گونه ات حالِ شقایق دارد
جمشید پیمان
گونه ات حالِ شقایق دارد
و فَلق می شِکُفَد ،
زیر آسودگی یِ چشمانت.
نه هراسی ،
نه سرابـی ،
گلِ سرخی این بار ،
و رفیقی که ببخشد به زمین
برکتِ دستِ تـو را .
تـو ، دلِ سرخت را ،
بگذاری سر هر شاخه یِ خشک
و نهالی بنشانی که گُلش ،
رنگی از عشق به چشمم بزند.
من
دلم را به تـو می بخشم ،
و لبِ تشنگی ام
دلِ شادانِ تو را می نوشد .
نه هراسی ،
نه سرابی ،
گلِ سرخی این بار .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر