در هر میدان و عرصه ای خواست بلند شود و بزرگی کند، این کوته قامتان چشم تنگ تاب بزرگیش را نیاوردند و او را شکستند و خوار کردند و ما سکوت کردیم.

روزی بختیارها و دیگر روز فروهرها را دشنه آجین کردند و ما باز سکوت کردیم.روزی دیگر در سیه نامه هایشان، مردم آذربایجان را با نیاکان خود عوضی گرفتند و به آنها سوسک نام نهادند.هرچند غیرت آذری ها این بار جوشید ولی، بیشینه ما باز سکوت کردیم.

ولی این بار بغض بیش از 30 ساله ما ترکید و منفجر گشتیم. دیگر سکوت بیش از این جایز نبود.دیگر سکوت نشان مرگمان بود.اکنون این انفجار بغض های درگلومانده ماست که می رود تا برای همیشه طومار ننگین این سیستم طاعونی و کهریزکی را برای همیشه درهم بپیچاند.


هم میهن!

باردیگر انبان چرکین و پر از عقده آنها دوباره سرباز کرده و این بار، باز چرکهای خود را بر سر مردم آذربایجان خالی کردند.آگاهان می دانند که دلیل این همه عقده بر ضد مردم آذربایجان از برای چیست؟ این عقده ها نه به خاطر آنچه که به اصطلاح فعالان و روشنفکران رژیم ساخته آذربایجان بیان می کنند، به خاطر" شوونیسم فارس"،( که این رژیم و مزدورانش بدترین دشمن فارس و فارسیانند از نخستین روز تاریخ تا کنون) بلکه به خاطر لطمات جبران ناپذیری است که در درازای تاریخ مردم با شرف آذربایجان بر نیاکان اینان آورده اند.از بابک خرمدین گرفته تا ستارخان ، با اینان آن کرده اند که باید می کردند.دلیل دیگر این دشمنی بی پایان این بی ریشه ها با ترکان آذربایجان، این است که اینان نیک می دانستند ومی دانند که ترکان چه مغرور مردمانی بودندو هستند و برای خرد کردن این غرور دوست داشتنی و کج کردن گردنهای افراشته ، باید هرچه بیشتر آنها را کوچک و خوارکرد.

از این روست در حالیکه اینان خود در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند و بوی الرحمانشان نزدیک تر و نزدیک تر می شود و در حالیکه مردم آذربایجان فعلاً به دلیل توطئه های درازمدت رژیم در آن منطقه و سم پاشی های مزدوران رژیم که نام به اصطلاح روشنفکران هویت طلب بر خود نام نهاده اند،سکوت کرده اند، باز اینان دست از سر مردم آذربایجان برنداشته و پا در بیشه شیر می گذارند و با برنامه 90، که با اجرای یکی دیگر از هم ریشان و هم کیشانشان یعنی عادل فردوسی پور، با رفتاری سخیف و آن به اصطلاح نظرسنجی ابلهانه شان، گمان می برند که اینگونه می توانند فرزندان بابک را کوچک وکم شمار نشان دهند.زهی خیال باطل!

به زودی مردم آذربایجان دست در دست دیگر ایرانیان، به این فرزندان ناپاک شیطان، نشان خواهد داد که چقدر بی شمارند و نه دویست هزار، بلکه صدبار دویست هزارند، آن روز نزدیک است.به زودی فرزندان آذربایجان به پیروی از نیای بزرگ خود بابک، دوباره سرخ خواهند پوشید.چون روزگار بابک، سراسر سرزمین آذربایجان از همدان تا ارسباران، همه سرخ خواهد شد.اگر در آن دوران مازیار، آن ببر بیشه مازندران و البرز کوه سپید پوشید و دست در دست بابک و خرمیان سرخ جامه گذاشت، این بار به یادگار آن دوران، فرزندان آذربایجان سرخ خواهند پوشید و دست در دست سپیدپوشان و سبزپوشان پوشان خواهند گذاشت برای انتقام. برای انتقام از تمامی این حقارتهای بیشمار 30 ساله، بلکه 1400 ساله، برای انتقام از خون پدرشان بابک، که اینک فرزندان قاتلان او ، بی رحمانه بر سرزمینمان حکم می رانند.

آری آذربایجان! دوباره سرخ روی شو و سرخ بپوش.به حرمت آتش مقدسی که نیاکانمان در دل تو روشن کردند و تو را سرزمین آتش نام نهادند.به حرمت خورشیدی که از 7000 سال پیش برای نیاکان مهر آیینمان مقدس بوده و به سرزمینمان برکت بخشیده است و به حرمت قهرمانانت، از بابک تا به امروز......

و بگذار تا بزرگی و حرمت این رنگ سرخ، وحشت در دل این شب پرستان سیه پوش سیه کیش و سیه دل بیاندازد.

بگذار تا روشنایی این سرخی ، آتشی در این شب دراز و ظلمانی تاریخ ما بیاندازد.


بگذار تا سبز و سپید و سرخ در هم بپیچندند.

بگذار رنگین کمان آزادی بر آسمان این سرزمین دوباره حلقه زند.

بگذار....
بگذار.....

کاوه

29 دیماه 1388

نامه ارسال شده به سایت از ایران

برگرفته از سایت "پارس دیلی نیوز"


______________________________________

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

جدیدترین عکس قاضی مرتضوی
در تازه ترین کنفرانس مطبوعاتی!



قاضی مرتضوی در تازه ترین کنفرانس مطبوعاتی اش در سِمت جدید،که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی انجام شد،در واکنش به شایعاتی که اخیرا پیرامون نامزدشدن وی برای خوردن واجبی بر سر زبان هاست،با یادآوری این نکته که او و همکارانش اساسا آدمخوار می باشند،تاکید کرد که هرگز واجبی نخواهد خورد.
قاضی مرتضوی ضمن برشمردن حق و حقوقی که او و شرکایش در زمینه ی انتخاب نوع غذا از آن برخوردارند، اظهار داشت:"نخوردن واجبی،حق مسلم ماست!"
قاضی مرتضوی در جریان این کنفرانس خبری همچنین اطلاع داد که قرار است بزودی،و پیش از آنکه دیر شود،تظاهراتی دراعتراض به واجبی، که وی از آن به عنوان یکی از نمادهای بارز و مسلم کفر،الحاد،ارتداد و نفاق یادکرد، در پایتخت و دیگر شهرهای کشور با حضور حسین شریعتمداری،روح الله حسینیان،رادان،طائب،فاطمه نیم وجبی و شماری دیگر از همکیشان و همریشان همدست که در هفته ها و روزهای اخیر از آنان نیز بعنوان کاندیداهای نوبتی خوردن واجبی نام برده می شود،برگزار گردد.
وی برخی از شعارهای این تظاهرات را چنین برشمرد:
ـ نخوردن واجبی،حق مسلم ماست!
ـمرگ بر واجبی و واجبی فروشان!
هر چه فریاد دارید بر سر واجبی و واجبی فروشان بکشید!(امام خمینی)
خطر واجبی از خطر نفاق بزرگتر است!(امام خمینی)
ما از واجبی متنفریم!
همه ی بدبختی های ما از واجبی است!(امام خمینی)
ما آدمخواریم،نه واجبی خور!
خوردن واجبی حرام است!
واجبی خوردنی نیست!(امام خمینی)
قاضی مرتضوی در پایان این کنفرانس مطبوعاتی با اعلام این خبر که احمدی نژاد نیز برغم مشغله های بسیاری که در زمینه ی مدیریت جهان دارد، در این تظاهرات شرکت خواهد کرد،موجبات شادی و ناراحتی شماری از خبرنگاران داخلی و خارجی را فراهم نمود!
علی اکبر رشیدی
بیست و هفتم دی ماه 1388 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه


بیست و ششم دی ماه

روزی که آغاز ویرانی میهن مان را نابخردانه جشن گرفتیم!



امروز،بیست و ششم دی ماه،سی و یکمین سالروز خروج پادشاه فقید و میهن دوست مان،شاهنشاه آریامهر از ایران است.
در بیست و ششم دی ماه سال 1357 خورشیدی،پادشاه فقید ما،در زیر فشارهای خُردکننده و تهدیدهای فزاینده ی آشکار و پنهان دشمنان داخلی و خارجی ایران زمین،و در شرایطی که آتش خانمانسوز انقلاب شوم اسلامی با یاری قدرت های بیگانه و جیره خواران ضدایرانی آنان،هردم شعله ورتر می گشت،با قلبی مالامال از مهر به ایرانیان و سرزمینی که برای آبادانی،شکوفایی و سربلندی اش روز و شب تلاش و پیکار نموده بود،ایران را ترک کرد.
بدنبال انتشار خبر غم انگیز خروج پادشاه فقید ما از ایران، که بلندگوهای استعماری از قماش رادیو بی بی سی،و سیاست بازان و دریوزگان نمک نشناس از قماش گردانندگان روزنامه هایی همچون کیهان و اطلاعات،در راستای فریفتن هرچه بیشتر ایرانیانی که شب ها عکس خمینی خون آشام را در ماه جستجو می کردند، در مقیاسی حیرت انگیز و باورنکردنی به آن پوشش دادند، گروه های بزرگی از مردم ایران،از زن و مرد و پیر و جوان و کودک،و از کارگر و کشاورز و پیشه ور گرفته تا آموزگار و مهندس و پزشک،شتابزده به خیابان ها ریختند تا بزعم خود "فرار شاه" را جشن بگیرند!
آنان در این روز شوم و سیاه برای تاریخ ایران زمین،عکس های پادشاه فقید و خاندان سلطنتی را آتش زدند،مجسمه های پادشاهان فقید را بزیرکشیدند،به پخش نقل و نبات و شیرینی درمیان خود پرداختند،و در یک کلام،باصطلاح پیروزی!!! خود را جشن گرفتند و به شادمانی و رقص و پایکوبی پرداختند!
این نابخردان نمی دانستند که با این رقصیدن و پایکوبی خویش به بهانه ی خروج غم انگیز پادشاه فقید و بزرگ ما از ایران، در واقعیت امر،آغاز ویرانی و تباهی ایران و ایرانی را جشن گرفته و بدست خود،تیشه به ریشه ی آینده ی درخشان و تاریخ،تمدن و فرهنگ غنی و کهن ایران می زنند!
این نابخردان نمی دانستند که آنچه را که در آن روز به آتش کشیده اند،نه عکس ها و تصاویر پادشاه فقید و خاندان پهلوی،بلکه خرمن هستی ایران و ایرانی ست!
این نابخردان که با خروج پادشاه فقید از ایران سرود "دیو چون بیرون رود فرشته درآید" را سرداده بودند و برای ورود خمینی انگلیسی و استقبال از وی و همدستانش سرودست می شکستند،نمی دانستند که دیو واقعی در آن هنگام،در سیمای پلید خمینی ،در زیر درخت سیب در پاریس،و در جوار اربابان خویش نشسته است و برای ورود هرچه زودتر به ایران و تکمیل پروژه ی انگلیسی غارت و سپس نابودی ایران و ایرانی،لحظه شماری می کند!
این نابخردان نمی دانستند و نمی فهمیدند که با خروج پادشاه فقید از ایران و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،چه فاجعه ای در انتظار ایران و ایرانی است.
همه ی آنچه که این نابخردان فریب خورده و راه گم کرده در آن روز،و اصولا در روزهای سیاه به بارنشستن فاجعه ی شوم و ضدایرانی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن"!!! "می دانستند" و "می فهمیدند"، این بود که "شاه خائن!!! باید برود" و "امام باید بیاید"!!!
آنان نابخردانه می پنداشتند که "امام" کذایی لانه کرده در پاریس، پس از بقدرت رسیدن،از توبره ی گشاد آخوندی ـ انگلیسی خویش،خروار خروار آزادی بیرون کشیده و آن را به زن و مرد و پیر و جوان و کودک ایرانی هدیه خواهد داد!!!
چه آرزوی خامی...
سی و یکسال پیش،در چنین روزی،پادشاه فقید و میهن دوست ایران،با آگاهی ژرف از ابعاد گسترده ی توطئه ی جهانی گردانندگان قدرت های استعماری و ارتجاع سرخ و سیاه علیه ایران و ایرانی،و با پیش بینی دقیق و موشکافانه ی فاجعه ی هولناکی که در انتظار ایران زمین بود،با قلبی اندوهگین و دلی شکسته از ناسپاسی نابخردان فریب خورده ای که بدنبال خمینی جنایتکار و باند تبهکار وی براه افتادند و شعار انگلیسی و ضدایرانی "مرگ بر شاه" را سردادند،سرزمین مادری ما را ترک نمود.
از بلایا و فجایعی که در این سی و یکسال،بواسطه ی فرمانروایی جنایتبار "امام" خون آشام و رژیم ضدایرانی او بر سر ایران و ایرانی آمده است،همگان خبردارند و نیازی به برشمردن آن ها در این نوشته نیست.
خوشبختانه امروزه کمتر ایرانی آگاه،آزاده و میهن دوستی را می توان یافت که به روان پاک پادشاه فقید و میهن دوست ایران درود نفرستد و آنانی را که در زمستان سیاه سال 57 آتش خانمانسوز و انگلیسی موسوم به "انقلاب شکوهمند!!! بهمن" را بجان ایران و ایرانی انداختند،نفرین،و یا دستکم سرزنش نکند.و این،مایه ی شادمانی ست.
مایه ی شادمانی ست،زیرا از این راه،از یکسو حقانیت تاریخی پادشاه فقید و بزرگ ما اثبات گشته و می توان گفت که با اذعان بسیاری از ایرانیانی که خود در بیرون راندن پادشاه فقید از ایران و برسرکارآوردن آوردن خمینی خون آشام نقش داشتند،به اشتباه آمیز بودن اقدام نابخردانه ی خویش در زمستان سیاه 57، دین تاریخی مردم ایران به روان پاک پادشاه فقید ایران تاحدودی اداگشته است،و از سویی دیگر،آگاهی و اشراف امروزین ملت بزرگ ایران به سرشت راستین انقلاب کثیف اسلامی،بمیزان قابل توجهی راه را برای پرهیز از تکرار اشتباه فاجعه بار سال 57 و نیز دنباله روی از سیه دلان وطنفروش و مار خورده افعی شدگان و سیاست بازان کهنه کاری می گشاید که برخلاف ایرانیان ساده دلی که در زمستان سیاه 57 نمی دانستند چه دامی برایشان گسترده شده است ،نیک می دانستند که چه می کنند.
این خیانت پیشگان با آگاهی دقیق از پیامدهای فاجعه بار پیروزی انقلاب کثیف اسلامی و بقدرت رسیدن رژیم واپسگرا و خونریز اسلامی، به دشمنی با پادشاه فقید، نظام کهنسال و دیرپای شاهنشاهی،و رژیم پیشرو و سکولار پادشاهی پرداختند و در این راه،از هیچ نیرنگ و دروغی برای فریفتن ملت ایران و افکار عمومی جهان دریغ نورزیدند،که یک نمونه ی "بسیار کوچک" آن،همانا جاانداختن دروغ شرم آور دایر بر باصطلاح "به آتش کشیده شدن مسجد کرمان و سینما رکس آبادن بدستور شاه"!!!،و نیز دروغ بزرگ دایر بر باصطلاح "کشتار هزاران!!! نفر در میدان ژاله در روز هفده شهریور"،آنهم به کمک "کماندوهای اسراییلی"!!! در میان مردم ایران بود!
براستی که زهی گستاخی و بیشرمی و وقاحت!
امروز،در سی و یکمین سالگرد خروج غم انگیز پادشاه فقید،شاهنشاه آریامهر از ایران،به روان پاک آن رادمرد یزرگ و انساندوست درود می فرستم و بمانند یک ایرانی عمیقا شادمانم از اینکه درست در چنین روزهای پرتب وتابی،به خواست سرنوشت و پروردگار پاک،و به برکت جانفشانی و پیکار دلیرانه ی مردم بپاخاسته ی ایران علیه جنایتکاران فرمانروا بر میهن مان،ناقوس رسوایی و سرنگونی رژیم دست نشانده و اشغالگری بصدادرآمده است که سی و یکسال پیش، در زمستان سرد و سیاه 57 ،بر بستر توطئه ای ضدایرانی،بفرمان و اراده ی شوم و ناپاک گردانندگان قدرت های استعماری،و بدست جیره خواران قدرت های بیگانه، در میهن بزرگ و ورجاوند ما بروی کارآمد.
و براستی که هیچ دروغ و جنایتی در گیتی بی پاسخ نمی ماند!


علی اکبر رشیدی

بیست و ششم دی ماه 1388 خورشیدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه


ما پیروز می شویم!


در جایی که ما زندگی می کنیم،چند روزی است که برفی سنگین و زیبا همه جا را سپیدپوش کرده است.

امروز با فرزندانم :زرتشت و اسویاتُسلاو، برآن شدیم که به نشانه ی همبستگی با جنبش آزادیخواهانه ی نوین مردم میهن مان،که اینروزها خواب را به چشم سران رژیم خونریز و ضدایرانی جمهوری اسلامی حرام کرده است،با شاخ و برگ های سبز درختان،V ، یعنی نشانه ی پیروزی،و همچنین شعارهای :"مرگ بر خامنه ای!" و "پیروز می شویم!" را،سبز بر روی سفید،بر روی برف بنویسیم.

زرتشت در آذرماه امسال هشت ساله شد.

زرتشت

و اسویاتُسلاو نیز در شهریورماه امسال،شش ساله گشت!



اسویاتُسلاو

هیچکدامشان هنوز ایران را ندیده اند،اما آن را دوست می دارند:چندان، و چُنان که می توانند...

باشد که در آینده ای بسیار نزدیک،در فردای سرنگونی رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،زرتشت و اسویاتُسلاو نیز، همچون بسیاری دیگر از کودکان همسن و سال خود که در برون از مرزهای میهنمان بدنیا آمده و هنوز ایران را ندیده اند،بتوانند بر خاک پاک ایران زمین گام نهند و سرزمین اهورایی ما را که تا به امروز در باره ی شکوه، بزرگی،جاودانگی و زیبایی سحرانگیزش تنها از زبان این و آن شنیده اند،سرانجام از نزدیک و بچشم خویش ببینند...

این هم شعارهایی که امروز با زرتشت و اسویاتُسلاو با شاخ و برگ های سبز درختان بر روی برف نوشتیم واز آن ها عکس گرفتیم:







ما پیروز می شویم!




ما پیروز می شویم!




زرتشت و اسویاتُسلاو: بر رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی پیروز می شویم!



علی اکبر رشیدی


بیست و چهارم دی ماه 1388 خورشیدی


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه


تبریک به مخالفان دوآتشه ی کشف حجاب:


بازداشت هشت نفر به جرم!!! کشف حجاب در تهران!



برخی از مخالفان دوآتشه ی "کشف حجاب" در دشمنی با ایرانیانی که در آستانه ی فرارسیدن سالگرد تاریخی "کشف حجاب" شعار بایستگی مخالفت با حجاب ننگین اجباری را در همین مرحله از جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران مطرح ساخته بودند،شوربختانه تا بدانجا پیش رفتند که حتی مدعی شدند مطرح ساختن این شعار توطئه ای از سوی سران رژیم کودتا برای به انحراف کشاندن جنبش سبز و کشتار مردم است!!!
آنان حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و مدعی شدند که سران رژیم در راستای تحقق این "توطئه" برآنند که عده ای از زنان و دختران موسوم به "بدنام"(واژه ی زشتی که فرهنگ و بینش زن ستیز و واپسگرای اسلامی به جامعه ی ما تحمیل کرده است!) را با هدف بدنام ساختن!!! جنبش سبز به خیابان ها آورده و برای جریحه دارنمودن احساسات شماری از مسلمانان،به کشف حجاب بپردازند!!!
اکنون خبر می رسد که شماری از زنان و دختران دلیر میهن ما،برغم همه ی کارشکنی ها و سنگ اندازی های غم انگیز برخی از دوستان سبز،و نیز برغم خط و نشان کشیدن های همیشگی گردانندگان و مزدوران جنایتکار رژیم آخوندی علیه زنان آزاده ی میهنمان، به نشانه ی اعتراض به حجاب ننگین اجباری،در روز پنج شنبه 19 دی،در تهران حجاب از سر برداشتند،و هرچند از سوی گرازهای حکومتی دستگیر و روانه ی زندان گشتند،اما موفق شدند که از این راه تودهنی محکمی به گردانندگان و مزدوران رژیم اشغالگر و زن ستیز جمهوری اسلامی بزنند.
برای نمونه به خبر زیر که از سایت "جوان فردا،سایت خبری تحلیلی کانون جوانان حزب کارگزاران سازندگی استان تهران" گرفته شده است، توجه نمایید:
"به گزارش جهان روز پنجشنبه 19 دی علاوه بر توقیف 34 خودرویی که سرنشینان آن با حجاب نامتعارف در سطح شهر تردد داشتند،8 نفر نیز اقدام به کشف حجاب نمودند که توسط نیروی انتطامی بازداشت و روانه ی زندان شدند." (بیست و دوم دی ماه هزار و سیصد و هشتادوهشت)
لابد اکنون باید به مخالفان دوآتشه ی "توطئه"ی !!! کشف حجاب، به بهانه ی بازداشت بانوان و دوشیزگان"بدنام"ی!!! که گویا از راه برداشتن حجاب ننگین اجباری، قصد پیشبرد نقشه ی شوم سران رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در زمینه ی به انحراف کشیدن جنبش سبز را داشتند،تبریک بگوییم!

درود بیکران بر زنان و دختران آزاده و دلیر میهن ما!
ننگ و نفرین بر گردانندگان و مزدوران رژیم اهریمنی و ضدایرانی جمهوری اسلامی!


علی اکبر رشیدی
بیست و سوم دی ماه 1388 خورشیدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه



مبارزه چرا و چگونه به جنگ تبدیل شد


یادداشت هفته ـ کهیان لندن



این یک جنگ است. جنگ بین ملتی به پا خاسته در طلب حقوق پایمال شده خود با حکومتی غاصب و سرکوبگر. جنگی که مردم آزاده را با دست خالی در برابر دیکتاتوری مجهز به انواع وسایل سرکوب و اختناق قرار داده است. مثل هر جنگ دیگری در مرحلۀ آغازین نمی‌توان بر سر مراحل بعدی آن شرط بست و پیش‌بینی کرد که چه مدت طول می‌کشد و به کجا منتهی می‌شود. اما می‌توان دلایل وقوع آن را برشمرد و به قرینۀ مشخصاتش و مقایسه با موارد مشابه، در باره برد و باخت آن نظر داد.
جنگ چرا شروع شد؟ رژیم حاکم می‌کوشد وانمود کند که از مدتها قبل «دشمنان» چنین وقایعی را با هدف براندازی حکومت اسلامی طراحی کرده بودند و به کمک عناصر داخلی و تبلیغات خارجی، قدم به قدم طرح خود را پیش بردند تا روز عاشورا فرا رسد و با اغتنام فرصت، کار را تمام کنند.
هرکس به این سناریو مبتذل بها دهد ناگزیر باید بپذیرد که تمامی رویدادهای ایران، از مدتها قبل از انتخابات ریاست جمهوری تا به امروز، جزئی از نقشۀ حساب شده دشمنان، و در رأس آنها آمریکا و اسرائیل بوده است و حتی آیت‌الله منتظری را هم با این هدف و طبق نقشۀ قبلی کشته یا میرانده‌اند تا از مراسم تشییع و سوگواری او بهره‌برداری کنند.
یک پاسدار پیشین که با تیتر «دکترا» در مقام رئیس مجلس تحت فرمان نشانده شده است در اظهارات خود به مناسبت وقایع عاشورا گفت «با اقدامی که روز عاشورا انجام دادید عملاً جنگ با خدا و ولیّ خدا را آغاز کردید. حال به خوبی عیان شد که مسأله انتخابات بهانه بود» و نیز این که: «یکی از نعمات این آزمون الهی، جلوگیری از لغزش عده‌ای در تصور ساده انگارانه نسبت به تحولات آمریکا بود در حالی که نوع رفتارهای آمریکا در حوادث چند ماه اخیر، چیزی جز فرصت طلبی برای ضربه زدن به منافع ملی ایرانیان و مسلمانان نبود. چه دخالت‌های کودکانه در مسایل داخلی ما و چه ژست‌های چندپهلو در مسأله هسته‌ای، و درخواست جناب آقای جان کری برای مسافرت به ایران. ایشان از چندی پیش طی نامه‌ای تقاضای خود را مطرح کردند. آیا بهتر نیست به جای سفر به ایران، به رفتارهای دوگانه ایالات متحده پایان دهید؟ در همین شرایط که این نامه نوشته شده شاهد اقدامات ستیزه جویانه کنگره و دولت آمریکا، چه در مسائل هسته‌ای و چه اقدامات موذیانه در مسائل اخیر هستیم. توصیه ما این است که حداقل خودتان تحلیل یکسانی از شعار تغییر داشته باشید تا بتوانید آن را برای دیگران تفسیر کنید. چه، آنچه تا امروز از تغییر دریافت شده چیزی جز رجعت به سیاست‌های گذشته نبوده است».
این سخنان، عصاره گفتارها و نوشتارهایی است که از زبان و قلم سخنگویان رژیم حاکم، در تفسیر وقایع اخیر صادر می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که چون حکومت اسلامی با توطئه براندازی روبروست باید بزند و ببندد و بکشد و رحم بر پیر و جوان و زن و مرد روا ندارد تا نایب امام زمان از آسیب دشمن محفوظ بماند.
دروغ، مرز ندارد. سناریوئی که با این دروغ بزرگ آغاز شده است می‌تواند الی غیر النهایه در قلمرو نامحدود دروغ ادامه پیدا کند.
انتخابات 22 خرداد، همان طور که از شش ماه پیش در مقالات متعدد و به مناسبت‌های مختلف نوشته‌ایم،دامی بود که حکومت به اصطلاح اسلامی، مزوّرانه بر سر راه مردم گذاشت و خودش در آن افتاد.
حکومت می‌خواست با انتخاباتی به ظاهر دموکراتیک، شخصی را که چهار سال قبل بر مسند ریاست جمهوری نشانده بود در این مقام حفظ کند منتها به عنوان برگزیدۀ مردم و کسی که برخوردار از حمایت اکثریت قاطع رأی‌دهندگان است و جهانیان می‌بایستی او را مظهر اراده و منادی خواست‌های ملت ایران بدانند. این کار، لازمه‌اش کشاندن توده‌های مردم به پای صندوقهای رأی بود و آن خود مستلزم ایجاد فضای باز انتخاباتی.
رژیم، در عین حال مشارکت فعالانه توده‌های مردم را در انتخابات برای تسجیل و تبلیغ مشروعیت خود لازم می‌دانست اما حساب این را نکرده بود که اگر مردم به صحنه آمدند بازگرداندنشان به خانه، با دست خالی و لب و لوچۀ آویزان، آسان نخواهد بود.
در جریان اصلاحات ارضی، که نارضایی مالکان عمده را برانگیخته بود و روحانیون نیز آن را مغایر احکام شرع تلقّی می‌کردند، آیت‌الله خمینی در دیداری با آیت‌الله العظمی بروجردی گفته بود آقا می‌توانید با یک اعلامیه مردم را به خیابان بیاورید و قدرت روحانیت را به حکومت نشان دهید. مرحوم بروجردی در پاسخ می‌گوید من می‌توانم با یک اعلامیه مردم را به خیابان بیاورم ولی وقتی مردم به خیابان آمدند نمی‌توان آنها را با یک اعلامیه به خانه‌هاشان بازگرداند. شما می‌دانید این کار چه عواقبی در پی خواهد داشت؟
آن درایت مرحوم بروجردی البته نه در خمینی وجود داشت و نه در جانشین او. نتیجه‌اش هم این است که می‌بینیم. در هر حال، مردم با مشاهدۀ فضای نسبتاً باز انتخاباتی، به میدان آمدند ولی وقتی دریافتند که فریب خورده‌اند از میدان بازنگشتند و آنگاه بود که حکومت ناگزیر شد اولاً با دستپاچگی و از طریق یک تقلب بزرگ و آشکار، انتخابات را از درجۀ اعتبار ساقط کند و ثانیاً با مردم خشمگینی روبرو شود که در خیابان ماندند و فریاد می‌زدند «رأی من کو؟».
تا اینجا، درگیری بین مردم و حکومت از حدود یک مبارزه انتخاباتی تجاوز نمی‌کرد ولی وقتی حکومت به جای کنار آمدن با مردم از طریق مذاکره و مصالحه، با گلوله به آنها جواب داد و تظاهرات آرام و اعتراض‌آمیز را به خون کشید راه مصالحه بسته شد و مبارزه به جنگ انجامید.
پیداست که در این جنگ دیگر احمدی‌نژاد و مسأله انتخابات موضوع معارضه و مقابله نیست. مردم با حکومتی سر جنگ دارند که احمدی‌نژاد و انتخابات احمدی‌نژادی، مانند بسیاری مفاسد دیگر، محصول آن است. البته حکومت همه نوع وسائل اختناق و سرکوب در اختیار دارد ولی همۀ مردم را، وقتی درگیر جنگ با حکومت شدند نمی‌توان مرعوب و مغلوب کرد. مردم نیز سلاحهایی در اختیار دارند که یکی از آنها در جهان امروز حمایت وسیع افکار عمومی است.
تا همینجا، نظام استبدادی ـ ارتجاعی حاکم بر ایران، آبروی خود را در جنگ باخته است و حتی خوش خیالانی از قبیل آقای جان کری هم به خیال آن که خواهند توانست رسالتی ایفا کنند و به جایزۀ صلح نوبل برسند، دست دوستی به سوی رژیمی منفور در نزد ملت خود و بی‌اعتبار در انظار جهانیان دراز نخواهند کرد.




برگرفته از:کیهان لندن


علی اکبر رشیدی

بیستم دی ماه 1388 خورشیدی


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه



نـگاه کـن که خـیـابـان زکُشته لبریز است


سروده ای از : جمشید پیمان




کَـسـی زحـــالِ دلِ خسته ام خــبــر دارد


که تـیــغ شـیـخ سـتـمـکـار بَـر جـگـر دارد


در آن زمـان کـه سـپـردم بــه او دلِ کـانـا


خـبـر نـبُـود مـرا ،او چـه هـا بـه سـر دارد


گجسته شیخ،مرا وعده های شیریـن داد


درخــتِ تـلـخ ِخـیـانـت ، کـجا شِـکـَر دارد؟


بـه سر مَـزَن که ؛ خمینی ز رَه برونم کرد


چه کس به همرهی خصـم ، گام بردارد؟


بـه طِیلَسانِ زمستان ، چرا شَـوی پنـهان


دلـت اگـر بــه بــهـاران ، دمـی نـظـر دارد


خـروش و خیـزش تو ،ره گشا شود اینجا


که بـغـض هایِ فـرو خفته ،کی اثر دارد؟


نـگاه کـن که خـیـابـان زکشته لبریز است


به سینه،کشته ی ماخشم ِشعله وردارد


رهـا نمی شود به تـمنا زفتنه، کس اینجا


مـگر که کـوچـکِ جـنـگل ، تـفـنـگ بـردارد


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ یک ایرانی "خارج گود نشین" به یک سبز مدعی!



آفا و یا خانم مجهول الهویه ای که خود را سبز می نامی،مدعی پشتیبانی از جنبش سبز هستی،و من و ایرانیان تبعیدی همچون مرا که در مبارزه برای براندازی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،دارای دیدگاه هایی متفاوت با جنابعالی و دوستانت هستیم،بشیوه ای ناجوانمردانه و غیرمنصفانه "خارج گود نشین " می خوانی!
می گویی هویت واقعی تو و امثال تو،و نیز سن و سال ات به من و "خارج گود نشین"هایی مانند من که در برونمرز بسر می بریم، ربطی ندارد!
باید به آگاهی ات برسانم که اینگونه نیست که می گویی!
هویت واقعی،کشور محل زندگی و سن و سال ات دقیقا به من و امثال من مربوط است،زیرا برای ما مخالفان دیرینه ی رژیم خونریز جمهوری اسلامی بسیار مهم است که بدانیم کسی که دارد به ما تهمت می زند و یا دربهترین حالت،خودسرانه بخود این اجازه را می دهد که به ما درس اخلاق و سیاست دهد،اصولا کیست؟پیشینه ی سیاسی اش چیست؟و در طول عمرش برای مبارزه با رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،چه قدمی برداشته است؟و اینکه آیا دستکم در یک برهه ی زمانی،مانند بسیاری از سبزها و رهبران شان،همچون آقای موسوی و کروبی،از دست اندرکاران و یا همکاران این رژیم جنایتکار بوده است یا نه؟
دانستن این مسائل برای ما ایرانیان مخالف تمامیت رژیم و نظام منحوس جمهوری اسلامی مهم است تا بدانیم در گفتمان خویش با افراد مجهول الهویه ی مدعی پشتیبانی از جنبش سبز میهنی مردم ایران، که در گفتمان شان با ما ایرانیان برونمرزی،گاهگاه از ادبیات و کدهای شناخته شده ی وزارت اطلاعات و گردانندگان و مزدوران رژیم تبهکار جمهوری اسلامی بهره می گیرند،اصولا با چه کسی طرفیم؟
در همسنجی با جنابعالی و کسانی مانند شما که بنا به ادعایتان در ایران بسر می برید و نوشته هایتان را با نام مستعار امضا می کنید،هویت حقیقی و حقوقی من و ایرانیانی مانند من که بدلیل مبارزه و دشمنی با رژیم ضدانسانی جمهوری اسلامی ناچار به ترک میهن و سکنی گزیدن در دیار غربت گشته ایم،کاملا مشخص است و در نتیجه مسولیت تمامی آنچه را که می گوییم و می نویسیم،کاملا به عهده می گیریم.
اما جنابعالی؟
من از کجا بدانم جنابعالی که اینگونه علیه ما ـ بزعم جنابعالی ـ "خارج گود نشین ها" لجن پراکنی می کنی،کیستی؟!
شاید یک فرد صادق،اما ناآگاه باشی،و شاید هم یک مزدور تربیت شده و حیله گر دستگاه اطلاعاتی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،که همواره کوشیده است میان ایرانیان مخالف رژیم آخوندی در درون و برونمرز جدایی و دشمنی ایجاد نماید،و باید گفت در این زمینه بدرجات معینی موفق نیز بوده است!
ما ایرانیان مخالف رژیم، که سالیان متمادی ست در برونمرز بسر می بریم، مارگزیده ایم.ما جاسوسان بسیاری را دیده ایم و از این رهگذر،ضربات معینی نیز متحمل گشته ایم.بنابراین کاملا طبیعی است که روی هویت حقیقی افراد، پیشینه ی سیاسی شان،و صدالبته،مواضع و دیدگاه هایی که امروزه تبلیغ می کنند،مکث و دقت کنیم. این، امری است که کاملا به ما،امنیت ما،و بطریق اولی،امنیت ملی سرزمین مادری ما ایران مربوط می شود،زیرا ما مخالف رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی هستیم،و ـ چنانچه جنابعالی سن ات را که سی و اندی سال ذکر کرده ای، درست نوشته باشی ـ مبارزه با این رژیم اهریمنی را هنگامی آغاز کردیم که جنابعالی هنوز کودک بوده ای!
ما بخاطر پافشاری بر اصول و پیمانی که با خدا،مردم و میهن مان بسته ایم،نزدیک به سه دهه است که از سرزمین مادری مان دوریم و نمی توانیم به میهنی که روز و شب در آرزوی دیدارش می سوزیم،بازگردیم.
این در حالی است که جنابعالی و امثال جنابعالی،در تمامی این مدت،در میهن و در کنار عزیزان،خویشان و دوستان تان زندگی کرده و می کنید.بنابراین،ما نه به تو و امثال تو بدهکاریم،ونه به رهبران امروز تو، که خود،دیر زمانی همکار خمینی خون آشام بوده و در نتیجه دستانشان بخون پاک بسیاری از ایرانیان آغشته است!
در باره ی همه ی آنچه که امروزه تو و امثال تو،با تاخیر،و آنهم با تزلزل و ایما و اشاره، سخن می گویید و می نویسید،هم گفته ایم و هم نوشته ایم،و در این راه،هرگز از هیچ کس و هیچ چیز نهراسیده ایم.
آری،ما در برونمرز زندگی می کنیم.در کشورهایی که در آن ها دمکراسی و آزادی وجود دارد و نهادینه هم شده است.اما درست در همین کشورها،تروریست های اعزامی از سوی رژیم جنایتکار خمینی،که هنوز تو و کسانی مانند تو، از بنیانگذار خون آشامش با عنوان چندش آور و نفرت انگیز "امام خمینی" یاد می کنید،شماری از ایرانیان مخالف رژیم را وحشیانه ترور کردند،سر بریدند،تکه تکه کردند و بقتل رساندند،.
جناب سبز مدعی و طلبکار!
در آن سال ها ـ که همچون امروز ـ گردانندگان آدمخوار رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و مزدورانشان،در درونمرز، مردم ایران و دلیرترین و پاکبازترین فرزندان ایران زمین را بخاک و خون می کشیدند،و تروریست های عرب و غیرعرب و ایرانی نمایشان ایرانیان مخالف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را در برونمرز ترور می کردند، جنابعالی و دوستان و رهبران تان کجا بودید و چه می کردید؟!چه صدایی از شما در محکومیت جنایات وحشیانه ی گردانندگان،مزدوران و تروریست های آدمخوار رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی در درون و برونمرز درآمد؟!
ما ایرانیان ـ بزعم جنابعالی ـ "خارج گودنشین"این افتخار را داریم که در تمامی این سال های تلخ و دشوار،از هر حرکت و مبارزه ی مردم دلیر میهن مان علیه رژیم اشغالگر اسلامی پشتیبانی کردیم.
امروز نیز خوشبختانه این افتخار،درایت،فروتنی و گذشت را داریم که حتی از کسانی مانند آقای میرحسین موسوی که دستشان بخون بسیاری از یاران ما آغشته است،پشتیبانی می کنیم.
پشتیبانی می کنیم،زیرا اینکار را درست،اصولی،بایسته و در راستای منافع راستین مردم و میهن مان می دانیم.ضمنا برای انجام این کار از جنابعالی و امثال جنابعالی نیز اجازه نگرفته و نخواهیم گرفت!
اینها را نوشتم تا پاسخی باشد به شما و امثال شما که بسیار دیر آمده و خیلی زود می خواهید بروید!
کوتاه سخن!
جناب سبز مدعی و طلبکار!
ایران نه ارث پدر شماست و نه ارث پدر رهبران شما!
ایران متعلق به همه ی ما ایرانیان است، و ما ایرانیان برونمرزی ـ بزعم شما ـ "خارج گودنشین" در راستای مبارزه برای آزادسازی مردم و میهن باستانی مان، بهمان اندازه به خود حق می دهیم، که به شما،و به همان اندازه به شما حق می دهیم، که به خودمان!
به باور من، درک این نکته ی آخری،که ظاهرا بسیار ساده و بدیهی نیز می نماید،می تواند حلال بسیاری از مشکلات امروز،و چه بسا فردای ما،مردم ما،و میهن بزرگ و ورجاوند ما باشد!
در پایان،باید بگویم که جنابعالی و کسانی مانند جنابعالی،صرفنظر از هر پیشینه ای که دارید، چنانچه در گفتار،پندار،و کردار خویش در ارتباط با مخالفت با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی صداقت داشته باشید،می توانید مطمئن باشید که من و امثال من در پیکار مقدسی که از پیش می برید،با شما و در کنار شماییم،هرچند شوربختانه در برونمرز بسر می بریم!
علی اکبر رشیدی

نوزدهم دی ماه 1388 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه


سالروز تاریخی "کشف حجاب" و موضع آقای موسوی و یارانش!


چنانکه انتظار می رفت،گردانندگان خمینی صفت و زن ستیز رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،در آستانه ی فرارسیدن روز خجسته ی هفده دی،سالروز تاریخی "کشف حجاب"،که از دیرباز الهام بخش زنان و دختران آزاده ی میهن مان در پیکار مقدس شان بخاطر رسیدن به آزادی و مخالفت با حجاب ننگین اجباری بوده است،کارزار تبلیغاتی و سازمانی گسترده ای را در دشمنی با این رویداد تاریخی آغاز کرده اند.آنان از اینراه آشکارا هراس جانورانه ی خود و دایناسورهای فقاهتی لانه کرده در حوزه های بویناک تعلیم و تربیت آخوندی را از شرکت گسترده ی شیرزنان و دختران دلیر میهن مان در جنبش عمیقا ملی و فراگیر مخالفت با حجاب ننگین اجباری، به نمایش گذاشته اند.

تازه ترین لجن پراکنی رسوای بنگاه دروغپردازی موسوم به "خبرگزاری فارس" علیه سالروز تاریخی "کشف حجاب"،و بطریق اولی،علیه زنان و دختران آزاده ی میهن مان،تنها نمونه ای از این کارزار شرم آور است.

در این میان،گردانندگان رسانه های نزدیک به آقای میرحسین موسوی و یارانش، بجای محکوم نمودن آشکار و صریح حجاب ننگین اجباری،و پوزش خواهی از مردم ایران بخاطر همراهی شان با خمینی خون آشام و مرتجع در تحمیل حجاب ننگین اجباری به زنان و دختران میهن ما،اینک همه ی زنان و دختران ایرانی مخالف با حجاب ننگین اجباری را عملا به آلت دست شدن برای ولی وقیح و شرکا متهم می سازند.
این یک روش زشت و ناپسند است که بهیچ روی نخواهد توانست سکوت آقای میرحسین موسوی و یارانش را در باره ی حجاب ننگین اجباری توجیه نماید!
زنان و دختران آزاده ی میهن ما که از نخستین روز بروی کارآمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، و متعاقب آن،تحمیل جنایتکارانه ی حجاب اسلامی به زنان ودختران ایرانی،به این رژیم پلید و حجاب ننگین اجباری اش نه گفته اند،امروز نیز،در سالروز تاریخی هفده دی،روز بزرگ و فراموش ناشدنی "کشف حجاب"،یکبار دیگر،در صفوفی بهم فشرده ،ویکدل و یکصدا، به رژیم ضدایرانی و زن ستیز جمهوری اسلامی،به گردانندگان خون آشام و خمینی صفت این رژیم،ونیز به حجاب ننگین اجباری، نه خواهند گفت،صرفنظر از اینکه اینکار به مذاق آقای میرحسین موسوی و یارانش خوش بیاید و یا نیاید!


علی اکبر رشیدی

هفدهم دی ماه 1388 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه


چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟خانه اش ویران باد!


بیش از سه دهه از زمان سرنگونی رژیم پیشرو و سکولار پادشاهی، و بروی کار آمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی می گذرد.
امروزه کمتر کسی نمی داند که هم سرنگونی رژیم سکولار پادشاهی،وهم بروی کارآمدن رژیم دینی و عمیقا واپسگرای جمهوری اسلامی،سناریویی سراپا استعماری و ضدایرانی بود که تدوین کنندگانش کسانی جز گردانندگان قدرت های بیگانه،و در وهله ی نخست،رهبران ایالات متحد آمریکا،انگلستان،فرانسه و شوروی نبودند.این سناریو ی استعماری و ضدایرانی دراساس بر بستر خیانت گماشتگان باصطلاح ایرانی این قدرت ها،و نیز با بهره گیری از ساده دلی و ناآگاهی بخش های گسترده ای از ایرانیان که شوربختانه در جریان فاجعه ی ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" فریب تبلیغات زهرآگین بلندگوهای استعماری و جیره خواران رنگارنگ آنان در میهن مان را خورده بودند،امکان اجرا،تحقق و پیروزی پیدا کرد.
مردم ایران که در نتیجه ی مغزشویی از سوی دشمنان مرز و بوم باستانی ما،ناگهان عکس خمینی خون آشام را در ماه دیده و ساده دلانه می پنداشتند که با بقدرت رسیدن خمینی و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،ایران به بهشت برین آرزوهای آنان بدل خواهد گشت،پس از برچیده شدن نظام دیرپا و کهنسال شاهنشاهی در میهن ما،با ناباوری دریافتند که در سیمای پلید و اهریمنی خمینی و همدستان انگلیسی وی،با آدمخواران و تبهکارانی سروکار پیداکرده اند که همانندشان را نه تاریخ ایران،ونه تاریخ بشری بیاد ندارد.اما افسوس که بسیار دیر شده بود و دشمن وحشی و سوگندخورده،دیگر سرزمین ورجاوند ما را به اشغال خونین خویش درآورده بود.
از آن هنگام تاکنون،نزدیک به سی و یکسال سپری شده است.
با اطمینان می توان گفت که حتی یک روز از این سی و یکسال، بی آنکه خونی از ما ایرانیان بدست آدمکشان خمینی صفت جاری نشده باشد ودرخت کهنسال آزادی مردم و سرزمین باستانی ما را آبیاری نکرده باشد،سپری نشده است.تاریخ این دوره ی غمبار، و بهمان اندازه پرافتخار از حیات هزاران ساله ی مردم و میهن بزرگ ما،تاریخ شکوهمندترین مقاومت انسان ایرانی در برابر سیاهترین و ستمکارترین رژیم اهریمنی در پهنه ی گیتی،از آغاز تا به امروز است.پیام رسا و پژواک دلنشین این مقاومت شکوهمند و غرورآفرین،امروز در سرتاسر جهان شنیده شده وشگفتی آمیخته به تحسین همه ی انسان های شریف و آزاده را درجای جای کره ی خاکی ما درپی داشته است.
شوربختانه باید گفت که مقاومت شکوهمند و غرورآفرین ایرانیان در برابر جنایات و ستمگری های گردانندگان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،که از آغاز تا به امروز با جانفشانی هایی باورنکردنی همراه بوده است،نه در سه دهه ی گذشته،و نه حتی در این روزهای آتش و خون و گلوله، که مردم بپاخاسته ی ایران، یکدل و یکصدا،و در صفوف میلیونی، فریاد رسای نفی قاطع رژیم جنایتکار دینی و اشغالگر جمهوری اسلامی را سرداده و آنرا از هر راه ممکن بگوش جهانیان می رسانند، از سوی دولت های باختری، که منادی دفاع از حقوق بشر،آزادی و دمکراسی بوده و هستند،چنانکه باید و شاید، مورد پشتیبانی قرار نگرفته است.
بقاعده نیز از این دولت ها نمی توان و نمی بایستی در این راستا انتظار زیادی داشت.چه،آنها،در تنظیم مناسبات خویش با جهان پیرامون،بیش و پیش از هرچیز، منافع تنگ نظرانه و سودجویانه ی اقتصادی خود،و در بهترین حالت،منافع کشور ها و ملت های خود را در نظر داشته و در اولویت قرار می دهند.

بسیاری از این دولت ها حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و برای تامین منافع تنگ نظرانه ی خویش،پابپای سیاست غیرانسانی مبتنی بر بندوبست و مماشات با گردانندگان رژیم اشغالگر و دست نشانده ی خود در ایران،و نیز پشتیبانی همه سویه و عملی آشکار و پنهان از این رژیم بغایت خونریز و جنگ افروز،از هیچ تلاشی برای ایجاد تفرقه،جدایی،چنددستگی و دشمنی در صفوف ما ایرانیان ،و بطریق اولی،پاشاندن بذر شوم چنددستگی و دشمنی میان رهبران احزاب و سازمان های اپوزیسیون رژیم ضدمردمی جمهوری اسلامی،فروگذار نکرده و نمی کنند.
این رویکرد بغایت شرم آور و غیرانسانی دولت های باختری، ضمن اینکه انزجار همگانی ما ایرانیان را درپی دارد،بهیچ روی نمی با یستی سبب شگفتی ما گردد،زیرا چنانکه گفته شد،این دولت ها از منافع حقیرانه ی خود دفاع و پاسداری می کنند.
آنچه اما بسیار سوال برانگیز بوده و از همین روی می تواند و باید سبب شگفتی ما ایرانیان گردد،تداوم سیاست ضدایرانی و آخوندشادکن مبتنی بر تفرقه و دشمنی در صفوف ما ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی و عدم تلاش جدی،مشخص و عملی رهبران احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم خونریز اسلامی برای پایان دادن به این سیاست عمیقا زیانبار است که دربهترین حالت می توان از آن با عنوان نابخردانه،غیرملی و دشمن شادکن یاد کرد!
در شرایطی که هم میهنان دلیر و بپاخاسته ی ما در زیر ضربات باتون و مشت و باران گلوله و گاز اشک آور آدمکشان تحت امر خامنه ای و شرکا فریاد "نترسید،نترسید،ما همه با هم هستیم!" را سر می دهند،و نیز در شرایطی که همه ی رهبران اپوزیسیون برانداز رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در برونمرز،هر روز و هرشب،در سخنرانی ها،بیانیه ها،اطلاعیه ها،پیام ها و مصاحبه هایشان،بدرستی بر بایستگی اتحاد و همبستگی میان همه ی ایرانیان خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و برچیده شدن نظام اهریمنی ولایت فقیه پای می فشارند،براستی چه چیزی مانع از برداشته شدن گام های مشخص وعملی از سوی این رهبران در راستای تحقق بخشیدن به سیاست اتحاد و همبستگی میان ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی شده و می شود؟!
براستی چه چیزی مانع از آنست که برای نمونه شاهزاده رضا پهلوی،شهبانو فرح پهلوی،آقای مسعود رجوی،خانم مریم رجوی، و نیز دیگر رهبران اپوزیسیون برانداز رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،بدون اما و اگرهای دست و پاگیر و دیرینه و سنتی،همین فردا هیئت هایی را برای مذاکره با دیگر رهبران احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم در برونمرز گسیل دارند و بدینگونه راه را برای برپایی ایجاد جبهه ای گسترده و فراگیر متشکل از همه ی احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی هموار سازند؟
براستی هنگامی که رهبران احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم جمهوری اسلامی در راستای مبارزه برای سرنگونی این رژیم ضدایرانی، نمی توانند در این و یا آن زمینه ی مشخص با یکدیگر زبان مشترک پیدا نموده و بخاطر آزادی ایران و ایرانی با یکدیگر متحد،همراه و همگام شوند،پس چگونه از رهبران دولت های باختری انتظار دارند که سیاست های خود را با منافع جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران بر علیه رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،همسو و همراه سازند؟!
و سرانجام اینکه:
آمریکا و دیگردولت های باختری،یعنی همان دولت هایی که در زمستان سیاه ۵۷ ،رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی را در میهن ما بر سر کارآوردند و در درازای کمابیش سی و یکسال فرمانروایی دارودسته ی جنایتکار و انگلیسی خمینی،با آنان همکاری نموده و یا در بهترین حالت،رژیم جمهوری اسلامی را تحمل کرده و می کنند،همواره از تداوم سیاست تفرقه،جدایی،چنددستگی و دشمنی در صفوف ایرانیان مخالف رژیم،و بطریق اولی،احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم جمهوری اسلامی استقبال نموده و از هر راه ممکن مانع از اتحاد،همدلی و همبستگی میان ایرانیان مخالف رژیم گشته و می گردند،زیرا این امر بسود آنان است و آنان از این راه،و یا بزبانی ساده تر، از راه پیشبرد سیاست انگلیسی "تفرقه بینداز و حکومت کن!"،از منافع غارتگرانه ی خود دفاع می کنند!
پرسش اما اینست که رهبران احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،که ضمن تاکید گفتاری بر بایستگی همبستگی و اتحاد میان همه ی ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه،تاکنون و در اساس،هیچ گام عملی و مشخصی در این زمینه برنداشته و شوربختانه تا به امروز، در عمل،خواسته و یا ناخواسته،به تداوم سیاست تفرقه،جدایی،چنددستگی و دشمنی در صفوف ایرانیان مخالف رژیم،و بطریق اولی،تداوم سیاست تفرقه و دشمنی در صفوف احزاب و سازمان های اپوزیسیون برانداز رژیم خونریز جمهوری اسلامی یاری رسانیده اند،با پیشبرد این سیاست،در عمل از منافع چه کسی پشتیبانی می کنند؟!
آیا پس از سه دهه حاکمیت جنایتبار رژیم اشغالگر و جهل و جنون و توحش آخوندی بر سرزمین مادری ما که بسی قربانی از مردم ستمدیده ی ما گرفته و میهن باستانی ما را به لبه ی پرتگاه هولناک تباهی و ویرانی کشانده است، سرانجام هنگام آن فرانرسیده است که همه ی ما ایرانیان مخالف این رژیم اهریمنی، در صفی بهم فشرده و یگانه، و در جبهه ای متحد و همبسته گردهم آییم و منادیان و مسببان تفرقه و جدایی و چنددستگی و دشمنی در صفوف مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران را با شعار "چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟خانه اش ویران باد!"،در هر کجا و در هرلباسی که هستند،رسوا و طرد نماییم؟



علی اکبر رشیدی
پانزدهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه


شعار هفده دی:

نه روسری،نه توسری،آزادی و برابری!


علی اکبر رشیدی

چهاردهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه


توپ،تانک،جنتی،

دیگر اثر ندارد!

"رهبر" بجز جیم شدن،

راهی دگر ندارد!

علی اکبر رشیدی


دوازدهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-----------------------------------------------------------------

مفسد فی الارض و فی السماوات!

مصداق ِ بارز ِ مفسد فی الارض و فی السماوات،

بوزینه ترین ِ بوزینگان ِ کائنات،

دایناسور فقاهتی،

آیت الاهریمن احمد جنتی!



علی اکبر رشیدی

دوازدهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

---------------------------------------------------------



"لعنتْ نامه" ای خطاب به ولی وقیح!


ای خوکِ وقیح ِ بی سروپا!

ای دشمنِ خلق و میهن ِ ما!

ای "رهبر" پستِ انگلیسی!

ای سمبل ِ زشتِ کاسه لیسی!

ای "رهبر" بی حیای عنتر!

ای مظهر ِ زشتی،ای ستمگر!

لعنت به تو و رژیم ِ خون ات!

بر جدِ تو و کیش ِ جنون ات!

لعنت به سپاه ِ "عاشقان" ات!

لعنت به زمین و آسمان ات!

لعنت به تو و نژادِ دون ات!

بر مذهب و دین ِ بدشگون ات!

لعنت به تو که ننگِ زمینی!

لعنت به تو که زاده ی کینی!

لعنت به تو و روی ِ سیاهت!

لعنت به تو و مکتب و راهت!

لعنت به تو که دشمن ِ مایی!

لعنت به تو که خصم ِ خدایی!

لعنت به تو و خط امام ات!

ننگ ابدی نثار ِ نامت!

علی اکبر رشیدی

یازدهم دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

-----------------------------------------------------------