۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه


مردم ایران برای مبارزه با رژیم

نیازی به دریافت اجازه و مجوز از کسی ندارند!

عباس جعفری دولت آبادی،دژخیم خون آشام موسوم به دادستان تهران،به تاسی از دیگر گردانندگان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،ضمن بکارگیری واژه ی آخوندی "چهارشنبه آخر سال"بجای واژه ی "چهارشنبه سوری" بازهم برای مردم بپاخاسته ی ایران خط و نشان کشیده و تهدید کرده است که گردانندگان رژیم اجازه نخواهند داد که کسی بدون مجوز به خیابان ها بیاید و موجب برهم زدن امنیت مردم(بخوان امنیت سران رژیم) شود!

مردک جنایت پیشه و بی آزرم ظاهرا از یادبرده است که مردم ایران برای مبارزه با رژیم و آمدن به خیابان ها و سردادن شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر خامنه ای نیازی به دریافت اجازه و مجوز از کسی ندارند!


علی اکبر رشیدی


نهم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه



بهوش باشیم!


آنچه که دولت های باختری در زمینه ی زد و بند و معامله ی شرم آور با سران رژیم دست نشانده جمهوری اسلامی و تحویل عبدالمالک ریگی به گردانندگان خون آشام این رژیم ضدایرانی انجام دادند،می تواند در ارتباط با یکایک ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی در برونمرز تکرار شود.

پس بهوش باشیم و لحظه ای نیز این واقعیت تلخ را از یاد نبریم که تا هنگامی که ما ایرانیان همبسته،متحد و نیرومند نباشیم،دشمنان دیرینه ی ایران زمین در تبانی با جنایتکاران و اشغالگرانی که بر سرزمین ما فرمان می رانند،بر ما ستم رواخواهند داشت و ازهیچ رذالت و جنایتی برای به بند کشیدن ما فروگذار نخواهند کرد.


علی اکبر رشیدی

ششم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی



ایرانیان در پیکار با رژیم جمهوری اسلامی

نیازی به " امیر المومنین" ندارند!



همه ی ایرانیان آگاه و آزاده بخوبی می دانند که عبدالمالک ریگی،رهبر گروه "جندالله" در نتیجه ی تبانی و ساخت و پاخت بیشرمانه و تبهکارانه ی میان سران دولت های باختری و گردانندگان آدمخوار رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی به اسارت این رژیم ضدایرانی درآمد.

این اقدام کثیف و غیراخلاقی دولتهای باختری،در شرایطی که رهبران این دولت ها در ماه های اخیر در گفتارهای شان پیوسته بر پشتیبانی از جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی و بایستگی رعایت حقوق بشر از سوی گردانندگان این رژیم خونریز تاکید نموده اند،اما در عمل،در جریان زد و بند و معامله و ساخت و پاخت با سران رژیم اسلامی حاکم بر میهن مان،یکی از مخالفان شناخته شده ی این رژیم را به سران جنگ افروز و تروریست پرور آن تحویل می دهند،ضمن اینکه از ژرفای دورویی و بی پرنسیپی این سیاست بازان بی آزرم پرده بر می دارد، می بایستی هشداری برای همه ی ایرانیان مخالف رژیم،و در وهله ی نخست تمامی رهبران اپوزیسیون برانداز رژیم جمهوری اسلامی باشد تا یکدم نیز از حیله ها و توطئه های دشمنان داخلی و خارجی ایران زمین غافل نشوند.

همه ی ایرانیان آگاه و آزاده اقدام شنیع و شرم آور دولت های باختری در زمینه ی همدستی و زد و بند شرم آور با سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی را بدرستی محکوم کرده اند.

این امر اما مانع از آن نمی شود که ایرانیان آگاه و آزاده تلاش های سوال برانگیز،مشکوک و نگران کننده ی گروه جندالله در زمینه ی چسباندن لقب "امیر" به عبدالمالک ریگی که آشکارا به تقلید از دادن لقب "امیرالمومنین" به سرکرده ی آدمخوار باند جنایت پیشه ی طالبان صورت می گیرد را محکوم کنند!

مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران،و از جمله هم میهنان غیور بلوچ،در نبرد آزادیبخش با رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی کمترین نیازی به "امیرالمومنین" و مزخرفات انگلیس ساخته ای از این دست ندارند.


علی اکبر رشیدی

ششم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه


پیشکش به همه ی زنان و دختران آزاده ی میهنم

علی اکبر رشیدی

پنجم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه


عبدالمالک ریگی را هم ربودید،


با ده ها میلیون ایرانی مخالف رژیم چه خواهید کرد؟!


گردانندگان پلید و ریز و درشت رژیم جمهوری اسلامی امروز با کبکبه و دبدبه و شادی و شعف زایدالوصفی که بهیچ روی قصد پنهان کردنش را نداشتند،اعلام کردند که با کمک دست کم سرویس اطلاعاتی یک دولت بیگانه، عبدالمالک ریگی،یکی از رهبران مقاومت مردم بلوچستان علیه رژیم جمهوری اسلامی را دستگیر کرده اند.

رسانه های ضدایرانی وابسته به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری نیز در راستای پیشبرد یک جنگ کثیف روانی علیه جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران اقدام به پخش یک فیلم سفارشی نموده اند که در آن ظاهرا تصاویر مربوط به ربوده شدن عبدالمالک ریگی به نمایش گذاشته شده است.

چنانچه سربازان خون آشام و گمنام وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی با همکاری و همیاری و همدستی ننگین و جنایتبار سرویس های جاسوسی دولت های باختری و دیگر دولت ها براستی نیز موفق شده باشند که در جریان یک اقدام تروریستی و راهزنانه عبدالمالک ریگی را بربایند،باید گفت:

نه ربودن و به بند کشیدن کسانی مانند عبدالمالک ریگی،نه شکنجه و اعدام آنان،و نه تحقیرنمودن عملی آنان در عین بزرگنمایی عملیات تروریستی و راهزنانه ی وزارت بدنام اطلاعات رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،هرگز نخواهد توانست این رژیم اهریمنی و ضدایرانی را که بحق مورد نفرت همگانی ایرانیان آزاده،و از جمله هم میهنان بلوچ ما می باشد،از سرنگونی محتوم و گریزناپذیر برهاند.

من،به مانند یک انسان ایرانی مخالف رژیم جنایتکار اسلامی،اگرچه با جنبش تحت رهبری عبدالمالک ریگی موسوم به "جندالله" و اصولا هر نیرو و جریانی که برغم گذشت سی و یکسال از بروی کارآمدن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ،که بر پایه ی احکام و فرامین قرآن و الله در سرزمین ما جنایت می کند،همچنان منادی برقراری حاکمیت الله و دین واپسگرای اسلام بر سرزمین اهورایی ما باشد،کمترین میانه ای ندارم،ضمن محکوم نمودن اقدام تروریستی و راهزنانه ی وزارت اطلاعلات بدنام رژیم جمهوری اسلامی در زمینه ی ربودن عبدالمالک ریگی، که آشکارا در تبانی و زد و بند ننگین و بیشرمانه ی میان رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی و سرویس های جاسوسی دولت های باختری و دولت های گوش بفرمانشان انجام گرفته است،کمترین تردید ی در این نکته ندارم که نه ربودن،نه به بند کشیدن و نه حتی اعدام عبدالمالک ریگی و دیگر مخالفان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود این رژیم دست نشانده و اشغالگر را که دشمن همه ی اقوام و ملیت های باشنده ی ایران است،از سرنوشت محتوم آن که همانا سرنگونی گریزناپذیر بدست توانای ملت بزرگ ایران است،برهاند!

علی اکبر رشیدی

چهارم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه


آقای کروبی کجا و رضا شاه بزرگ کجا؟


آقای مهدی کروبی در روز سوم اسفندماه که خجسته سالروز تاریخی بقدرت رسیدن رضا شاه بزرگ است،بیانیه ی تازه ای صادر نموده و در آن، یکبار دیگر از خواست های عادلانه ی مردم ایران بر علیه گردانندگان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی پشتیبانی کرده است.

در اثبات بزرگی،اتوریته و محبوبیت رضاشاه بزرگ، و جاودانگی یاد و نام نیک آن پادشاه میهندوست در قلوب مردم ایران همین بس که کسانی مانند آقای مهدی کروبی درست در روز سوم اسفند،یعنی خجسته سالروز تاریخی بقدرت رسیدن رضا شاه بزرگ، فراخوان صادر نموده و ملت بزرگ ایران را به ایستادگی و پافشاری بر سر خواسته های عادلانه ی خویش در برابر گردانندگان تبهکار رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی فرامی خوانند.

ناگفته پیداست که کسانی مانند آقای کروبی پس از یک عمر تبلیغ دشمنی با رضا شاه بزرگ، و اذعان عملی به ناموفق بودن تلاش های بی وقفه شان برای ارایه ی تصویری دروغین و تحریف شده از آن پادشاه دلیر و بی همتا در میان مردم ایران،اینک برآنند که با بهره گیری از جایگاه روزهای تاریخی همچون سوم اسفند در حافظه ی تاریخی ایرانیان،خود را بعنوان سیاستمدارانی همچون رضا شاه بزرگ به مردم معرفی نمایند.

هرچند می توان و باید از تازه ترین ابتکار آقای مهدی کروبی در این راستا استقبال نمود،اما انصافا باید پرسید آقای کروبی کجا و رضا شاه بزرگ کجا؟

علی اکبر رشیدی

چهارم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی



باز هم زمستان،


باز هم بهار...


زمستان امسال آلمان،زمستانی بس زیبا و سرشار از روزهای برفی بود!

امسال آنقدر در این سرزمین برف بارید که مردم حتی زبان به شکوه از طبیعت مهربان گشودند و آرزو کردند که زمستان هر چه زودتر رخت سفر بربندد و بهار زودتر فرابرسد.

اینک در واپسین روزهای ماه فوریه بسر می بریم و تا فرارسیدن ماه مارس چند روزی بیش باقی نمانده است.

درمیهن بزرگ ما ایران دیگر اسفندماه آغاز گشته و تا فرارسیدن جشن بزرگ چهارشنبه سوری و بهار و نوروز راه درازی در پیش نداریم.

مردم دلیر ایران آشکارا اعلام کرده اند که آهنگ آن دارند که در چهارشنبه سوری امسال آتش به خرمن هستی نکبت بار رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی افکنده و ریش و ریشه ی اهریمنی گردانندگان و مزدوران این رژیم خونریز را یکسره بسوانند. و چنین باد!

چند عکس از عکس هایی را که از زمستان امسال گرفته ام،در اینجا به نمایش می گذارم.باشد که دیدگان دوستداران و دلدادگان را نوازش دهد و خاطراتی بس دل انگیز و شیرین را در اذهان شان زنده سازد.





























علی اکبر رشیدی

چهارم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه



سوم اسفندماه


خجسته سالروز بقدرت رسیدن رضاشاه بزرگ
گرامی باد!



امروز سوم اسفندماه،خجسته سالروز بقدرت رسیدن رضاشاه بزرگ است.

رضاشاه بزرگ پادشاهی باتدبیر،شجاع و میهن دوست بود که در شرایطی بس دشوار و حساس زمام امور میهن ما را بدست گرفت و در اندک مدتی منشا خدماتی بس درخشان و برجسته در تاریخ ایرانزمین گشت.

بیهوده نیست که مردم ایران مهر این پادشاه بزرگ را همچنان در سینه حفظ نموده اند،و دشمنان ایران و ایرانی،بویژه آخوندهای پلید انگلیسی و توده نفتی های جیره خوار انگلیس همچنان از او کینه بدل دارند.

درود بیکران بر روان پاک رضاشاه بزرگ،این رادمرد دلیر تاریخ ایرانزمین!

علی اکبر رشیدی

سوم اسفندماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه



سرنگونی قریب الوقوع رژیم،

سوراخ موش،و دیگر سوراخ ها!


رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی با تمامی گرداننده ها و مزدوران و جیره خواران آشکار و پنهانش،در آینده ای بسیار نزدیک سرنگون خواهد شد.

به این خاطر،توصیه ی اکید ما ایرانیان مخالف رژیم به گردانندگان و مزدوران آشکار و پنهان این رژیم ضدایرانی آنست که از هم اکنون،و تا دیر نشده،به دنبال سوراخ موش بگردند،و یا اینکه دوباره در همان سوراخ هایی که از آن ها بیرون آمده اند،فروبروند،وگرنه مردم ایران آنها را بزور در همان سوراخ ها فرو خواهند کرد!



علی اکبر رشیدی

بیست و نهم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه


باور


غم به دل راه مده


اشک از دیده مریز


کاین شب تیره ی شوم


بی گمان می میرد.


به سحر باورکن


به گُل و سبزه و باغ


و به خورشید


که آرام آرام


از پس ابر برون می آید.


**شعر و طرح ها از من است.


علی اکبر رشیدی


بیست و هشتم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه


۲۶ بهمن


سی و یکمین سالروز اعدام فرماندهان نظامی رژیم پادشاهی،


و بایستگی یک عذرخواهی تاریخی از سوی لیبرال ها و نیروهای انقلابی

26 بهمن 57، جنازه 4 تن از سران رژيم پهلوي  که در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شدند خسروداد(بالا-چپ) ، ر�يمي (بالا-راست) ناجي (پايين-چپ) ، نصيري، رئيس ساولک(پايين-راست)

امروز،بیست و ششم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی،سی و یکمین سالروز اعدام جنایتکارانه و وحشیانه ی چهارتن از فرماندهان برجسته و دلیر نظامی رژیم شاهنشاهی بدست صادق خلخالی و دیگر دژخیمان خمینی صفت است.

سی و یکسال پیش،در چنین روزی،و در چهارمین روز پس از به پیروزی رسیدن انقلاب کثیف اسلامی و بقدرت رسیدن خمینی انگلیسی،سرلشگر مهدی رحیمی، فرماندار نظامی تهران، سرلشگر رضا ناجی،فرماندار نظامی اصفهان، سرلشگر خسروداد،فرمانده نیروی هوایی، و ارتشبد نصیری، رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور بدنبال یک باصطلاح محاکمه ی ده ساعته در بیدادگاه اسلامی بریاست صادق خلخالی،بر روی بام دبیرستان علوی،بدست آدمکشان خمینی تیرباران شدند،بی آنکه حتی از حق داشتن وکیل،نوشیدن آب،خوردن غذا،و تماس با خانواده های خویش برخوردار گردند!

خمینی جنایتکار و همدستانش،این نظامیان عالیرتبه ی نظامی رژیم شاهنشاهی را بر پایه ی قوانین جنایتکارانه ی اسلام و موازین ضدبشری شرع اعدام کردند و سپس عکس های مربوط به پیکرهای بیجان اعدام شدگان را در روزنامه های کیهان و اطلاعات و دیگر روزنامه هایی که در تیول عوامل آشکار و پنهان حزب توده و دیگر نیروهای مخالف رژیم پادشاهی قرارداشتند،به نمایش گذاشتند.


تجربه‌اندوزی از تاریخ


سرلشگر مهدی رحیمی،سرلشگر رضا ناجی،سرلشگر خسروداد،و ارتشبد نصیری نخستین ایرانیانی بودند که بر پایه ی احکام بیدادگاههای انقلاب اسلامی که خمینی قرمان برپایی آن را در بیست و چهارم بهمن ماه ۵۷ صادر کرد،بر روی بام مدرسه ی رفاه تیرباران شدند.

این اعدام ها،نقطه ی آغاز اعدام های وحشیانه و کشتار جمعی دست کم صدها و چه بسا هزاران تن از فرماندهان نظامی ارتش شاهنشاهی و مسولان و کارمندان دستگاه های اداری رژیم پادشاهی،و متعاقب آن،اعدام های جنایتکارانه ی رهبران،اعضا و هواداران گروه های سیاسی مخالف رژیم جمهوری اسلامی،و از جمله،آندسته از گروه های سیاسی بود که خود در سرنگونی رژیم پادشاهی و بروی کارآوردن رژیم جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی نقشی موثر ایفا نموده بودند.


تیرباران رهبران منفور شاه


برپایه ی گزارش سازمان عفو بین الملل،بیدادگاه های انقلابی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،تنها در شش ماه نخست پس از بقدرت رسیدن خمینی احکام مربوط به اعدام دست کم ۴۳۸ نفر از وابستگان به رژیم پادشاهی و نیز شماری دیگر از ایرانیان را رسما صادر نموده و آنرا بمورد اجرا درآوردند.

در این ارتباط می توان به اعدام رذیلانه و ناجوانمردانه ی شادروان امیرعباس هویدا،نخست وزیر پیشین ایران اشاره نمود که در راهرو زندان قصر،آنهم در هنگام تنفس اعلام شده از سوی بیدادگاه اسلامی،با گلوله ای که توسط صادق خلخالی و یا هادی غفاری بسوی گردن وی شلیک شد ،جان باخت!

بدین ترتیب،صادق خلخالی،یعنی دژخیمی که ۱۴ سال نزد خمینی خون آشام درس آدمکشی خوانده بود،ابتدا شادروان هویدا را اعدام ،و سپس محاکمه نمود و حکم اعدامش را صادر کرد!


 هويدا در سردخانه

پیکر بیجان شادروان هویدا در سردخانه

خمینی و دیگر گردانندگان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی که انتقام دیرینه ی اجداد پلید و بیابانگرد خویش را از ایرانیان و نظام پادشاهی و رهبران و نخبگان و کاربدستان رژیم پادشاهی می کشیدند،در اقدامی وحشیانه و جنایتبار،شادروان فرخ رو پارسا،نخستین وزیر زن در دولت شاهنشاهی ایران را در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ در زندان اوین اعدام کردند و از اینراه دشمنی و کینه ی جانورانه ی خویش را نسبت به هرآنچه که با آزادی و پیشرفت و تمدن و برابری حقوق زنان با مردان در پیوند بود،به نمایش گذاشتند.

خمینی خون آشام از اینراه انتقام همپالگی های آدمخوار و زن ستیز خویش از قماش آخوند مدرس را از رضا شاه بزرگ،شاهنشاه آریامهر و اصلاحات ارضی و دیگر اصلاحات اعلام شده از سوی پادشاه فقید ایران در دهه ی ۴۰ خورشیدی می گرفت.او در واقع،برنامه و نقشه ی شومی را که بواسطه ی ناکام ماندن فتنه ی ۱۵ خرداد موفق به اجرای آن نشده بود،تحقق می بخشید!



شادروان فرخ رو پارسا در بیدادگاه اسلامی


در این میان چنانچه وحشیگری و درنده خویی خمینی خون آشام و آخوندهای معمم و مکلای خمینی صفت علیه ایرانیان،بطور اعم،و علیه فرماندهان ارتش شاهنشاهی و دیگر وابستگان به رژیم پادشاهی،بطور اخص،که از جمله در سیمای محاکمات چندساعته و اعدام های جنایتکارانه ی متهمینی که پیشاپیش از سوی حاکمان شرع خمینی مجرم اعلام شده بودند،شگفتی کسی را برنمی انگیزد،سکوت،و بدتر از آن،همراهی و هماوایی لیبرال ها،و نیز آندسته از نیروهایی که سال های متمادی،آنهم با برخورداری از پشتیبانی رژیم های دیکتاتوری و خونریز فرمانروا بر کشورهایی همچون چین و شوروی و لیبی و آلبانی و کامبوج، پادشاه فقید ایران و رژیم پادشاهی را به صدور احکام خودسرانه ی اعدام علیه مخالفان، نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن دمکراسی متهم می ساختند،اما بنام آزادی و دمکراسی و خلق و انقلاب، به پشتیبانی از اعدام های وحشیانه ی بیدادگاه های اسلامی پرداختند،بی تردید فاجعه بار و سوال برانگیز است.

و شگفت اینکه،این سکوت کماکان ادامه دارد و تا به امروز نیز هیچیک از احزاب و سازمان های لیبرال و انقلابی میهن ما،اعم از کمونیست و غیرکمونیست،آن اعدام ها و کشتارهای جمعی، و نیز سیاست های بغایت زیانبار و ضددمکراتیک خویش در پشتیبانی از احکام جنایتکارانه ی بیدادگاه های انقلاب و اعدام های وحشیانه ی وابستگان به رژیم پادشاهی را به نقد نکشیده و نمیکشند!

تو گویی در آن روزگار سیاه،و بویژه ماه های نخست پس از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی که دژخیمان و حاکمان شرع بیدادگاه های انقلاب،صدها تن از افسران و گل های سرسبد ارتش شاهنشاهی و جامعه ی ایرانی را همچون برگ خزان بر روی زمین می ریختند،هیچ اتفاق ناگواری در میهن آخوندزده ی ما روی نداده است!

تو گویی تاریخ سرکوبگری ها و جنایات بیشمار و اعدام ها و کشتارهای جمعی ایرانیان بفرمان خمینی خون آشام تنها از هنگامی آغاز می شود که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی فرمان اعدام و کشتار گسترده ی رهبران،اعضا و هواداران این احزاب،سازمان ها و گروه ها را که زمانی در راستای سرنگون ساختن رژیم پادشاهی با خمینی و دارو دسته ی جنایتکارش در یک صف و یک جبهه گردآمده بودند،و سپس بدلایلی یکدیگر را برنتابیدند،صادر نمود!

حال آنکه واقعیت اینست که جنایات و وحشیگری خمینی و رژیم ضدایرانی اش از همان نخستین روز برپایی رژیم جمهوری اسلامی آغاز گشت و با اعدام وحشیانه ی چهارتن از فرماندهان عالیرتبه ی نظامی رژیم شاهنشاهی در بیست و ششم بهمن ماه ۱۳۵۷ خورشیدی،رسمیت یافت.

و دریغا و دردا که شماری از خانواده های زندانیان سیاسی سرشناس در رژیم پادشاهی،نه تنها در جلسه ی محاکمه ی فرمایشی این فرماندهان عالیرتبه ی نظامی شرکت داشتند و سخنی در انتقاد از نحوه ی طی شدن آیین دادرسی و نیز نحوه ی اداره ی جلسه ی بیدادگاه بر زبان نراندند،و نه تنها خود عملا در مواردی نقش دادستان و بازجو را در آن بیدادگاه اسلامی بازی کردند،که در مراسم ننگین اعدام این قربانیان بر روی بام دبیرستان علوی نیز حضور یافتند و پس از انجام مراسم وحشیانه و انتقامجویانه ی اعدام،به جشن و پایکوبی پرداختند!

آنان ظاهرا نمی دانستند که دیرزمانی نخواهد گذشت که خمینی خون آشام،در بیدادگاه هایی کمابیش همانند بیدادگاه هایی که دژخیمان اسلامی برای محاکمه و اعدام وابستگان به رژیم پادشاهی برپاساخته و در جریان آن از حمایت و پشتیبانی شرم آور لیبرال ها و نیروهای انقلابی کمونیست و غیرکمونیست برخوردار گشتند،فرمان قتل عام گسترده ی اعضا و هواداران آنان را نیز صادر نموده و گام بگام و با سبعیتی وصف ناشدنی آنرا به مرحله ی اجرا خواهد گذارد.

امروز،در سی و یکمین سالروز اعدام وحشیانه ی سرلشگر خسروداد،تیمسار رحیمی، سپهبد ناجی و سپهبد نصیری،یاد و خاطره ی این جانباختگان را که تا واپسین دم زندگی به سوگندی که در برابر پادشاه ،مردم ومیهن خویش خورده بودند،وفادار ماندند،گرامی می دارم.

می خواهم امیدوار باشم که در سی و یکمین سالروز آن اعدام وحشیانه،که نقطه ی آغازین اعدام ها و جنایات بعدی و بیشمار خمینی و همدستانش علیه ایران و ایرانی بود، همه ی آنانی که با داعیه ی آزادیخواهی و دمکراسی در باره ی آن اعدام ها که مصداق بارز نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت بود،سکوت اختیار نمودند و یا حتی بدتر از آن،با صدور پیام و اطلاعیه و یا نوشتن مقاله در این و یا آن روزنامه،به پشتیبانی از احکام ننگین صادره از سوی بیدادگاه های انقلاب اسلامی پرداختند،سرانجام مهر سکوت شرم آور خویش را بشکنند و با انتقاد شجاعانه از کرده ی نادرست خویش در آن زمان،و پوزش خواهی از مردم ایران و خانواده های نخستین قربانیان رژیم اعدام،زندان و شکنجه که خمینی و همدستان و پشتیبانان و متحدینش در ۲۲ بهمن ۵۷ به ایران و ایرانی تحمیل کردند،وفاداری بی شائبه ی خود به مفاهیم و ارزش هایی همچون حقوق بشر،آزادی و دمکراسی را در عمل نشان دهند.

علی اکبر رشیدی

بیست و ششم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی



دیدگاه منصفانه ی یک هم میهن


در باره ی شاهزاده رضا پهلوی!


یکی از هم میهنان ما در سایت "دنباله" دیدگاه کاملا منصفانه ای را در باره ی شاهزاده رضا پهلوی بیان نموده است که آشنایی با آن برای آندسته از ایرانیانی که شوربختانه بخود اجازه می دهند که به نیابت از همه و یا اکثریت مردم ایران سخن بگویند،خالی از فایده نخواهد بود.

این هم میهن که در یادداشت اش موکدا خاطرنشان ساخته است که از ایرانیان هوادار نظام پادشاهی نیست،دیدگاه خویش را در باره ی شاهزاده رضا پهلوی چنین بیان نموده است:

"من سلطنت طلب نیستم.

ادعا هم نمیکنم که میدانم مردم ایران چه حکومتی میخواهند. تا رای گیری آزاد نباشد معلوم نیست مردم چه میخواهند.

اما پرسشم این است:

آیا رضا پهلوی به اندازه فلان "اصلاح طلبی" که در دهه شصت دستش به خون شریف ترین بچه های این مملکت آغشته شده و ۱۰-۲۰ سال اول این حکومت به سرکوب و غارت و تروریست بازی مشغول بوده، در بین مردم ایران از حقوق شهروندی و احترام برخوردار نیست؟

اگر بگویید نیست که بدا به حال ملت.

باز هم میگویم که من مطلقا سلطنت طلب نیستم و در رای گیری آزاد به جمهوری سکولار رای میدهم نه مشروطه پادشاهی.

اما اگر کاندیداهای ریس جمهوری فقط رضا پهلوی و هر یک از این اصلاح طلب ها باشند به رضا پهلوی رای میدهم چون در دهه شصت که بچه های ایران را قتل عام میکردند رضا پهلوی نه وزیر و نخست وزیر بود و نه رییس مجلس و نه دادستان و قاضی در ایران، و نه امام امام می کرد وقتی امام فتوای قتل عام صادرمیکرد."

درود بر این هم میهن خردورز و ایراندوست!

سپاس بیکران آفریدگار پاک را که هیچ نیکی و بدی ای را بی پاسخ نمی گذارد!


علی اکبر رشیدی

بیست و پنجم ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه


ای رهبر پیزوری،


دیکتاتور وافوری،


قرار ما بزودی،


روز چهارشنبه سوری!


علی کبر رشیدی


بیست و چهارم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه



طرفداران کدامیک بیشترند:


آقای موسوی یا شاهزاده رضا پهلوی؟



برخی از طرفداران و هواداران آقای میرحسین موسوی اصرار عجیب و غریبی بر این نکته دارند که از ایشان تصویر یک قهرمان ملی و رهبر سوپرخردمند را ارایه دهند و از مردم ایران بخواهند که تنها از پی ایشان روان شده و تنها "تابع" ایشان باشند!

اینان برای اثبات درایت و خردمندی آقای میرحسین موسوی به گردآمدن بخش های بزرگی از ایرانیان مخالف رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی در پشت سر ایشان استناد نموده و سپس مدعی می شوند که رهبرانی همچون شاهزاده رضا پهلوی نتوانسته اند این شمار از ایرانیان را برای رویارویی با رژیم جمهوری اسلامی در کنار خود گردآورند!


من به مانند یک ایرانی هوادار شاهزاده رضا پهلوی و رژیم پادشاهی،هرچند عمیقا براین باورم که در شرایط کنونی، و در این مرحله از جنبش،تبلیغ دشمنی،بویژه از نوع عنان گسیخته ی آن ،علیه آقایان موسوی و کروبی،بزیان جنبش آزادیخواهانه ی مردم میهن مان،و در نتیجه،بسود گردانندگان رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی است،مقایسه ی این آقایان با شاهزاده رضا پهلوی را نه درست، و نه منصفانه می دانم.


چرا؟


دلیلش بسیار ساده و روشن است:


نخست اینکه، شاهزاده رضا پهلوی همواره گفته و تاکید نموده است که نه این رژیم جنایتکار را برسمیت می شناسد،نه گردانندگان خونخوار آن را،نه شورای نگهبان آن را،و نه نمایشات رسوا و تهوع آور انتخاباتی آن را!

دو دیگر اینکه،،هرگاه امکاناتی از آن دست که در تمامی این سال ها،و بویژه در ماه های پیش از برگزاری نمایش انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری، در اختیار آقایان موسوی و کروبی قرار گرفت،در اختیار شاهزاده رضا پهلوی نیز قرار گیرد،و چنانچه شاهزاده رضا پهلوی نیز ،همچون آقایان موسوی و کروبی، امکان حضور در میهن و مسافرت آزادانه به همه ی نقاط کشور برای برقراری ارتباط مستقیم با هم میهنان و تبلیغ آزادانه ی اهداف،دیدگاه ها و برنامه هایش را بیابد،آنگاه خواهیم دید که ایشان،برخلاف تبلیغات زهرآگین و پیوسته ی گردانندگان و مزدوران آشکار و پنهان رژیم جمهوری اسلامی، از پشتیبانی گروه های بزرگ و بسیار گسترده ای از مردم ایران برخوردار است:


از پشتیبانی مردم ستمدیده ای که دیرگاهی ست به سرشت ضدایرانی انقلاب کثیف و منحوس بهمن ۵۷ و دروغین بودن وعده های انگلیسی خمینی خون آشام و همدستان و پیروان ضدایرانی اش پی برده اند.


از پشتیبانی مردم ستمدیده ای که از جنایات بیشمار گردانندگان و مزدوران رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی بستوه آمده اند.


از پشتیبانی مردم ستمدیده ای که آشکارا اراده نموده اند که این رژیم خونریز و سرکوبگر را در کلیت آن ، با تمامی باندهای حکومتی،سرنگون نموده و به زباله دانی تاریخ بسپارند!


من و بسیاری دیگر از ایرانیان در درون و برون از مرز ضمن پشتیانی آشکار و آگاهانه از همراهی نسبی آقایان موسوی و کروبی با جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران علیه رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی،هرگز از یاد نمی بریم که آقایان موسوی و کروبی،سال های متمادی،خود،از گردانندگان این رژیم جنایتکار بوده و در نتیجه،بدرجات معینی مسولیت فجایع بیشماری را که این رژیم ضدایرانی ببار آورده است، بدوش می کشند!


برخلاف یاوه گویی های گردانندگان رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی و مزدوران آشکار و پنهان وزارت اطلاعات،میزان استقبال و پشتیبانی واقعی مردم ایران از شاهزاده رضا پهلوی را در آینده ای نزدیک،در فردای سرنگونی رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی خواهیم دید.


از قدیم و ندیم گفته اند:


شب دراز است و قلندر بیدار...

علی اکبر رشیدی


بیست و سوم بهن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

چه کسانی راه رسیدن خمینی به قدرت را هموار ساختند:
شاه و رژیم پادشاهی،یا مخالفان شاه و رژیم پادشاهی؟

امروز بیست و دوم بهمن،سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب منحوس اسلامی و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی است.
سی و یکسال پیش،با بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته ی تبهکارش،میهن بزرگ و باستانی ما که در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران با شتابی فزاینده،در مسیر پیشرفت و مدرنیزم حرکت می کرد،بگونه ای باورنکردنی و فاجعه بار،از چرخه ی تمدن و پیشرفت بازایستاد و متعاقب آن،مردم و میهن ما به سیاه ترین دورانی که تاریخ ایران و جهان بیاد دارد،گام نهادند.
پادشاه فقید ایران،چه در ماه ها و روزهای فاجعه بار سال پنجاه و هفت،و چه در سال های پیش از آن،در باره ی خطرات معینی که از سوی سیاه ترین و مهیب ترین نیروی ارتجاعی لانه کرده در میهن مان،یعنی ارتجاع سیاه مذهبی،سرزمین مادری ما را تهدید می نمود،و نیز خطر اتحاد شوم و نامقدس میان ارتجاع سیاه و سرخ،و پیامدهای ناگوار و فاجعه انگیزی که در صورت پیروزی این اتحاد شوم و نامقدس می توانست در انتظار ایران و ایرانی باشد،بارها و بارها به ایرانیان و جهانیان هشدار داده بود.این هشدارهای جدی و مسوولانه ی پادشاه فقید ایران، که بی اغراق می توان گفت بی شباهت با پیشگویی های پیامبرگونه نبود،شوربختانه در فضای پرتب و تاب و ناآرام،و بهمان اندازه مسموم و آلوده ی آن دوران،که ریشه در تبلیغات و فعالیت های خرابکارانه ی سیستماتیک ارتجاع سرخ و سیاه و پشتیبانان جهانی آنان،اعم از دولت های باختری و دولت های سوسیالیستی و انقلابی داشت،در هیاهو و جنجال آفرینی های دروغین و حساب شده ی مخالفان رنگارنگ شاه و رژیم پادشاهی گم شد و در نتیجه،نه در ایران،و نه در برون از مرزهای میهن مان گوش شنوایی پیدا نکرد،و باید گفت اصولا نیز نمی توانست گوش شنوایی پیداکند،زیرا دشمنان و بدخواهان ایران زمین از دیرباز نقشه ی شوم ویران ساختن میهن مان را تنظیم نموده و سناریو و بازیگران آن را نیز پیشاپیش و با دقتی شگفت و رشک برانگیز مشخص و تعیین نموده بودند.
در یک کلام،همه چیز برای تحمیل یک فاجعه ی خونبار و دهشتناک تاریخی به ایران و ایرانی آماده شده بود،فاجعه ای که دشمنان ایران زمین در ریشخندی ضدایرانی بر آن نام "انقلاب شکوهمند بهمن" نهادند!
در باره ی باصطلاح انقلاب شکوهمند بهمن بسیار گفته اند و نوشته اند.برخی از اسرار مگو نیز در این پیوند، دیگر بازگو شده اند، که از آن میان می توان به ساخت و پاخت و تبانی شرم آور و استعماری قدرت های توطئه گر باختری در "کنفرانس گوادلوپ" اشاره نمود که برپایه ی آن،از ما بهتران و پدرخواندگان خمینی و پشتیبانان و متحدین رنگارنگش،تصمیم گرفتند که پادشاه فقید و رژیم پادشاهی را سرنگون نموده و خمینی و دارودسته ی تبهکارش را بقدرت برسانند.
من در این نوشتۀ کوتاه آهنگ آن ندارم که به بررسی مفصل اوضاع و احوال و عللی بپردازم که به واژگونی نظام و رژیم پادشاهی،و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی منجر گشت.این مهم را دیگران انجام داده اند.
آنچه اما مایلم به اختصار درباره اش بنویسم،چگونگی بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و رژیم بغایت واپسگرا و ضدایرانی جمهوری اسلامی است.
به عبارتی دیگر،من در این نوشته می خواهم در حد توان به یک پرسش اساسی و آزاردهنده برای هر ایرانی آزاده و میهن دوست پاسخ دهم،و آن اینکه:

چه کسانی راه رسیدن خمینی خون آشام را بقدرت هموار ساختند:شاه و رژیم پادشاهی،یا مخالفان شاه و رژیم پادشاهی؟

یافتن پاسخی درست برای این پرسش بویژه از آنروی دارای اهمیت است که برخی از مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،برغم گذشت سی و یکسال از زمان سرنگونی رژیم پادشاهی، و بروی کارآمدن رژیم خونریز جمهوری اسلامی، که دیگر طشت انگلیسی"انقلاب شکوهمند!!! بهمن" از بام افتاده و کمترین آبرویی برای رژیم خونریز،سرکوبگر و واپسگرای جمهوری اسلامی،بمثابه ی میوه و نتیجه ی قانونمند و ناگزیر آن انقلاب انگلیسی ـ روسی باقی نگذاشته است،بجای انتقاد از خود و پوزش خواهی از مردم ایران که قربانیان بلاواسطه ی "انقلاب شکوهمند بهمن"،یعنی فاجعۀ دهشتناکی هستند که بدست خمینی و دیگر مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،اعم از نیروهای لیبرال و انقلابی مسلمان و کمونیست به مردم و میهن ما تحمیل گشت،بگونه ای شگفت و باورنکردنی مدعی هستند که شاه و رژیم پادشاهی در بقدرت رسیدن خمینی و دارودسته ی ارتجاعی و آدمخوار وی مقصر هستند!!!
و هنگامی که از آنان پرسیده می شود که چه دلیلی برای اثبات این ادعای شگفت و باورنکردنی خود دارند؟،آنان چنین استدلال می کنند که:
"سرکوب پیوسته و خونین نیروهای انقلابی و آزادیخواه از سوی شاه و رژیم دیکتاتوری پادشاهی موجب تضعیف این نیروها،و تقویت خمینی و دارودسته ی ارتجاعی وی گشت!"
و سپس می افزایند:
"در نتیجه ی همین سرکوب پیوسته ی نیروهای انقلابی و آزادیخواه از سوی شاه و رژیم دیکتاتوری پادشاهی،خمینی و دارودسته ی ارتجاعی اش موفق شدند که رهبری انقلاب شکوهمند!!! بهمن را بربایند و به سرقت ببرند!"
اما آیا براستی نیز اوضاع از اینقرار بود؟
برای یافتن پاسخی درست و همخوان با حقیقت در این پیوند می توان از زاویه ی دیگری نیز بدان پرداخت و به این پرسش پاسخ داد که:
از میان پادشاه فقید ایران و رژیم پادشاهی و خمینی خون آشام و رژیم بغایت ارتجاعی و ضدایرانی جمهوری اسلامی، کدامیک خوب،و کدامیک بد بودند؟و یا با همان معیارهای انقلابی و دیالکتیک و یا لیبرالی مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،کدامیک بد،و کدامیک بدتر،و یا کدامیک ارتجاعی،و کدامیک ارتجاعی تر بودند؟
امروزه هیچ ایرانی،و اصولا هیچ انسان عاقل و منصفی را نمی توان یافت که در این نکته تردیدی داشته باشد که بدتر، مرتجع تر،پلیدتر،خونخوارتر وخونریزتر از خمینی خون آشام و رژیم جمهوری اسلامی در تاریخ ایران نمی توان یافت.برای نمونه می توان به تاکیدات درست و مکرر برخی از رهبران همان نیروهایی که در سال های پیش از بروی کارآمدن خمینی،در مبارزه برای سرنگون ساختن پادشاه فقید و رژیم پادشاهی با وی همکاری می کردند و حتی به گفته ی خودشان از بخشی از سهم امام کذایی وی نیز برخوردار بودند،اشاره نمود که از خمینی بعنوان "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" یاد می کنند.
اکنون پرسش اینست:

نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی در فرآیند پیکار و نبردشان برای سرنگون ساختن شاه و رژیم پادشاهی،که آنرا انقلابی و مترقی و آزادیبخش و دمکراتیک می نامیدند و می نامند،از کدامیک از دو نیروی نامبرده در بالا پشتیبانی کردند؟در مقابل کدام نیرو،و در کنار کدام نیرو قرار گرفتند؟در کنار نیروی خوب یا بد،نیروی بد یا بدتر،و سرانجام،نیروی ارتجاعی یا ارتجاعی تر؟در کنار شاه و رژیم پادشاهی،یا در کنار خمینی،این "مهیب ترین نیروی ارتجاعی در تاریخ ایران"؟
پاسخ این پرسش کاملا روشن است :
همگان می دانیم که نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی،در پیکارشان برای سرنگونی شاه و رژیم پادشاهی، از خمینی،یعنی از "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" پشتیبانی کردند،با وی در یک جبهه علیه پادشاه فقید و رژیم پادشاهی قرار داشتند،و همراه با او و دوش بدوش او،"انقلاب شکوهمند!!! بهمن" را براه انداختند و در سایه ی تبلیغات و پشتیبانی آشکار بلندگوهای استعماری از قماش رادیو بی بی سی،آنرا به پیروزی رساندند و به تعبیری،به آرزوی دیرینه ی خود رسیدند!
در همین جا باید از این نیروهای انقلابی مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی که بسیاری از رهبران شان تا ماه های پایانی سال پنجاه و هفت،یعنی کمابیش تا واپسین روزهای فاجعه ی شوم بهمن موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" در زندان بودند و در نتیجه نمی توانستند در رهبری آن انقلاب انگلیسی ـ روسی حضورو نقشی موثر داشته باشند،پرسید که مراد و منظورشان از اینکه خمینی و دارودسته اش رهبری "انقلاب بهمن" و یا "انقلاب سلطنتی" را ربودند و به سرقت بردند،چیست؟!
و چنانچه ادعایشان در این باره درست است،بفرمایند که رهبری این انقلاب،پیش از آنکه از سوی خمینی و دارودسته اش بسرقت رود،در دست کدام فرد و یا افراد بود؟!و اساسا این انقلاب کذایی و ضدایرانی از کی و در کدام مقطع آغاز گشت؟!
توجه داشته باشیم که سخن، نه بر سر باصطلاح مبارزه ی انقلابی،بلکه بر سر انقلاب است!انقلاب هم که ده سال و بیست سال بدرازا نمی کشد،بلکه بر بستر مبارزه ای درازمدت و یا کوتاه مدت،در یک مقظع معین آغاز می شود و سپس به پیروزی یا شکست می انجامد.با این اوصاف،چنانچه رهبری انقلاب انگلیسی ـ روسی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" از آغاز در دست خمینی و دارودسته ی آدمخوارش نبود،پس در دست چه کسانی بود که ناگهان ربوده شد و به سرقت رفت؟!
واقعیت اما چیز دیگری ست!
واقعیت اینست که رهبری این انقلاب کذایی و ضدایرانی از همان آغاز در دست خمینی و دارودسته اش بود و درست برای رهبری همین انقلاب بود که اربابان و برادران همریش و همکیش خمینی،او را از بیابان های سوزان نجف به زیر سایه ی دلنشین درخت سیب در نوفل لوشاتو فراخواندند.
ضمنا ما ایرانیان چندان ساده لوح نیستیم که گمان کنیم خمینی نه در راستای هماهنگی امور مربوط به رهبری انقلاب منحوس اسلامی،بلکه برای مطمئن گشتن از اینکه آیا قانون جاذبه ی نیوتن درست بوده است یا نه،در سایه ی درخت سیب در نوفل لوشاتو کنگر خورد و لنگر انداخت!
از آنچه که گفته شد،چه نتیجه ای می توان گرفت؟
مهمترین نتیجه ای که می توان گرفت،آنست که نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی در پبکارشان برای سرنگونی پادشاه و رژیم پادشاهی، از خمینی مرتجع و خون آشام و دارودسته ی بغایت ارتجاعی و خونخوار وی پشتیبانی کردند!
نتیجه ی ناگزیر و قانونمند این پیکار که آشکارا رنگ و بو و رگه های برجسته و معینی از انتقامکشی و انتقامجویی و کین خواهی های شخصی را در خود و با خود حمل می کرد و ما برخی نشانه های غم انگیز و وحشتناک آن را در اعدام های وحشیانه ی افسران دلیر ارتش شاهنشاهی و دیگر دست اندرکاران و کاربدستان و در مواردی حتی ماموران و کارمندان ساده و دون پایه ی رژیم پادشاهی بدست دژخیمان انقلابی مسلمان و کمونیست،و نیز دژخیمان لیبرال و حقوقدان!!!،از قماش علی اصغر صدرحاج سید جوادی دیدیم،تضعیف پیوسته و مرگبار رژیم پادشاهی،و در نهایت، بقدرت رسیدن خمینی خون آشام بود!
به سخنی دیگر،این پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر نبود که با باصطلاح دیکتاتوری و سرکوبگری هایش خمینی و دارودسته ی انگلیسی و جنایتکارش را بقدرت رساند.چه،پادشاه فقید ایران،بموقع خود،خمینی و خطری را که از سوی او ایران و ایرانی را تهدید می نمود بدرستی و بروشنی درک کرده و برخاسته از همین درک درست،هنوز در سال چهل و دو به مقابله با این خطر برخاسته بود.
در همین ارتباط باید گفت،اشکالی در این میان اگر وجود داشت،نه دیکتاتوری شاه،بلکه نبود این "دیکتاتوری" برای سرکوب بیرحمانه ی خمینی مرتجع و دارو دسته ی تبهکار و انگلیسی اش بود!
پادشاه فقید در حد امکان و توان،با خمینی و فتنه اش مقابله کرد،و ضمنا ما نمی توانیم و حق نداریم برخی پارامترهای دست وپاگیر در پهنه ی داخلی و خارجی را در آن مقطع نادیده بگیریم.
آری!این پادشاه فقید نبود که از راه سرکوب نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف خود و رژیم پادشاهی، خمینی خون آشام و دارودسته اش را بقدرت رساند.برعکس!
این لیبرال ها و نیروهای انقلابی مسلمان و کمونیست بودند که با مبارزه ی فرسایشی و نیز با اعلام و پیشبرد جنگ مسلحانه علیه پادشاه و رژیم پادشاهی،خواسته و یا ناخواسته،در عمل،در یک جبهه با خمینی خون آشام و مرتجع قرار گرفته و بواسطه ی تضعیف موقعیت پادشاه و رژیم پادشاهی،راه را برای بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته ی ارتجاعی و آدمخوارش در زمستان سیاه پنجاه و هفت هموار ساخنتد.
و اتفاقا مواضع مشخص و آشکار این نیروها در فرآیند به پیروزی رسانیدن انقلاب منحوس بهمن و نیز در نخستین سال های بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،که در جریان آن،بارها و بارها نقش رهبری کننده ی خمینی خون آشام و حیله گر در ارتباط با باصطلاح انقلاب شکوهمند!!! بهمن از سوی این نیروها مورد تاکید قرارگرفته و برسمیت شناخته می شد،و نیز همکاری گسترده ی این نیروها با ارگان های سرکوب انقلابی و اسلامی برپاشده از سوی خمینی و دیگر گردانندگان رژیم خونریز جمهوری اسلامی در آن سال ها،بروشنی موید این امر است که اتحاد میان نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی با خمینی خون آشام و دارو داسته ی مرتجع اش نه تنها اتفاقی نبود،بلکه قانونمند و کاملا قابل انتظار بود،یعنی همان اتحاد شوم و نامقدس ارتجاع سرخ و سیاه،که پادشاه فقید ایران پیوسته در باره ی خطرات ناشی از آن هشدار می داد.
آنچه که دست کم پس از گذشت سی و یکسال از هنگام بقدرت رسیدن خمینی و رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی قابل انتظار نبوده و نیست،همانا پافشاری این نیروهای انقلابی و لیبرال بر مواضع پیشین، و تکرار افسانه های دروغینی ست که بر بستر آن،انقلاب منحوس اسلامی به پیروزی رسید و میهن و مردم ما را به فاجعه ی ویرانگر و خونباری که از سه دهه ی پیش بدینسو شاهد آنیم،دچار ساخت.
سی و یکسال پس از سرنگونی رژیم پادشاهی و بقدرت رسیدن خمینی مرتجع و رژیم خونریز جمهوری اسلامی،دیگر هنگام آن رسیده است که نیروهای انقلابی و لیبرال آن دوران،و اصولا تمامی جریانات و چهره هایی که در یاری رسانیدن به خمینی خون آشام،در سرنگونی پادشاه فقید و رژیم پادشاهی،و متعاقب آن، در بقدرت رسانیدن خمینی و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی نقش داشتند،نکاتی چند را که در زیر برخواهم شمرد،اعلام نموده و از بابت اشتباهات فاجعه باری که مرتکب شده اند، از مردم ایران پوزش بخواهند.
این نکات کدامند؟
یکم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که راه رسیدن خمینی مرتجع و خون آشام را بقدرت هموار ساختند.
دوم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که ضمن برخورداری از پشتیبانی گسترده و آشکار و پنهان دیکتاتورترین و خونریزترین رژیم های دیکتاتوری جهان که شهروندانشان را نه هزار هزار،بلکه میلیون میلیون می کشتند و سیستم تک حزبی را در کشورهایشان برقرار کرده بودند،پادشاه فقید را دیکتاتور و رژیمش را دیکتاتوری می نامیدند و برای سرنگونی آن،از جمله با توسل به جنگ مسلحانه و عملیات ایذایی و خرابکارانه،تلاش می کردند.
سوم ـ این،نیروهای انقلابی و مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که بدروغ ادعا می کردند که در زندان های شاه،یکصد هزار زندانی سیاسی دربندند!
چهارم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که بدروغ مدعی شدند که مسجد کرمان و سینما رکس آبادان را "شاه به آتش کشید!"
پنجم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه و رژیم پادشاهی بودند که به جمهوری نکبت بار اسلامی،خواه مشروط،و خواه غیرمشروط ،رای دادند!
ششم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه و رژیم پادشاهی بودند که دستکم از اعدام صدها تن از افسران و مقامات بلندپایه ی ارتش و رژیم پادشاهی بدست دژخیمان و آدمکشان حرفه ای خمینی که در جریان محاکمات شرم آوری که تنها چندساعت بدراز کشید،بی آنکه قربانیان،حق برخورداری از وکیل داشته باشند،به مرگ محکوم شدند،پشتیبانی کردند و با ارسال پیام های آتشین!!! برای رهبر کبیر انقلاب!!!،یعنی خمینی خون آشام،از این جنایات وحشیانه و بیسابقه اسقبال نمودند.و چنانچه سخنی هم در باره ی لزوم محاکمه ی علنی آن قربانیان بر زبان راندند و یا نوشتند،منظورشان آن بود که قربانیان را تنها پس از تخلیه ی اطلاعاتی که بقاعده می بایستی با شکنجه ی اسرا همراه باشد،اعدام نمایند!
هفتم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که از ژرفا و ابعاد هراس انگیز اهداف و سرشت ارتجاعی خمینی خون آشام،این "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" آگاه بودند،آنهم سال ها پیش از وقوع انقلاب منحوس اسلامی و بروی کار آمدن وی و رژیم خونریز جمهوری اسلامی،اما برغم این آگاهی،با خمینی و دارودسته اش بر عیله پادشاه فقید و رژیم پادشاهی همسو،همراه و در مواردی همکاسه شدند و او را بدروغ بعنوان رهبری مردمی،ملی،مترقی و آزادیخواه به مردم ایران و جهان قالب کردند.بزبانی ساده تر،در روز روشن،هم به مردم ایران،و هم به جهانیان دروغ گفتند!
می توان این فهرست را همچنان ادامه داد،اما گمان می کنم که همین چند نمونه،برای اثبات دروغین بودن و بی پایه بودن ادعای این مخالفان پادشاه فقید و رژیم پادشاهی دایر بر اینکه شاه و رژیم پادشاهی بواسطه ی سرکوب پیوسته ی نیروهای انقلابی و لیبرال راه رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته اش را به قدرت هموار ساخت،بسنده باشد.
اینان بجای پافشاری بر مواضع اساسا نادرست ،ارتجاعی و ضدتاریخی خویش علیه پادشاه فقید و رژیم پیشین،می بایستی بخاطر اشتباه فاجعه بارشان در زمینه ی تلاش برای سرنگونی پادشاه فقید و رژیم پادشاهی،و نیز همراهی با خمینی مرتجع و دارودسته تبهکارش،که در کنار توطئه های پیوسته ی قدرت های استعماری، در تحلیل نهایی به تضعیف پایه های قدرت رژیم پادشاهی منجر شد و در سیمای خمینی خون آشام،افعی انگلیسی و دهشتناکی را بقدرت رسانید که متحدان انقلابی و لیبرال وی، از دیرباز،و سالها پیش از آنکه او بفرمان انگلیس بر اریکه ی قدرت بنشیند،نیک می دانستند و آگاه بودند که نه تنها هرگز کبوتر نمی زاید،بلکه استعداد باورنکردنی و شگرفی در بلعیدن کبوتران خونین بال آزادی دارد،از روان پاک پادشاه فقید ایران و نیز از مردم زجرکشیده ی ایران پوزش بخواهند!
امروز،در بیست و دوم بهمن،یعنی درست سی و یکسال پس از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی و بقدرت رسیدن خمینی خون آشام،ودر شرایطی که رژیم پابگور جمهوری اسلامی در نتیجه ی پیکار پیوسته و دلیرانه ی مردم ایران،آشکارا واپسین لحظات حیات ننگین و نکبت بار خویش را پشت سر می گذارد،مناسبترین فرصت برای بازنگری نقادانه و شجاعانه ی نقش فاجعه بار هر یک از ما ایرانیان در به پیروزی رساندن انقلاب منحوس اسلامی و به قدرت رسانیدن خمینی خون آشام است.
باشد که برخوردی اینچنین،راه را بر تکرار اشتباهات فاجعه باری از آن دست که در گذشته مرتکب شدیم،ببندد!
علی اکبر رشیدی
بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی


تضعیف جبهه ی خودی، تنها بسود دشمن است!


از هر حزب و سازمان و گروه سیاسی مخالف رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی که هستیم، و با هر دین و آیین و مرام و مسلکی که داریم،دست در دست یکدیگر دهیم و در صفی یکپارچه و متحد،بیست و دوم بهمن امسال را به روز سرنگونی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی تبدیل کنیم.

نیروی ما در همبستگی و یگانگی ماست.

تفرقه،آفت فقاهتی جنبش آزادیخواهانه و میهنی ما بر علیه رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی ست!

لازمه ی دفاع از مواضع و دیدگاه یمان در صفوف اپوزیسیون برانداز رژیم جمهوری اسلامی این نبوده و نیست که برای رهبران و اعضا و هواداران دیگر احزاب،سازمان ها و گروه های اپوزیسیون آرزوی مرگ نماییم!

تضعیف جبهه ی خودی،به هر بهانه و در هر پوششی که انجام گیرد،نتیجه ای جز تقویت جبهه ی دشمن ندارد.امروز، دشمن همه ی ما ایرانیان مخالف رژیم،تنها و تنها یکی است:رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی!

اتحاد،رمز پیروزی ما ایرانیان بر رژیم ضدایرانی و خونریز جمهوری اسلامی ست.هم از اینرو گفته ام و باز هم می گویم:

درود بر شاهزاده رضا پهلوی!

درود بر مسعود رجوی!

درود بر شهبانو فرح پهلوی!

درود بر مریم رجوی!

درود بر دیگر رهبران اپوزیسیون برانداز رژیم جمهوری اسلامی!

درود بر همه ی ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی!

درود بر ایران!

درود بر انسان آزاده ی ایرانی که حتی یک موی سر مخالفین رژیم جنایتکار و ضدایرانی جمهوری اسلامی را به گردانندگان و مزدوران آدمخوار و فرومایه ی این رژیم اهریمنی نمی بخشد!

ننگ و نفرین بر گردانندگان ریز و درشت رژیم جمهوری اسلامی!

ننگ و نفرین بر مزدوران آشکار و پنهان رژیم جمهوری اسلامی!

علی اکبر رشیدی

بیست و یکم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

۲۲ بهمن

بسوی سرنگونی رژیم

بسوی آزادی!



علی اکبر رشیدی

بیستم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی



حکومت پادشاهی یا حکومت جمهوری:


چه کسی تصمیم می گیرد؟

(در حاشیه ی پیام آقای مسعود رجوی به شاهزاده رضا پهلوی)



آقای مسعود رجوی،رهبر شورای مقاومت ملی ایران،در پیام مهمی که اخیرا داده و در آن با رویکردی نوین و دوستانه در باره ی شاهزاده رضا پهلوی سخن گفته است،در رویکردی نادرست و غیرمنصفانه شرط "بازگشت" شاهزاده رضا پهلوی به "جبهه ی مردم" را دست برداشتن ایشان از "داعیه ی سلطنت" اعلام نموده است.


آقای مسعود رجوی همچنین از شاهزاده رضا پهلوی خواسته است که چنانچه ایشان می خواهد خدمت بزرگی به آزادی میهن بکند،نکاتی چند را اعلام نماید.


آقای مسعود رجوی در این ارتباط می گوید :


"...پيشنهاد مشخص من به آقاى رضا پهلوى، اگر مانند برخى جناحهاى رژيم ولايتفقيه گمان نكنيد كه سوداى فردى و گروهى يا قصد سوء دارم، اين است كه اگر بخواهيد مى‌توانيد در اين مقطع حساس و تاريخى، خدمت بزرگى به آزادى وطنتان بكنيد. اعلام كنيد:


داعيه سلطنت نداريد و آن را بر هيچكس ديگر هم نمىپسنديد و خود را ملتزم به يك جمهورى دموكراتيك و مستقل و مبتنى بر جدايى دين از دولت با نفى كامل نظام ولايتفقيه و ضرورت سرنگونى آن مى‌دانيد. رو در رو و برخلاف فاشيسم دينى حاكم برايران، برچسب ناحق تروريستى بر مبارزان راه آزادى وطن خود، به‌ويژه سازمان مجاهدين خلق ايران و مجاهدان اشرف را محكوم مى‌كنيد. علاوه بر اين عموم هموطنان خود را به همبستگى ملى براى سرنگونى استبداد مذهبى و به دور ماندن از هر نوع استبداد ديگر تحت هر عنوانى، فرا مى‌خوانيد…"


آقای مسعود رجوی،در ادامه،و در همین پیوند خطاب به شاهزاده رضا پهلوی می افزاید:


..."من خواهان حداكثر فعاليت شما عليه رژيم ولايتفقيه البته درجاده جمهورى و آزادى و استقلال مردم ايران و خواهان بازگشت شما از جبهه ديكتاتورى سلطنتى به جبهه مردم ايران هستم. در آن‌صورت اگر مايل باشيد، خواهيد توانست در انتخابات رياست جمهورى هم شركت كنيد. اما لازمه آن، كه به سود خود شما هم هست، قبل از هر چيز كسب مشروعيت براى كَنده شدن از گذشته و گام نهادن و حركت به‌سوى آينده از طريق پيشنهاد مشخصى است كه ارائه كردم و الا چيزى جز درجا زدن در گذشته باقى نمىماند."


آقای مسعود رجوی همچنین ضمن "مختومه" اعلام نمودن "پرونده ی سلطنت" از "سلطنت طلبان" خواسته است که در باره ی این "پرونده ی مختومه" دچار توهم نباشند!


ایشان در این باره نیز چنین گفته است:


به حكم عقل سليم و وجدان منصف، چرا «سلطنت طلبان» بايد با دستاويز قراردادن جنايتها و تبهكارى مضاعف دار و دسته خمينى،
در مورد پرونده مختومه سلطنت در ايران دچارتوهم باشند؟ دفاع از گذشته و رژيم سلطنتى سابق، قبل از هر چيز به زيان آينده و به سود وضعيت موجود است."


در پیوند با این سخنان آقای مسعود رجوی که انصافا باید گفت با رویکرد نوین و مراجعه ی علنی و مستقیم و دوستانه به شاهزاده رضا پهلوی،گامی بسیار شجاعانه و خردمندانه در راستای برپایی جبهه ی همبستگی ملی ایرانیان در برابر رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی برداشته است، اشاره به نکاتی چند را بایسته می دانم:


نخست اینکه،از "بازگشت" شاهزاده رضا پهلوی به "جبهه ی مردم" تنها هنگامی می توان سخن گفت که ایشان در برهه ای از زمان این جبهه را ترک کرده باشد.حال آنکه شاهزاده رضا پهلوی،از نخستین روز برپایی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،یعنی رژیمی که میوه و ثمره ی شوم انقلاب منحوس اسلامی سال ۵۷ است،همواره در جبهه ی مخالفان این رژیم اهریمنی بوده است،از جمله در آن برهه ای که مخالفان چپ و راست و مسلمان و غیرمسلمان شاه و رژیم پادشاهی،و از جمله آقای مسعود رجوی و سازمان تحت رهبری ایشان،در جبهه ی پشتیبانان خمینی و رای دهندگان به رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی قرار داشته،و در نتیجه،خواسته و یا ناخواسته،در جبهه ی دشمنان ایران قرار داشتند و سپس از این جبهه بیرون رانده شده و یا بیرون آمدند.


منظورم همان برهه ی غم انگیز و سیاهی در تاریخ معاصر میهن ماست که مجاهدین خلق،همراه با دیگر نیروهای انقلابی و غیر انقلابی مخالف شاه و رژیم پادشاهی،دوش بدوش خمینی و آدمکشان حرفه ای اش از قماش دژخیم خلخالی و ابراهیم یزدی و مطهری،دست کم صدها تن از افسران ارتش شاهنشاهی و نخبگان رژیم پادشاهی را در بیدادگاه های اسلامی،آنهم پس از "محاکمات" رسوا و شرم آوری که حداکثر چند ساعت بدرازا کشید،بیرحمانه به جوخه های اعدام سپردند،و چنانچه خود مستقیما در شکنجه و ضرب و شتم و تیرباران و بدار کشیدن این عزیزان و گل های سرسبد جامعه ی ایرانی نقش نداشتند،دست کم با صدور بیانیه های شداد و غلاظ برای رهبر کبیر!!! انقلاب منحوس اسلامی " و اعوان و انصارش،بر این جنایات مدهش و بی سابقه در تاریخ میهن مان،مهر تایید زدند و فراتر از آن،خواهان اعمال قاطعیت بیشتر از سوی دژخیمان و بیدادگاه های اسلامی علیه مقامات و دست اندرکاران رژیم سرنگون شده ی پیشین شدند!امری که تا به امروز نیز از بابت آن از مردم ایران و خانواده های داغدار آن قربانیان ذبح گاه های اسلامی معذرت خواهی نکرده اند!


بنابراین شاهزاده رضا پهلوی نیازی به "بازگشت" به جبهه مردم علیه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی نداشته و ندارد: او همواره در این جبهه قرار داشته است.


دو دیگر اینکه،چنانچه منظور درخواست آقای مسعود رجوی از شاهزاده رضا پهلوی دایر بر "کنار نهادن داعیه ی سلطنت " آنست که شاهزاده رضا پهلوی اصرار نورزد که پادشاه آینده ی ایران است،باید گفت شاهزاده رضا پهلوی،در تمامی این سال ها،هیچگاه عقده و "داعیه ی سلطنت" نداشته است.


شاهزاده رضا پهلوی اکنون نیز خود را پادشاه ایران نمی داند.ایشان اما،چه بمذاق بعضی ها خوش بیاید و چه نیاید،یک شاهزاده است،زیرا فرزند شاهنشاه فقید و شهبانوی گرامی ایران است و در یک خاندان سلطنتی زاده شده است.


شاهزاده رضا پهلوی همواره تاکید نموده است که این با مردم ایران است که در فردای سرنگونی رژیم خونریز جمهوری اسلامی،از راه شرکت در انتخابات و رفراندم،نوع نظام و سیستم حکومتی ایران را تعیین کنند.


شاهزاده رضا پهلوی بارها و بارها،و بروشنی تاکید نموده است که جز یاری رسانیدن به مردم ایران در پیکار عادلانه و آزادیبخش شان برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی،رسالت دیگری برای خود نمی شناسد.


اما چنانچه منظور آقای مسعود رجوی از بایستگی "کنار نهادن داعیه ی سلطنت" از سوی شاهزاده رضا پهلوی آنست که ایشان و هواداران شان،و اساسا هواداران نظام پادشاهی،از خواست و اعتقادشان دایر بر بایستگی برپایی رژیم پادشاهی در میهن کهنسال ما چشم بپوشند و بجای آن، سیستم و رژیم وارداتی جمهوری را بپذیرند،باید گفت این درخواست آقای مسعود رجوی در بهترین حالت،نه منصفانه است و نه با اصل آزادی گفتار و اندیشه همخوانی دارد.


مگر کسی از آقای مسعود رجوی و هواداران شان خواسته است که برای "بازگشت" به" جبهه ی مردم" در مقابل رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی که رسما و عملا به نمایندگی از الله و قرآن بر میهن ما فرمان می راند، از باور و اعتقادشان به دین اسلام و خواست برپایی جمهوری،آنهم از نوع اسلامی آن که در پوشش و نسخه ی "جمهوری دمکراتیک اسلامی" از سوی شورای ملی مقاومت ایران برای ایرانیان تجویز می شود،چشم بپوشند و آنرا بکناری نهند؟!


سوم اینکه،چنانچه منظور آقای مسعود رجوی از "مختومه بودن پرونده ی سلطنت" در ایران آنست که هواداران "سلطنت"،نظام پادشاهی و خاندان پهلوی می بایستی بواسطه ی "جنایاتی" که در دوران فرمانروایی رژیم های پادشاهی،بطور اعم،و دوران فرمانروایی خاندان پهلوی،بطور اخص،انجام شده،و نیز از آنجا که گویا ۹۸% "مردم ایران" در بهار زمستان زده ی ۵۸،و در جو مسموم و آلوده ی سرشار از دروغ و نیرنگ و فریب که آیت الله بی بی سی و خمینی دجال و اعوان وانصار و پشتیبانان و متحدان رنگارنگش پدیدآورده بودند،به جمهوری نکبت بار اسلامی رای دادند و از اینراه،و بزعم خود،" پرونده ی سلطنت" را در ایران "مختومه" اعلام نمودند،از خواست برپایی نظام و رژیم پادشاهی در ایران چشم بپوشند،باید گفت:


چنانچه اصل را بر رفراندم کذایی و انگلیسی سال ۵۸ بگذاریم،در اینصورت کسی حق ندارد به جمهوری نکبت بار اسلامی بگوید که بالای چشمش ابروست،زیرا انتخابی ست که مردم،و از جمله،آقای مسعود رجوی و هواداران شان،خود در سال ۵۸ کرده اند،و چنانکه می دانیم،خودکرده را تدبیر نیست!


اگر هم اصل را براین بگذاریم که از آنجا که در دوران فرمانروایی رژیم های سلطنتی و پادشاهی در ایران جنایاتی در میهن ما انجام شده است ـ که براستی و بدرجات معینی نیز انجام شده است ـ پس دیگر"پرونده ی سلطنت در ایران مختومه است"،در اینصورت باید گفت که با این استدلال سراپا معیوب و ضدتاریخی، پرونده ی جمهوری و نظام و سیستم مبتنی بر جمهوری،از هر قماش آن،از "جمهوری اسلامی" و "جمهوری دمکراتیک"گرفته تا "جمهوری خلقی "و "جمهوری دمکراتیک اسلامی" پس از جنایات مدهش و بی سابقه ای که جمهوری اسلامی در ایران انجام داده است،می بایستی هزاران بار مختومه اعلام شده باشد!


ضمنا،در پاسخ به آنان که مدعی اند،که جمهوری اسلامی اصلا جمهوری نیست و از اینرو نمی توان بواسطه ی جنایاتی که این رژیم در ایران انجام داده است،سیستم و نظام حکومتی مبتنی بر جمهوری را زیر سوال برد،باید گفت:


مگر در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین و مرکزی که در آنها تا همین چندی پیش رژیم های دیکتاتوری فرمان می راندند،نظام و رژیم جمهوری حاکم نبود؟!مگر در شیلی دوران فرمانروایی پینوشه،رژیم جمهوری حاکم نبود؟!


من دیگر نمی خواهم در باره ی جنایات گسترده ای که در جمهوری های سوسیالیستی شوروی و چین و کامبوج و آلبانی و سوریه و لیبی و عراق و کره شمالی و کوبا و ... از سوی فرمانروایان این کشورها بر علیه بشریت انجام گرفته،چیزی بگویم!


راه دور نرویم:


چنانچه قرار باشد که "پرونده ی سلطنت " در میهن ما،هم در مفهوم عقیدتی،هم در مفهوم سیاسی ، و هم در مفهوم حقوقی آن بواسطه ی "جنایاتی" که بنام سلطنت و نظام پادشاهی از سوی این و یا آن پادشاه انجام گرفته است، "مختومه اعلام شود"،باید از آقای مسعود رجوی پرسید بدنبال جنایات بیشماری که گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی،و اساسا حکومت های اسلامی ،از جمله حکومت خونریز و ضدایرانی خلفای عباسی در میهن ما انجام داده اند،که یک نمونه ی "کوچک" آن،کشتن و مُثله کردن وحشیانه ی بابک خرمدین، قهرمان ملی ایرانیان است،،تکلیف اسلام و حکومت اسلامی و طرفدارانشان،از هر قماش و با هر اسمی،چه می شود؟!


در همسنجی با آقای مسعود رجوی و کسان دیگری همچون ایشان که اصرار شگفتی در "مختومه" اعلام نمودن پرونده ی "سلطنت" و رژیم و نظام کهنسال و دیرپای پادشاهی در میهن ما دارند،ما ایرانیان،بویژه پس از جنایات تکان دهنده ای که گردانندگان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی بر پایه ی آیات قرآن و احادیث نفرت انگیز محمد و امامان اسلام در ایران انجام داده و می دهند،عزم جزم داریم که پرونده ی ننگین و سراسر جهل و جنون و توحش و جنایت اسلام و حکومت های اسلامی در ایران را،یکبار برای همیشه بگشاییم و از اینراه دروغ های هزار و چهارصد ساله ی اسلام و الله و پیامبر و امامانش را افشا کنیم.


و سرانجام اینکه،بگذار کسی در این باره کمترین تردیدی نداشته باشد که سی و یکسال پس از پیروزی انقلاب منحوس اسلامی و بروی کارآمدن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،مردم ایران دیگر به هیچکس اجازه نخواهند داد که بجای آنان تصمیم بگیرد و از سوی آنان سخن بگوید!


هیچکس حق ندارد نظام سیاسی و حکومت آینده ی ایران را پیشاپیش برای مردم دلیر و با فرهنگ ایران تعیین نماید.


نظام سیاسی و حکومت آینده ایران،در فردای سرنگونی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،می بایستی بدست مردم،و از راه شرکت مستقیم آنان در رفراندمی که نوع نظام سیاسی و حکومت آینده ی ایران را به رای خواهدگذارد،تعیین و مشخص شود.این، اُس و اساس دمکراسی برای ایران و ایرانی است.


هرکس،با هرنام،با هر سابقه ای،در هر پوشش و به هر بهانه ای، چنانچه بخواهد این اصل اساسی دمکراسی را زیرپا بگذارد،خواسته یا ناخواسته،زمینه را برای برپایی یک رژیم دیکتاتوری نوین در میهن ما آماده می سازد،غافل از آنکه مردم ما امروزه بیش از آن آگاهند که دیگربه کسی اجازه دهند که به نیابت از آنان و بجایشان تصمیم بگیرد!


علی اکبر رشیدی


بیستم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی