۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

اگه گفتید چرا هرجا که ا.ن زرت و پرت می کنه،چندتا دسته گل جلوش قرار داره؟

حتما شما هم توجه کردین که هر وقت و هرجا که ا.ن زرت و پرت می کنه،چندتا دسته گل بزرگ هم روی میز سخنرانی اش قرار داره که حسابی تو چشم می زنه.

لابد در بارۀ علت این مسئله از خودتون سوال هم کردین.

اگه هنوز پاسخی برای این پرسش تون پیدا نکردین،اصلا ناراحت نباشین،چون علت این مسئله خیلی خیلی ساده اس،و اون اینکه:

از اونجا که ا.ن،همانطور که از اسم بامسماش پیداست،همیشه بوی گند می ده،در هنگام زرت و پرت کردن اش این دسته گل های بزرگ رو جلوش می ذارن تا بوی این گل ها مانع از اون بشه که بوی گند ا.ن جمعیتی رو که سربازان گمنام امام زمان با هزار بدبختی و زحمت برای شنیدن زرت و پرت هاش جمع کرده ان،خفه کنه!

البته ناگفته نمونه که معمولا اکثریت مطلق کسانی که برای شنیدن زرت و پرت های ا.ن جمع می شن،خودشون مثل ا.ن بوی گند می دن!

علی اکبر رشیدی

هفتم شهریورماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

سربازان گُه نام امام زمان به کوی دانشگاه حمله کردند!

محمدعلی جعفری،سرکردۀ حرامزاده و دروغگوی سپاه پاسداران جنایتکار رژیم،دیروز در یک کنفرانس مطبوعاتی، درباره حمله به کوی دانشگاه تهران که بامداد دوشنبه ۲۵ خرداد و دو روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری رژیم انجام گرفت،ادعا کرد:

"بررسی‌های انجام شده از سوی حفاظت و اطلاعات سپاه نشان می‌دهد که نیروهای بسیجی در این حادثه حضور نداشتند هر چند ممکن است تعداد کمی از بسیجیان که سازماندهی نشده بودند در این قضیه وارد شده باشند ولی در بین نیروهای لباس شخصی و خودسر به ندرت شاهد بسیجیان بودیم و عمده آنها لباس‌شخصی‌هایی بودند که ربطی به بسیج نداشتند."

جانورِ حرامزادۀ خمینی صفت پربیهوده نمی گوید!زیرا لباس شخصی ها ـ و در واقع،شبه نظامی ها ـ یی که به کوی دانشگاه حمله کردند و آنجا را به خاک و خون کشیدند،سربازان گُه نام امام زمانِ خمینی خون آشام بوده و مستقیما با او و ولی وقیح یکدستش در ارتباط بودند!

علی اکبر رشیدی

هفتم خردادماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برکناری دژخیم مرتضوی نشانه ای دیگر از درماندگی مطلق رژیم آخوندی است!

چنانکه کاملا قابل پیش بینی بود،صادق لاریجانی،رییس جدید قوۀ قضاییه رژیم اشغالگر آخوندی،دژخیم مرتضوی را برکنار کرد.

هر چند از قدیم گفته اند که سگ زرد برادر شغاله،اما با اطمینان می توان گفت از آنجا که برکناری دژخیم مرتضوی و انتصاب یک جانور پشمالوی چندش آورِ جدید در مقام جلادِ تهران، در شرایط درماندگی مطلق و شکست های پی در پی و عقب نشینی رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی در برابر خیزش سراسری و ملی ایرانیان انجام می گیرد،در آینده ای نزدیک می بایستی اخباری در بارۀ صدور فرمان دستگیری شماری از جنایتکاران حکومتی از سوی همین جانور پشمالو و یا رییس وی بشنویم.

هر عقب نشینیِ رژیم اشغالگر،مردم ایران را در بیان مطالبات آزادیخواهانه و تلاشِ یکپارچه شان برای بدست آوردن آزادی و رهایی از بند رژیم اهریمنی آخوندی جسورتر و امیدوارتر،و روز سرنگونی این رژیم ضدایرانی را نزدیکتر می سازد!

سران خون آشام رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی برغم آگاهی از این واقعیت،گام بگام در برابر ملت بپاخاستۀ ایران عقب نشینی می کنند، و این خود بهترین و گویاترین نشانۀ درماندگی مطلق این جنایتکاران و رژیم اهریمنی شان در برابر خیزش نوین و سراسری مردم ایران است!

علی اکبر رشیدی

هفتم شهریورماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه



اهریمن اعتراف می کند!

کیانوش رشیدی

عکس از سایت ایران ب ب ب


-در نخستین ساعات بروی کار آمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در میهن ما در روز بیست و دوم بهمن ماه 1357، فرماندهان میهن دوستِ ارتش شاهنشاهی و بسیاری از پایوران دولت شاهنشاهی ایران، بخاطر "اعتراف" به جنایت!! در حق مردم ایران!! به جوخه های اعدام سپرده شدند؛

-در مرداد ماه 1358، بسیاری از هم میهنان کرد ما، پس از لشگرکشی ارتش خمینی به کردستان بخاطر"اعتراف" به همکاری با سازمانهای جاسوسی بیگانه در راه براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، به جوخه های اعدام سپرده شدند؛

-بسیاری از باورمندان به آیین های غیر از اسلام، بویژه ایرانیان باورمند به آیین بهایی، به خاطر "اعتراف" به همکاری با اسراییل و صهیونیسم بین الملل به جوخه های اعدام سپرده شدند؛

-در تیرماه 1359، صدها تن از افسران میهن دوست ایرانی که عزم کرده بودند طی قیامی بساط رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در میهن ما را برچینند، دستگیر و سپس در دادگاه هایی که ریاست آن با جلاد "ری شهری" بود، "اعتراف" کردند با بیگانگان در ارتباط بودند و بخاطر همین "اعتراف" ها به جوخه های اعدام سپرده شدند؛

-در بهار و تابستان سال 1360، صدها "چریک فدایی"، ده ها "پیکاری"، ده ها "رنجبری"، ده ها "توفانی" و هزاران "مجاهد" به خاطر "اعتراف" به براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، تیرباران شدند؛

-در تابستان 1361،صادق قطب زاده، وزیر خارجۀ خمینی، بخاطر "اعتراف" به مشارکت در نقشۀ کودتا برای براندازی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، به جوخه اعدام سپرده شد؛

-در زمستان 1361 و بهار 1362، ده ها تن از سران حزب توده که خود در بر سر کار آوردن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و برپایی سازمانهای مخوف امنیتی این رژیم در میهن ما نقش داشتند دستگیر شدند و سپس در نمایش های تلویزیونی "اعتراف" کردند که جاسوس شوروی هستند و قصد براندازی رژیم اشغالگر میهن ما را داشتند. به همین خاطر ده تن از کادرهای حزب توده و از جمله بهرام افضلی، فرمانده نیروی دریایی خمینی، در دهم اسفندماه 1362، اعدام شدند؛

-تنی چند از سران و کادرهای حزب توده، از جمله عبدالله شهبازی، که به توطئه علیه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، "اعتراف"کرده بودند، خود به "اعتراف" گیرنده تبدیل شدند و به همکاری با ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی پرداختند و با سران حزب توده، از جمله"نورالدین کیانوری" و "احسان طبری"، به "گفتگو"!! پرداختند و این گفتگوها را با نام "اعتراف" چاپ کردند؛

- پس از بروی کار آمدن محمد خاتمی، بعنوان رییس جمهور رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و آغاز قتل هایی که به "قتل های" زنجیره ای معروف شد، "سعید امامی"، از پایه گذاران دستگاه های شکنجه در زندان های رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، دارودسته اش و از جمله همسر وی را دستگیر کردند.همۀ این دستگیر شدگان "اعتراف" کردند که بدستور سازمانهای جاسوسی بیگانه دست به "قتل های" زنجیره ای زدند؛

-پس از برگزاری انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، و آغاز اعتراض های میلیونی به نحوۀ برگزاری این انتخابات و اعلام نتایج آن، که رستاخیز نوین مردم ایران بر علیه این رژیم و توطئه بهمن 1357 را در پی داشت، ده ها تن از موسسین سپاه جنایتکار پاسداران، بسیج ضد مردمی، سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی، سازمانهای مطالعاتی – استراتژیکی رژیم که در سی سال گذشته با روش های ضد انسانی- ضد ایرانی خویش، جان هزاران هزار ایرانیِ راستین را در زندان ها،و نیز در جبهه های جنگ ضد ایرانیِ هشت ساله و...گرفته بودند، دستگیر شدند.

این دستگیر شدگان در بیدادگاه های استالینی –اسلامیِ هفته ها و روزهای گذشته، "اعتراف" کردند در چارچوب همکاری با بیگانگان، قصد "براندازی نرم" رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را داشته اند.

بر همگان روشن است که همۀ این "اعتراف"ها از آغاز بروی کار آمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی تا کنون، نتیجۀ شکنجه های سیستماتیک بدنی، روحی و روانی بر روی قربانیان"اعتراف" ها بوده است و نه چیز دیگر!

امروز اما اهریمن اعتراف می کند!

علی خامنه ای، اهریمن و سرکردۀ جلادِ رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، در دیداری با بسیجی –پاسدارهای موسوم به دانشجو در روز چهارم شهریورماه 1388، اعتراف کرد:

" در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتى صورت گرفته است كه به طور قطع با آنها برخورد خواهد شد "

این اعتراف علی خامنه ای به "جنایات صورت گرفته" پس از انتخابات، نه بر اثر شکنجه بوده است و نه بر اثر داروهای روانگردان.

نیروی همبستگی مردم ایران در برابر رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، سرکردۀ این رژیم را وادار به این اعتراف بزرگ کرد.

اعتراف علی خامنه ای به جنایات انجام شده در حق ایرانیان، سخن کارمندی دون پایه از وزارت اطلاعات نیست،بلکه سخنِ جنایتکارِ اصلی است.

اعتراف علی خامنه ای به "جنایت" در حق ایرانیان، سند محکمی برای ارائه دادن به دادگاه های بین المللی "جنایت علیه بشریت" می باشد.

ما ایرانیان باید اعتراف علی خامنه ای به جنایت را به فال نیک بگیریم،چرا که این اعتراف پایان فرمانروایی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر میهن ما را نوید می دهد.

کیانوش رشیدی

پنجم شهریورماه 1388

برگرفته از وبلاگ:کیانوش رشیدی

http://www.kianooshrashidi.blogspot.com/

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

اعتراف آشکار خامنه ای به جنایات مزدوران حکومتی

روند فروپاشی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را تسریع می کند!

خامنه ای جنایتکار در دیدار با شماری از مزدوران رژیم در روز چهارشنبه چهارم شهریورماه برای نخستین بار اعتراف نمود که در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جنایاتی از سوی مزدوران و آدمکشان حکومتی صورت گرفته است.

ولی وقیح رژیم با این اعترافِ بسیار حائز اهمیت که بی هیچ تردیدی روند فروپاشی و سرنگونی رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی را بیش از پیش تسریع خواهد نمود،عملا بر تاکیدات پیوستۀ احزاب و سازمان های اپوزیسیون دایر بر شکنجه و کشتار سیستماتیک زندانیان سیاسی،بطور اعم،و بازداشت شدگان حوادث اخیر،بطور اخص، مهر تایید زده و از این راه میخ محکمی را بر تابوت رژیم پوشالی و ضدایرانی جمهوری اسلامی کوبیده است.

علی خامنه ای جنایت پیشه و خون آشام در روز چهارشنبه از جمله اعتراف نمود:

«در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتى صورت گرفته است كه به طور قطع با آنها برخورد خواهد شد.»

ولی وقیح خون آشام رژیم افزود:
«در حادثه كوى دانشگاه تخلفات بزرگى انجام شده كه پرونده ويژه اى براى آن تشكيل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگى سازمانى، به مجازات برسند.»

خامنه ای جنایتکار همچنین برغم تقدیر از نقش ضدایرانیِ سگان امنيتی، انتظامى و بسيج در سرکوب وحشیانه و خونین خیزش نوین و سراسری مردم ایران،ناچار شد اعتراف کند که:

«اين خدمات بزرگ نبايد موجب رسيدگى نكردن به برخى جرائم شود و اگر كسى با وابستگى به هر كدام از اين سازمانها، تخلف و جرمى مرتكب شده، بايد كاملا رسيدگى شود.»

اعتراف آشکار خامنه ای جنایتکار و خون آشام به جنایات انجام شده از سوی مزدوران خونریز رژیم آخوندی علیه مردم ایران بویژه از آنروی حائز اهمیت است که این اعتراف،نه تنها اعتراف سادۀ یک مقام رسمی،بلکه اعتراف مهمترین مقام این رژیم پلید،یعنی ولی وقیح این رژیم دست نشانده و ضدایرانی به جنایاتی است که از نخستین روز برپایی این رژیم اشغالگر و اهریمنی تا به امروز علیه مردم و میهن دربند ما انجام شده و می شود.

ناگفته پیداست که اعتراف آشکار ولی وقیح رژیم به جنایات مزدوران حکومتی علیه مردم ایران،بخودی خود سندی بسیار گویا و مهم در زمینۀ محکومیت این رژیم ضدایرانی بوده و بهمان اندازه که نمایانگر توان و نیروی فزایندۀ جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران در برابر اشغالگران بدکیشِ میهن بزرگ و باستانی ما می باشد،سراسیمگی،هراس،ناتوانی و درماندگی مفرط سران خونریز رژیم اشغالگر آخوندی در مقابله با خیزش نوین و سراسری مردم دلیر و بپاخاستۀ ایران را نیز به نمایش می گذارد!

کوتاه سخن!

اعتراف آشکار خامنه ای به جنایات مزدوران حکومتی علیه مردم ایران نه تنها واقعیتِ مسلمِ از هم گسیختگی،فروپاشی و سرنگونی قریب الوقوع و محتوم رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی را در برابر دیدگاه ایرانیان و جهانیان به نمایش می گذارد ،بلکه به روند از هم گسیختگی،فروپاشی و سرنگونی قریب الوقوع و محتوم این رژیم اشغالگر و دست نشانده،شتابی ویژه نیز می بخشد!

علی اکبر رشیدی

پنجم شهریورماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افزایش خطر دستگیری موسوی و کروبی

و یک پیشنهاد عملی!

گردانندگان خون آشام و خمینی صفت رژیم جنایتکار آخوندی،پابپای تعمیق جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران، و در هراس آشکار از نزدیک شدن فصل بازگشایی دانشگاه ها،مدارس و دیگر مراکز آموزشی در کشور، حرص و ولع بیشتری برای "بلعیدن" و دستگیر نمودن و محاکمۀ آقایان موسوی و کروبی از خود نشان می دهند.

تازه ترین نمونۀ تبارز این حرص و ولع جانورانه،سخنان تهدیدآمیز پاسدار جنایتکار، مسعود جزایری،معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی در روز دوشنبه دوم شهریور در ارتباط با "خوشبینی کاذب" نسبت به پایان "تهدیدها و بحران ها" علیه رژیم آخوندی ست.

این پاسدار جنایتکار در سخنانی که در آن هراس روزافزون ولی وقیح و شرکای آدمخوارش از خطر سرنگونی محتوم و قریب الوقوع رژیم پابگور آخوندی موج می زند،از جمله گفته است:

"درحالی که لایه های اصلی کودتای نرم تا حدی هنوز دست نخورده باقی مانده اند، نمی توان خوشبین بود که مجددا دچار چنین تهدیدها و بحران هایی نشویم. لذا باید قبل از آنکه جریان های مزبور به تجدید قوا و سازمان بپردازند، نهادهای اطلاعاتی و قضایی به رسالت و وظیفه تاریخی، شرعی و قانونی خود عمل کنند...افکار عمومی بی صبرانه در انتظار مشاهده نحوه برخورد دستگاه های ذی ربط و از جمله قوه قضاییه با خائنان به انقلاب و نظام، در راه اندازی کودتای نرم و ایجاد آشوب و بلوا، در تهران هستند...ما در شرایطی نیستیم که برای محاکمه اغتشاشگران زمان زیادی را از دست بدهیم. امنیت ملی کشور اقتضا می کند در اسرع وقت آشوب گران به سزای اعمال خائنانه خود برسند."

چنانکه می بینیم سران و کاربدستان جنایتکار رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی که بوی الرحمان این رژیم سراپا وابسته و غرق در جنایت و فساد و تباهی را بخوبی احساس نموده و آفتاب عمر ننگین خود و نظام و رژیم اهریمنی شان را بر لب بام می بینند،وقت را تنگ دیده و با خیال باطل سرکوب قطعی و نهایی خیزش نوین مردم ایران علیه تمامیت نظام و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی،برآنند که در اولین فرصت ممکن، آقایان موسوی و کروبی را دستگیر و زندانی نموده و سپس در بیدادگاه های فرمایشی و نمایشی به محاکمه بکشانند!

سخن تنها بر سر اینست که این جنایتکاران بی آزرم برغم حرص و ولع حیوانی خویش برای بلعیدن موسوی و کروبی،به آسانی نمی توانند دست به این کار بزنند،زیرا دست زدن به این کار مستلزم پرداخت هزینه هایی بس هنگفت برای رژیم ضدایرانی آخوندی خواهد بود،و این نکته ای است که سران رژیم آخوندی دقیقا آنرا می دانند و می فهمند!
اما از آنجا که از این جانوران خمینی صفتِ بیخرد و بی چشم و رو و حرامزاده هرچه که بگوییم،برمی آید، باید بهوش باشیم و اجازه ندهیم که سران خونریز رژیم جمهوری اسلامی جرات و گستاخی دست زدن به این عمل را در خود بیابند.
در همین پیوند پیشنهاد من به آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی اینست که برای روز مبادا،پیشاپیش و رسما اعلام کنند که چنانچه در روزها،هفته ها و یا ماه های آینده توسط مزدوران رژیم آخوندی دستگیر شوند و سپس با حضور یافتن در بیدادگاه های جمهوری اسلامی دیدگاه هایی مغایر با دیدگاه های اصلاح طلبانۀ امروز خود بیان نمایند،این دیدگاه ها،بهیچ روی دیدگاه های راستین آنان نبوده و تنها و تنها در نتیجۀ تهدید،اعمال فشار و شکنجه بیان شده اند.

این کار برای آقایان موسوی و کروبی هیچ هزینه ای دربر ندارد،اما بی گمان هزینۀ داخلی و بین المللی دست زدن سران جنایتکار رژیم آخوندی به هر گونه عمل گستاخانه علیه آنان را بمیزان قابل توجهی بالا خواهد برد!

علی اکبر رشیدی

چهارم شهریورماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

اکثریت چپ ها با جمهوری اسلامی راحت تر کنار می آیند تا با سلطنت طلبان!

آزاده سپهری

تظاهراتها و آکسیونهای اعتراضی در خارج از کشور که بعد از تقلب در نتایج انتخابات انجام گرفته باعث بحث و جدل بر سر پرچم شده است. دعوا بر سر پرچم شیر و خورشید نشان است و عده ای خواهان "ممنوعیت" حمل این پرچم در تظاهراتها هستند. این عده را میتوان عمدتا به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول را افرادی تشکیل میدهند که خواهان برکناری نظام جمهوری اسلامی نیستند، خواهان اصلاحات در درون نظام هستند، افرادی چون موسوی و کروبی را رهبران جنبش مردمی ایران میدانند و پایشان را از خط قرمزهای رهبرانشان آنورتر نمی گذارند. دسته دوم را عمدتا نیروهای چپ تشکیل میدهند. این دسته طیف وسیعی را در بر میگیرد، از چپهای راست گرفته تا چپهای میانه رو و افراطی. این نوشتار نگاهی به واکنشها و نظرات رایج در میان چپهای راست و میانه رو می اندازد، چرا که اینها در بین گروههای نامبرده از نظر سیاسی انعطاف پذیرتر هستند. ناگفته نماند که این انعطاف پذیری به خودی خود مثبت نیست و در برخی موارد سمت و سویی منفی میتواند داشته باشد.

نگاهی به تاریخچه بخش بزرگی از نیروهای چپ نشان میدهد که آنان با اسلامیون و به طور ویژه با جمهوری اسلامی راحت تر کنار می آیند تا با سلطنت طلبان و مشروطه خواهان. در زمانی که بخش قابل توجهی از چپها به حمایت از خاتمی روی آوردند، مذاکره و هر گونه همکاری با سلطنت طلبان و مشروطه خواهان در بین آنان تابو محسوب میشد. و اکنون بحث و دعواهای کنونی بر سر پرچم باز نشاندهنده این است که سلطنت طلبان و مشروطه خواهان در بین چپها منفورتر از شخصیتها و جریانات اصلاح طلب حکومتی هستند. در تظاهراتهایی که در این دو ماه اخیر شرکت داشتم، بحثهای زیاد با افراد چپ داشتم. اکثر آنان واکنشهایی بسیار منفی به حمل پرچم شیر و خورشید نشان توسط برخی افراد داشتند، در صورتی که همانها حمل پرچمهای سبز و یا پلاکاردهایی نظیر "موسوی رییس جمهور ماست" را قابل قبول میدانستند. سوال اینجاست که فردی چون موسوی که در دهه سیاه 60 نخست وزیر بوده و دائما از پایبندی خود به خط امام حرف میزند و خواهان حفظ نظام جمهوری اسلامی ست، از نظر سیاسی چه برتری یی بر سلطنت طلبان و مشروطه خواهان دارد؟

اگر بحث بر سر ابعاد جنایات انجام گرفته در دو نظام سلطنتی و جمهوری اسلامی باشد که جمهوری اسلامی بسیار وحشی تر و جنایتکارتر از رژیم شاه است. در دوران شاه فقط سیاسیون تحت فشار قرار بودند، آن هم نه در ابعادی که در جمهوری اسلامی هستند. در صورتی که در جمهوری اسلامی همه مردم تحت شدیدترین فشارها قرار دارند و حتی به خاطر نوع غذا و نوشیدنی و پوشش و روابط جنسی و غیره به اشکال وحشیانه مجازات میشوند. برخی در توضیح مخالفت خود با سلطنت طلبان و مشروطه خواهان دلیل می آورند که این نیروها تاکنون با گذشته خود برخورد نکرده اند. ولی آیا اصلاح طلبان حکومتی این کار را کرده اند؟ حتی افرادی چون اکبر گنجی حاضر به کوچکترین انتقاد به خمینی نیستند. در یکی از آخرین مطالب گنجی، ایشان نوشته بود که "مستبدی (شاه) رفت و مستبدی بدتر (خامنه ای) آمد" (نقل به معنی). در بخش نظر سایتی دیدم که یکی از نظردهندگان به درستی نوشته بود که هر کسی میداند که بعد از شاه، خمینی جلاد آمد، ولی اکبر گنجی برای در رفتن از برخورد با خمینی تاریخ را هم جعل میکند. آیا افرادی چون موسوی و کروبی که اکنون بسیاری آنان را رهبران جنبش میدانند، با گذشته خود برخورد کرده اند؟ کار به جایی رسیده که خیلی ها حتی برخورد انتقادی با رفسنجانی را درست نمیدانند. این فرد که از عاملین اصلی ترور میکونوس بود و حتی توسط دادگاههای آلمان محکوم شد و حکم جلبش صادر شد، اکنون برای برخی تبدیل به یکی از چهره های مقاومت در ایران شده است. چگونه میتوان با رفسنجانی کنار آمد، ولی تحمل حضور سلطنت طلبان را در بین معترضین به وضعیت موجود نداشت؟!

من قصد ندارم که از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان دفاع کنم، بلکه هدفم این است که این دوگانگی درمعیارهای سیاسی را که در برخورد بسیاری چپها با جمهوری اسلامی و سلطنت طلبان وجود دارد، آشکار کنم. اعتقاد به دمکراسی ما را ملزم به رعایت حقوق سیاسی مخالفین مان هم میکند. کسانی که امروز حضور سلطنت طلبان و مشروطه خواهان را در تظاهراتها بر نمی تابند، چگونه میخواهند فردا حقوق سیاسی آنان و سایر مخالفین سیاسی خود را تضمین کنند؟

(توضیح: میدانم اصطلاح "تظاهراتها" اشتباه است، چون تظاهرات خود جمع است، ولی به دلیل روشنتر بودن مقصود این اصطلاح را به کار گرفته ام.)

نوشته:آزاده سپهری

برگرفته از وبلاگ:آزاده سپهری

http://azadeh-sepehri.blogspot.com

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کی از کی تقلید می کند:

دولت کمونیستی چین از رژیم آخوندی،

یا رژیم آخوندی از دولت کمونیستی چین؟

دولت کمونیستی چین محاکمۀ ۲۲۰ تن از متهمان مربوط به ناآرامی های ماه ژوییه در استان سین کیانگ که محل زندگی "اقلیت قومی" اویغور می باشد را آغاز کرد.

سرکوب خونین خلق اویغور توسط دولت خلقی!!! چین در ماه ژوییه،و محاکمۀ جمعیِ مخالفان و ناراضیان که "رفقا"ی حاکم برسرزمین پهناور چین از آنان با عناویتی همچون "اغتشاشگر" و "اراذل و اوباش" نام می برند،و همانندی این روشِ ضدمردمی با روش ها و شگردهای سرکوبگرانه ای که سران جنایتکار رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی علیه مردم دلیر و بپاخاستۀ میهن مان بکار می گیرند،بی اختیار این پرسش را در اذهان ایجاد می کند که در زمینۀ سرکوبِ مخالفان و ناراضیان،کی از کی تقلید می کند:دولت کمونیستی چین از رژیم آخوندی،یا رژیم آخوندی از دولت کمونیستی چین؟

همۀ شواهد نشان می دهد که هم سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی، که در تمامی سال های سیاه پس از فاجعۀ شوم و ضدایرانی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" از مشاورت و همدلی "برادرانه" و "رفیقانۀ" فراماسون های انقلابی حاکم بر چین و کرۀ شمالی و روسیه و سوریه برخوردار بوده اند،و هم رهبران دولت کمونیستی چین،از روشِ های غیرانسانی و اهریمنیِ گردانندگانِ رژیم جنایتکار و خونریز استالین در زمینۀ سرکوب مخالفان و برپایی دادگاه های رسوای نمایشی و فرمایشی تقلید می کنند!

ناگفته روشن است که مرجع تقلیدِ این جنایتکاران نیز کسی جز استالین نبوده و نیست!

علی اکبر رشیدی

دوم شهریورماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تعللِ شرم آورِ سازمان ملل و دولت های باختری

در زمینۀ محکوم نمودن سران رژیم آخوندی بخاطر جنایت علیه بشریت!

خبرگزاری های داخلی و خارجی از دفنِ دسته جمعی و پنهانیِ پیکرهای پاکِ ۴۴ تن از جانباختگانِ خیزشِ نوینِ مردم ایران در بهشت زهرا خبر می دهند.

بر پایۀ این اخبار،مزدوران خون آشامِ رژیم جمهوری اسلامی، در تیرماه سالجاری، در راستای پاک کردنِ آثار جنایاتِ خویش علیه ایرانیان،پیکرهای این عزیزان جانباخته را بگونۀ دسته جمعی،و بی هیچ نام و نشانی در آرامگاه بهشت زهرا بخاک سپرده اند.

هرچند گردانندگان،سخنگویان و مزدوران رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ آخوندی با گستاخی و بی چشم و رویی ویژۀ این قوم خونریز و خون آشامِ خمینی صفت،مانند همیشه،اخبار و گزارشات موثقی از این دست را تکذیب می کنند،اما برای ما ایرانیان در این باره که جنایت مزبور و نیز جنایات بیشمار دیگری از این دست، که مصداقِ عینی و غیرقابلِ انکار جنایت آشکار سران و کاربدستان اهریمن خویِ رژیم جمهوری اسلامی علیه بشریت است،انجام گرفته،کمترین تردیدی وجود ندارد.

پرسش،تنها در این است که سران خونریز و خون آشام رژیمِ دست نشانده و ضدایرانی جمهوری اسلامی، دیگر باید به کدام جنایتِ آشکار علیه ما ایرانیان دست بزنند تا گردانندگانِ سازمان ملل و سران دولت های باختری ـ که سالیان متمادی به بند و بست و مماشات با گردانندگان رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی سرگرم بودند و اینک نیز برغم برداشتن برخی گام های مثبت بسود مردم ایران و بشریت، هنوز هم علاقۀ چندانی به دل کندن از سیاست و روشِ زشت و نکوهیدۀ مماشات با این رژیم نشان نمی دهند ـ سرانجام رضایت دهند که پروندۀ تباهکاری ها و اعمال ضدانسانی این جنایت پیشگان تروریست پرور و جنگ افروز را در ارتباط با جنایت علیه بشریت،به شورای امنیت سازمان ملل ببرند،بر تعلل شرم آور خود در این زمینه نقطۀ پایان بگذارند و از این راه،با یاری رسانیدن به نبرد آزادیبخش و میهنی مردم ایران علیه اشغالگران،ملت و جهانی را از شرِ جنایتکارترین و خونریزترین نظام و رژیمی که جهان بخود دیده است،برهانند؟!

علی اکبر رشیدی

دوم شهریورماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

موجودات حقیر و دروغ های بزرگ!



موجودات حقیر و فرومایه در تلاش مذبوحانه برای مطرح نمودن و اثبات خویش همواره نیاز بدان دارند که دروغ های بزرگ بگویند.
کوتولۀ سیاسی و دیکتاتورِ حقیرِ خمینی صفت،پاسدار احمدی نژاد،که آشکارا از بیماری روانپارگی رنج می برد،بی هیچ تردیدی در شمار چنین موجودات نفرت انگیزی است!

علی اکبر رشیدی

۲۸ مرداد ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

۲۸ مرداد ۱۳۳۲

و تکرار ملال آور یک دروغ بزرگ!

پنجاه و شش سال از رویداد تاریخی و خجسته ای که در ادبیات سیاسی میهنمان شوربختانه و بدروغ از آن با نام "کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲" یاد می شود،می گذرد.

مسئولیت و گناه تولید و تکرار ملال آور این دروغ بزرگ،بیش و پیش از همه متوجه روشنفکرنمایان خودفروخته از قماش سران و عوامل آشکار و پنهان حزب توده و شرکا،و نیز شیوخ پلید و مرتجع از قماش آخوند کاشانی و خمینی خون آشام و همدستان آدمخوارش می باشد.

دشمنان پلید و فرومایۀ مردم ایران در راستای لاپوشانی حقیقت و پنهان نگاه داشتن ماهیت ضدایرانی خویش،و نیز به آهنگ اثبات وفاداری خویش به سوگند ننگینی که در لژهای فراماسونری و در پیشکاه استادان اعظم خویش در زمینۀ دشمنی با ایران و ایرانی یاد کرده اند، برغم گذشتِ سالیان بسیار از رویدادهای عبرت آنگیز برهۀ زمانی ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ و آشکار شدن بسیاری از حقایق انکارناشدنی که حقانیت پادشاه فقید و میهندوست ایران،محمد رضا پهلوی را به اثبات می رساند،همچنان به تکرار ملال آور دروغ بزرگ موسوم به "کودتای ۲۸ مرداد" ادامه می دهند و از این راه نمونه هایی بی بدیل از سرسپردگی و وابستگی به بیگانگان را به نمایش می گذارند.

من در این نوشتۀ کوتاه آهنگِ آن ندارم که به جزئیات مربوط به این رویداد خجسته و تاریخی که بازگشت پیروزمندانۀ پادشاه بزرگ و خردگرای ما به میهن، و شکست و سرافکندگی توطئه گران سیه دل و عوامفریب را در پی داشت،بپردازم:در این باره،پیش از این نیز،بسیار گفته و نوشته اند.

هدف من از نگاشتن این سطور،تنها و تنها ادای دِینِ انسانی و میهنی، و تاکید ویژه بر این واقعیت است که هم خروج مسئولانۀ پادشاه فقید از میهن،و هم بازگشت سرافرازانه و پیروزمندانۀ وی به میهن در سال ۱۳۳۲،تنها و تنها نشان از ژرفای میهندوستی و مهر بیکرانِ او به مردمی داشت که شوربختانه،آنچنان که باید قدرش را ندانستند و در نتیجه،در زمستان سیاه ۱۳۵۷،با فرورفتن در باتلاق هولناک و بویناکی که اندیشه های پرزرق و برق،اما ضدایرانی و ماسونیک روشنفکرنمایان خودفروخته را با اهداف و امیال اهریمنی و ارتجاعی هیولاهایی همچون خمینی خون آشام و شرکا پیوند می زد،بدست خود،تیشه بر هستی و آیندۀ درخشان خویش و فرزندانشان زدند و به چنان مصیبتی گرفتار آمدند که به یقین می توان گفت همانند آن را کمتر سرزمین و ملتی در جهان بیاد دارد!

در سالروز رویداد خجسته و تاریخی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،و در شرایطی که کوس رسوایی رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی بیش از پیش بصدا درآمده، و از این راه،درستی و حقانیت اندرزها و هشدارهای پیوسته و دلسوزانۀ پادشاه دوراندیش و آینده نگر ایران،شاهنشاه آریامهر، در زمینۀ بایستگی هشیاری و پرهیز از افتادن ایرانیان در دام ارتجاع سرخ و سیاه به اثبات رسیده است،جا دارد که هر ایرانی آزاده، خردگرا و میهندوست در این باره بیندیشد که براستی تا کی می توان به دروغ بزرگ موسوم به "کودتای ۲۸ مرداد" گوش فراداد،و یا از آنهم بدتر،به تکرار اباطیل ساخته و پرداختۀ دشمنان دیرینه و سوگندخوردۀ مردم ایران علیه سیستم پادشاهی و پادشاهان دادگر ما،بطور اعم،و خاندان پرافتخار پهلوی و رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر،بطور اخص،پرداخت؟!

در سالروز رویداد خجسته و تاریخی ۲۸ مرداد که همواره همچون خاری در چشم دشمنان و بدخواهان کینه توز این مرز و بوم اهورایی بوده است،و در شرایطی که شمارش معکوس رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی بمعنای دقیق کلمه آغاز شده و همبستگی ایرانیان در پهنۀ پیکار میهنی برای براندازِی این رژیم اهریمنی،خود بهترین گواهِ بطلانِ یاوه های سخنگویان و سینه چاکانِ ارتجاع سرخ و سیاه علیه خاندان پهلوی می باشد،به روانِ پاکِ شاهنشاه بزرگ و مهیندوستی درود می فرستم که جز خوشبختی و سربلندی ایران و ایرانی،آرزوی دیگری نداشت و بگواهی تاریخ،در راه تحقق این آرزوی نیک،تا پای جان ایستاد.

علی اکبر رشیدی

۲۸ مرداد ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

زمان تحقق اندیشۀ سبز آزادی فرارسیده است!

می گویند:

"هیچ چیز نیرومندتر از اندیشه ای نیست که زمانِ تحققِ آن فرارسیده باشد!"

راستی را،امروزه چه کسی حتی اندک تردیدی در بارۀ این حقیقتِ مسلم دارد که در میهنِ جاودانه و ورجاوندِ ما ایران،زمانِ تحققِ اندیشۀ سبزِ آزادی و رهایی از بندِ رژیمِ اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی فرارسیده است؟

علی اکبر رشیدی

۲۵ مردادماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

باند تروریستی ـ ارتجاعی حماس کم بود،

یک باند تروریستی دیگر هم در غزه ظهور کرد!

دیروز،جمعه، اتفاق جالبی در غزه روی داد.

ماموران مسلح و آدمکش باند تروریستی حماس به طرفداران یک گروه دیگرِ تروریستی موسوم به "جند انصار الله" که سرکردۀ شان اخیرا غزه را "امارت اسلامی"نامیده است، یورش بردند. در جریان درگیری مسلحانه میان آدمکشان حرفه ای این دو باند تروریستی،دستکم شانزده تن بهلاکت رسیده و بیش از یکصد نفر زخمی شدند.

چند نکته در ارتباط با این رویدادِ جالب قابل تعمق است:

نخست اینکه،سرکردگان باند آدمکش و تروریستی حماس که چندسالی است غزه را به اشغال خویش درآورده و مستقیما از گردانندگان رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی دستور می گیرند،تاکنون بر این گمان بودند که مرتجع تر و کثیف تر از آن ها،جانور دیگری را در غزه نمی توان یافت که بتواند منافع رژیم آخوندی را در این منطقه تامین نماید.ظهور باند تروریستی و آدمکش جدید بطلان این تصورات را ثابت کرد.

دو دیگر اینکه،آدمکشان حماس،بی هیچ تعارف و رودربایستی،مسجدی را که طرفداران باند نوظهور اسلامی موسوم به "جند انصار الله" در آن موضع گرفته بودند،با آرپی جی مورد حمله قرار دادند!حال آنکه،چنانچه اسراییل و یا دولت دیگری دست به چنین کاری می زد،فریاد دجالانه و عوامفریبانۀ وااسلاما و "جنایت علیه مسلمانان" سرکردگان باند تروریستی حماس و اربابان شان در جماران و قم،گوش فلک را کر می کرد!

سه دیگر اینکه،سران جنایتکار رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،ضمن تشویق سرکردگان باند تروریستی و ارتجاعی حماس به سرکوب خونین طرفداران باند نوظهور اسلامی در غزه،می خواهند در اذهان عمومی این توهم را ایجاد کنند که گویا حماس،آنقدرها هم که برخی ها می پندارند،تروریست و مرتجع نیست،چرا که گویا گروه هایی مرتجع تر از این باند هم در غزه وجود دارند،که باند نوظهور اسلامی موسوم به "جند انصار الله" که غزه را "امارت اسلامی" خوانده است،یک نمونۀ آن است!

این در حالی است که برای ما ایرانیان،و نیز برای همۀ انسان های آگاه و آزاده در سراسر جهان،همۀ این باندهای تروریستی،آدمکش و ارتجاعی جیره خوار رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،که مزدوران آدمخوارشان از دیرباز،دوش بدوش سگان بظاهر ایرانیِ بسیجی و شبه نظامی و اطلاعاتی و انتظامی به سرکوب مردم ایران سرگرمند،همگی سروته یک کرباسند و در وحشیگری،درنده خویی،آدمخواری و دشمنی با ایرانیان و دیگر انسان های آزادۀ جهان،هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند!

علی اکبر رشیدی

۲۴ مردادماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه



در مورد بازنگری جنبش آزادیخواهانۀ ملت ایران

بیست و سوم مرداد 1388




هم میهنان عزیزم،

سی سال سرکوب نتوانست میل به آزادی را در قلب شما فرو کُشد. سی سال ستم، سی سال دروغ، سی سال انحطاط نظام خودکامۀ ولایت، که خود برایندی بوده و هست از یک فریب بزرگ، و امروز نیز، چون همان روز آغازش، دریای ژرف پلیدی هاست، در همۀ عرصه ها شکست خورده است؛


امروز دیگر هیچ آزاده ای در جهان نیست، که در سیمای این نظام واژگونه اندیش بنگرد، و تجسم کژی، تاریکی، و بدی را، در چهره اش نبیند.
ایرانیان،
امروز، جنبش بیداری ما، که برآمدی است از هزاران سال بیداری تمدن پُر شکوه ایرانزمین، جهان را سراپا بیدار کرده است. و این چنین است که جهانِ بیدار شده، به پایداری ما در برابر زور و خشونت برهنه، به «نه ی» بزرگ ما به دروغ، و به «آری» گفتن مان به خِرَد و مِهر و آگاهی، به دیدۀ احترام می نگرد.
امروز دیگر هیچ کس شکی در این ندارد، که ایرانی را نمی توان در تاریکی به بندش کشید و صدایش را کُشت. امروز دیگر از شرق تا غرب، و از شمال تا جنوب، همۀ دولت ها می دانند، که ملتی چنین آزاده و دلیر را، به هیچ بهانه ای نمی توان دور زد و نادیده اش گرفت.
جوانان آزادۀ ایرانزمین،
جنبش دموکراسی خواهی شما، به عنوان یک جنبش اصیل و ملی، به عنوان یک جنبش شاد و خِرَدگرا، و به عنوان یک کوشش روشنگرانۀ بزرگ که از سرچشمۀ والاترین ارزش های ملی سیراب می شود، نه تنها بَری از هرگونه وابستگی به هر نیروی بیگانه است، بلکه در درون نیز، به هیچ کس جز یکایک شما پویندگان راستین راه آزادی که سازندگان ایران خوشبخت فردا هستید، تعلق ندارد.
در این هیچ شکی نداشته باشید که آن آتش مِهر و خِرَدی که امروز از سوی شما روشن شده است، چراغ راه آیندگان تان خواهد بود. در این هیچ شکی نداشته باشید که هزینۀ گرانی که تا به امروز پرداخته اید، سرمایۀ نیک بختی فرزندان تان خواهد بود تا که در جهانی خُـرم تر و پیـرامونی انسانی تر زندگی کنند. ولایت ستم، نیز در برابر شما کمر خم کرده است، و من دور نمی بینم آن فردای خجسته ای را، که این وحشت منظم، در برابر چشمان ما و جهان، در تمامیت اش فرو شکند.
هم میهنانم،
جنایاتی که امروز در بازداشتگاه های نظام انقلابی بر فرزندان این مرز و بوم می رود، جنایاتی که واپسین پرده های شرم را نیز فرو دریده اند و حتی قداست پیکر پسران و دختران جوان این میهن را نیز لگد مال می کنند، حلقه ای است از یک زنجیر ستبر جنایت، که سردمداران رژیم، سی سال است در بافتنش کوشیده اند.
جوانان و روشن اندیشان ایرانزمین،

نظام ولایت مطلقۀ فقیه، نه فقط در این یا آن دولتش، بلکه در گوهرش، یک کودتای ولایی ست علیه شعور آدمیت و خِرَد خودمختار انسان. و اینچنین است که آنچه که در بیدادگاه ها و تاریک خانه های این نظام قرون وسطایی می بینیم، نه یک رویداد غیرعادی، بلکه نتیجۀ منطقی یک دستگاه تام گرا، خِرَد ستیز، و ضد مردمی است.
هم میهنانم،
از درون «هیچ» چیزی جز «هیچ» نزاید، و از درون آن «هیچ بزرگ» که خمینی پایه اش گذاشت، چیزی جز همین «هیچ بزرگ و آلوده به ننگ» که اینک رژیم خامنه ای در اعتراف خانه های انسان شکن اش به نمایش می گذارد، نمی تواند برون آید.
قانون اساسی این نظامِ استوار بر کودتا و یخ زدگی فکری، چیزی جز «گورستان حقوق بشر» و «تابوت ارزش های جهان مدرن» نیست. از درون این نظام، که بُن بستی است در تاریکی، هیچ راهی به روشنی نمی برد.


ایرانیان،

راه رهایی ما از دو سو روشن است و به باور من، استوار بر دو «نه »ی بزرگ: نه به جمهوری اسلامی، در تمامیت اش، و نه به هرگونه مبارزه ای که به خشونت آلوده باشد. هر که در این راه بی بازگشت گام بردارد، با هر پیشینه ای، مقدم اش مبارک است، چرا که در فاصلۀ میان این دو «نه ی» بزرگ است، که جنبش آزادی خواهی نسل نوین ایرانزمین، به دو «آری» بزرگ خویش که همانا عالی ترین هدف های اش به شمار می روند، دست خواهد یافت: جدایی دین از حکومت، و برپایی حکومت قانون.
هم میهنانم،
راه رستگاری ما، فارغ از هرگونه پیشینۀ سیاسی و وابستگی عقیدتی، در همبستگی ماست. و همبستگی ما تنها هنگامی می تواند به رستگاری راستین و نیکی همگانی مان بینجامد، که همبستگی ای باشد برآمده از چهار رکن: آگاهی، بخشش خردمندانه، شفافیت در بیان، و پای فشاری بر اصول.

ایرانیان،

تنها با همبستگی و همدلی ای از این دست است که می توانیم، از تکرار اشتباهات گذشته مان جلوگیری کنیم. در این راه پر فراز و نشیب، من با شما هستم. ما، در کنار هم ایستاده ایم و به یاری یکدیگر پیروز خواهیم شد.

پیروزی از آن ماست

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افشاگری شجاعانۀ مهدی کروبی

و افزایش تهدیدات جانی علیه او و میرحسین موسوی!

افشاگری شجاعانۀ مهدی کروبی در بارۀ تجاوز جنسی شکنجه گران و دیگر سربازان گمنام امام زمان به بازداشت شدگان در اردوگاه مرگ کهریزک و دیگر اردوگاه های مرگ در رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،بهمان اندازه که آب در لانۀ مورچگان ولی وقیح ریخته است،جان او و میرحسین موسوی را در معرض تهدیدات جدی نیز قرار داده است.

جامعۀ جهانی نمی تواند و نباید در ارتباط با این تهدیدها بی تفاوت بماند.

باید از رهبران جامعۀ جهانی،و در وهلۀ نخست،از رهبران امریکا،اروپا و سازمان ملل متحد بخواهیم که با برداشتن گام های مشخص و عملی،سران جنایتکار رژیم آخوندی را به ارائۀ تضمین های مشخص و عملی برای حفظ امنیت و جان مهدی کروبی و میرحسین موسوی وادارند.

علی اکبر رشیدی

۲۳ مردادماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

آقای میرحسین موسوی!

در دیزی باز است،حیای گربه کجاست؟!

(در حاشیۀ تازه ترین اظهارات موسوی علیه اپوزیسیون برانداز رژیم آخوندی)

میرحسین موسوی،نخست وزیر خط امامی خمینی خون آشام،که از بدِ روزگار و بدلیل وجود بحران رهبری در میهن بخون تپیدۀ ما،اینروزها،بهر روی،به سمبل،نماد و یا دستکم،بهانه ای برای ابراز نفرت و انزجار عمیق ایرانیان از رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی بدل گشته است،پابپای ایستادگی قابل تحسین و انکارناشدنی در برابر ولی وقیح و دولت کودتایی پاسدار احمدی نژاد،مصداق مثل معروف "ترک عادت موجب مرض" است،هر از چندگاه یکبار،ناگهان به صحرای کربلا زده و سخنان شنیع و زهرآگینی علیه اپوزیسیون برانداز رژیم ضدایرانی و جنایتکاری بر زبان می راند که او و همکاران امروزه اصلاح طلب شده اش،خود از بنیانگذاران و گردانندگان اصلی آن بوده اند!

اظهارات شنیع و خمینی صفتانۀ دیروز میرحسین موسوی علیه مجاهدین خلق،و بطریق اولی،علیه اپوزیسیون برانداز رژیم اشغالگر و واپسگرای جمهوری اسلامی ،تازه ترین مورد از این دست است.

میرحسین موسوی که بعنوان نخست وزیر پیشین و وزیر امور خارجۀ رژیم،در بسیاری از جنایات سران رژیم دست داشته و از جمله می بایستی در ارتباط با فرستادن ایرانیان،بویژه کودکان و نوجوانان به کوره های آدمسوزی جنگ ضدمیهنی و خمینی خواسته میان ایران و عراق،و نیز کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ ،به مردم ایران پاسخگو باشد،دیروز،چهارشنبه،در دیدار با اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات،با اشاره به برپایی بیدادگاه های نمایشی در روزهای اخیر،از جمله گفته است:

" آیا حرکت اعتراضی مردم که بر پایه گفتمانی در چارچوبه قانون اساسی استوار است و با شعارهای برگرفته از شعارهای انقلاب شکل گرفته در جهت منافع بیگانگان است یا برگزاری دادگاه‌های نمایشی که در آن منافقین منفور را در کنار فرزندان و شخصیت‌های انقلاب می‌نشانند. کدام یک به نفع آمریکا و انگلیس است؟"

من،مجاهد نیستم.با کیش اهریمنی و واپسگرای اسلام نیز که از آغاز تا به امروز جز بدبختی و سیه روزی برای ایرانی و ایرانی چیز دیگری به ارمغان نیاورده است، هیج میانه ای ندارم.با این حال باید از میر حسین موسوی بپرسم:

آقای میرحسین موسوی!

شما از کدام "منافقین منفور" سخن می گویید؟!

از همان "منافقینی" که جنابعالی و آن امام منفور و گوربگور شده اتان ـ که راست یا دروغ، هنوز هم سنگش را بسینه می زنید ـ بهمراه همین ولی وقیح و پاسدار احمدی نژاد و دیگر شرکا و مزدوران آدمخوارتان،در سیاهچال ها و شکنجه گاه های مخوفتان، هزار هزار از آن ها کشتید و با بیشرمی و شقاوتی بی نظیر حتی پول فشنگ هایی را که برای تیرباران این عزیزان بخون خفته مصرف کردید،از پدران و مادران داغدارشان گرفتید؟!

از همان "منافقینی" که پیش از اعدام به آن ها تجاوز کردید تا مبادا پس از مرگ،به بهشت دروغین شما و خدای دروغین تان راه یابند؟!

از همان "منافقینی" که امروزه، دوش بدوش و همصدا با دیگر نیروهای اپوزیسیون برانداز رژیم خونریز جمهوری اسلامی،از هوارداران پادشاهی گرفته تا کمونیست ها و دیگر جمهوریخواهان،برغم پیشینۀ سیاه،جنایتبار و ننگین شما و همپالگی های امروزه اصلاح طلب شده اتان،آنقدر درایت،بزرگی،صداقت،شهامت و سعۀ صدر دارند که در راستای پیشبرد نبرد آزادیبخش و میهنی علیه تمامیت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی،قاطعانه از شما و یاران تان در برابر سگان هار ولی وقیح پشتیبانی می کنند،و شما بهتر از هر کسی می دانید که چنانچه همین پشتیبانی ها در پهنۀ داخلی و جهانی نمی بود،ولی وقیح و سگان هارش تاکنون هزار بار شما و یاران تان را دریده بودند و بر سر قبرتان فاتحه خوانده بودند؟!

آقای میرحسین موسوی!

براستی چه کسی در میان مردم بپاخاستۀ ما منفور است:"منافقین" و دیگر نیروهای اپوزیسیون برانداز رژیم آخوندی،و یا گردانندگان و مزدوران نظام اهریمنی و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی و آن امام خون آشام و گوربگور شده تان؟!

آقای میرحسین موسوی!

در دیزی باز است،حیای گربه کجاست؟!

علی اکبر رشیدی

۲۲ مردادماه ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

اگر گفتید چرا علی لاریجانی آزار جنسی بازداشت شدگان را کذب محض خواند؟!

علی لاریجانی،رییس مجلس شورای رژیم آخوندی در ارتباط با آزار جنسی و تجاوز زندانبانان به زندانیان اردوگاه مرگ "کهریزک" گفته است:

"آزار جنسی بازداشت شدگان کذب محض است!"

علی لاریجانی در اثبات ادعای خویش گفته است:

" ادعای آزار جنسی این بازداشت شدگان،کذب محض و دروغ بزرگ ساخته و پرداختۀ دشمنان نظام الهی ماست!

از کدام آزار جنسی سخن می گویید؟!

من خودم از دوران کودکی تا به امروز همیشه به این و آن داده ام و روز و شبی نبوده است که آیات عظام و سایر برادران از اقصی نقاط کشور ترتیب مرا ندهند.اما من هیچگاه از این بابت احساس آزار جنسی نداشته ام.بر عکس،همیشه وقتی ترتیب مرا می دهند،احساس لذت می کنم.اگر باور ندارید،می توانید در این باره از آیت الله مصباح که هر شب ترتیب من و حاج آقا شاهرودی و رییس جمهور محترم و رهبر معظم انقلاب را یکجا می دهد،بپرسید!

با این اوصاف برای من بهیچوجه قابل تصور نیست که کسی از میان بازداشت شدگان در آموزشگاه "کهریزک" از ناحیۀ برادران زندانبان ما آزار جنسی دیده باشد!"

علی اکبر رشیدی

۲۱ مردادماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

راه لانه های جاسوسی رژیم آخوندی به وزارتخانه های خارجۀ کشورهای اروپایی

بزودی سفید می شود!

خبرگزاری ها گزارش می دهند مسیری که لانه های جاسوسی رژیم در کشورهای اروپایی را به وزارتخانه های خارجۀ این کشورها وصل می کند، بزودی سفید خواهد شد!

دلیلش هم اینست که کمابیش روزی نیست که سفرا و یا کارداران خون آشام لانه های جاسوسی رژیم اشغالگر آخوندی در کشورهای اروپایی جهت دریافت گوشمالی و شنیدن پیام های اعتراض دولت های اروپایی نسبت به اقدامات رسوا و سرکوبگرانۀ سران رژیم ضدانسانی جمهوری اسلامی علیه ایرانیان و شهروندان خارجی، به وزارتخانه های خارجۀ این کشورها احضار نشوند!

در نتیجه،سفرا و کارداران جنایت پیشۀ رژیم آخوندی،بگونه ای بس مضحک و رقت انگیز،پیوسته در مسیر لانه های جاسوسی رژیم و وزارتخانه های خارجۀ این کشورها در حرکتند!

آگاهان می گویند از آنجا که این وضع،بی گمان تا روز سرنگونی محتوم و قریب الوقوع رژیم آخوندی ادامه خواهد یافت،در نتیجه،سفرا و کارداران فلک زده و بی آبروی رژیم جمهوری اسلامی در کشورهای اروپایی،با کشانیدن هر روزۀ جناز های متحرک و سیاسی خود و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی به وزارتخانه های خارجۀ کشورهای اروپایی ،بزودی راه لانه های جاسوسی رژیم به وزارتخانه های خارجۀ این کشورها را سفید خواهند کرد!

علی اکبر رشیدی

۲۰ مرداد ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نامه سرگشاده به خانم نوشابه امیری! *
کیانوش رشیدی
خانم نوشابه امیری
با درود.

نوشتۀ شما زیر نام"دیکتاتور و کابوس" را خواندم. با خواندن این نوشته من نیز به بهمن ماه ۱۳۶۱رفتم و آن دستگیری های نخست. من نیز به اردیبهشت ماه ۶۲ رفتم و دستگیری های دوم. من به آن خانه رفتم که در آن به همراه چند نفر دیگر مخفی بودیم. در آن خانه، خانم آقا "ح"، هنگامی که آقا "ح" شایعه خبر کشته شدن همسر شما، آقای هوشنگ اسدی را آورد، سرش را محکم به دیوار کوبید. ما بدون توجه به میزان موثق بودن خبر،بپاخاستیم و برای همسر شما یک دقیقه سکوت کردیم.
خانم نوشابه امیری!
ماه ها بعد از آن روزهای بسیار دشوار، از سرزمین مان خارج شدم و اکنون بیست و هفت سال است که در مهاجرت هستم. کشورهای گوناگون را درنوردیدم. با آن حزبی که زمانی عضوش بودم، کار کردم. بیشتر رهبران آن حزب را در مهاجرت دیدم و گاها در یک بخش و از جمله شعبه تهیه بولتن خبری، جنب"رادیو زحمتکشان" که از کابل پخش می شد، با هم کار می کردیم.
رهبری آن حزب پدر تک تک اعضای خویش در مهاجرت را در آورد. چه نامهربانی ها که با آنها نکرد؟! چه ظلمها که در حقشان نکرد؟! چه تهمت ها ی ناروا که به آن ها نزد؟!

خوشبختانه از سال ۱۳۷۳، پس از درگیری های روزانه با رهبری آن حزب، دیگر نه تنها هیچگونه تماسی با آنها ندارم،بلکه می کوشم که به معنای دقیق کلمه خیانت های آن حزب به مردم ایران و سرزمین مان را از هنگام پیدایش در سال ۱۳۲۰ ،افشاء نمایم.

خانم نوشابه امیری!
آن حزب هنوز هم بقول شما و همفکرانتان" حزب تودۀ ایران "نام دارد. اما برای من و شمار بسیاری از ایرانیان، آن حزب، تنها "حزب توده" است.

از آقا "ح" و خانمش فعلا بیشتر نمی توانم بگویم. از روزهای پایانی خرداد ماه سال ۱۳۶۲تا به امروز آنها را ندیده ام. سال ها پیش تنها ردی از آنها در یکی از کشورهای اسکاندیناوی پیدا کردم.اما آنها را با همۀ تلاشی که برای یافتن شان انجام دادم، نیافتم. شاید روزی دیگر آنها را بیایم و در آرزوی آن هنگام هستم که از آنها برای همۀ مهربانی هایشان در آن دوران وانفسای ماه های نخست سال ۱۳۶۲سپاسگزاری کنم.
خانم نوشابه امیری!
سخن گفتن از آن دوران و از بیست و هفت سال گذشته در این یادداشت کوتاه نمی گنجد. برای این کار : شاید وقتی دیگر!
اما!
خانم نوشابه امیری!
با نام آقای هوشنگ اسدی از سال ۱۳۵۳ آشنا هستم.
نوشته های ایشان را در کیهان می خواندم، آنگاه که بقول شما مصباح زاده موسسه ای داشت که"چریک تربیت می کرد". این آشنایی با نوشته های آقای هوشنگ اسدی تا بروی کار آمدن رژیم جنایتکار و اشغالگر جمهوری اسلامی ادامه داشت، تا اینکه در بهار سال ۱۳۵۸، آقای هوشنگ اسدی را در دفتر ارگان مرکزی همان حزب دیدم.( آن اطلاعیه معروف در باره "نفوذ" همسر شما در سازمان اطلاعات و امنیت نظام پادشاهی بدستور رهبری!! در همان هنگامه ها بیرون آمده بود. بگذریم که همسر شما در نوشته ای در یکی-دوسال پیش حتی وجود چنین اطلاعیه ای تکذیب را کرد. من هنوز آن اطلاعیه را دارم.)

مصاحبۀ شما با خمینی جلاد در پاریس را نیز بیاد دارم که در آن، دجال جنایتکار قول هایی در بارۀ آزادی زن و آزادی فعالیت کمونیست ها به شما داده بود!!! و از آنجا که شما هم به همراه همسرتان، رحمان هاتفی، علیرضا خدایی و... از جمله "چریک" های تربیت شدۀ موسسۀ مصباح زاده بودید، آن مصاحبه را بی کم و کاست،و سیاه روی سفید آوردید و صفحات بی زبان "کیهان" را که می بایست برای افشای خمینی و دارودسته اش بکار می رفت، به پایگاه اراجیف خمینیِ ضد ایرانی و غیر ایرانی تبدیل کردید.
رحمان هاتفی، علیرضا خدایی، هوشنگ اسدی و شما تیتر بزرگ "شاه رفت!" را در کیهان زدید و وقتی دجالِ بی احساس، خمینیِ جنایتکار، پای کثیفش را بر روی خاک پاک میهن باستانی ما گذاشت، بزرگترین حروف روزنامه نگاری آن هنگام را درست کردید،جملۀ ضد ایرانی و ایران بر باد ده "امام آمد!" را بخورد مردم ایران دادید و در این کار!! خود را یک سروگردن بالاتر از "اطلاعات" خواندید.

بگذریم که آقای هوشنگ اسدی در نوشته ای زیر نام"آن روز که شاه رفت" در یکی دو سال پیش،از اندکی از کارهای آن دوران خویش عملا انتقاد نمود.
چشمان خود را بر سخنان خمینی در "بهشت زهرا" بستید. دیدید او دروغ می گوید، اما دروغ های او را تحویل مردم دادید. و همزمان، بدستور رحمان هاتفی در "نوید" و در ارتباط با بازگشت شوم خمینی،بدروغ تیتر زدید:"رژه هشت میلیونی"!!
...

خانم نوشابه امیری!

اندکی نگذشت که پاداش خوش خدمتی های خود را از خمینی دریافت کردید و در بهار ۱۳۵۸، شما، همسرتان، رحمان هاتفی، ابراهیم رستمیان، علیرضا خدایی و ...از کیهان اخراج شدید.
ابراهیم رستمیان را از آنجا که یکی از همشهریهای من بود، می شناسم. می دانم که پس از چندی که مجله ای بنام "آفتاب" را برای نوجوانان منتشر کرد، با خانم ماریا مکانیک، که او نیز توده ای بود، ازدواج کرد. به یکباره او و ماریا مکانیک، به ضد توده ای!! تبدیل شدند و آن درست هنگامی بود که ابراهیم رستمیان، برای در دست گرفتن سردبیری مجله ژاندارمری رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی آماده می شد. خوشبختانه و یا بدبختانه من می دانستم که ابراهیم رستمیان بدستور همان حزب در مجله ژاندارمری نفوذ کرده بود.
چرا من از این موضوع آگاه بودم؟
این را نیز به زمانی دیگر موکول می کنم. شما نخستین کسی هستید که من در بارۀ ابراهیم رستمیان برایش می نویسم.
موضوع اخراج شما از کیهان را دقایقی پس از وقوع آن ،ابراهیم رستمیان تلفنی به من ـ که آن هنگام مسئول دفتر همان حزب در شهرمان، ساری بودم ـ به آگاهی من رساند.

خانم نوشابه امیری!

از فعالیتهای بعدی شما و همسرتان پس از اخراج از موسسه تربیت"چریک"، در سطوح مختلف آن حزب نیز آگاه هستم.
...

خانم نوشابه امیری!
از شما و آقای هوشنگ اسدی، خبری نداشتم. پاورقی ها را در روزنامه های چاپ داخل که از سوی آقای هوشنگ اسدی نوشته می شد، در دوران مهاجرت، و در "کابل" خواندم و این بر می گردد به نیمۀ دوم سال۱۳۶۲.

در مهاجرت مسکو، در اثر تلاشهای بی وقفۀ!! رهبری آن حزب در مسکو، و بویژه شخص سهراب زمانی، عملا از ایران خبری نداشتیم و تنها به رادیوهای امپریالیستی!! گوش می دادیم تا خبری از ایران بدست بیاوریم.
این رادیوهای امپریالیستی عبارت بودند از: " رادیو صدای آمریکا"(که اکنون هم شما و هم همسرتان در برنامۀ تلویزیونی آن به گردانندگی آقای چالنگی شرکت می کنید و حتی برای اینکه نوبت شما و همسرتان از دست نرود، وقتی همسرتان بیمار بود، شما بجای ایشان در برنامه شرکت کردید!!!)، رادیو بی بی سی و رادیو اروپای آزاد بزبان روسی!
باری!

چند سال پیش چشمم، بناگاه به نام آقای هوشنگ اسدی در رسانه های گروهی فارسی زبان، این بار، اما، در برون از مرزهای میهن، افتاد. تو گویی چیزی تغییری نکرده است.
نوشته های نخست آقای هوشنگ اسدی همان تحلیل های معروف آن حزب بود در بارۀ ایران و رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی.
آرام آرام تغییر در نوشته های ایشان، مشاهده می شود که تا به سرمنزل پایانی برسد، دیگر نه نشان از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی خواهد بود و نه نشانی از سران این رژیم جنایتکار! چرا که با رستاخیز نوین مردم ایران بر علیه این رژیم اشغالگر، رفتنشان از هر زمان دیگری حتمی تر شده است.
پس از آقای هوشنگ اسدی، شما به رسانه های گروهی برون مرزی پیوستید. تو گویی هیچ چیز تغییر نکرده است!!!
دوباره هم شما و هم همسرتان در همان موسسۀ "چریک" ساز، این بار، اما، در برون از مرزها ، شروع به کار کردید. هم شما و هم همسرتان روزانه در "روز آنلاین" نوشتید و بجای اینکه در بارۀ سیاهی های رژیم اشغالگر سخن بگویید،ناگهان شدید یار فعال دارودسته های اصلاح طلب در رژیم اشغالگر، و مبلغ اندیشه های آنها در رسانه های نام برده و احیانا نام نبرده.

وقتی برای نخستین بار چهرۀ آقای هوشنگ اسدی را بر صفحه تلویزیون آمریکا دیدم، بلافاصله اعتراض خویش را به مدیران رسانۀ نامبرده اعلام کردم و اندکی د ربارۀ همسر شما به مدیران تلویزیون صدای آمریکا گفتم. باتفاق ایرانیان دیگر نامه ای سر گشاده به آقای کامبیز محمودی نوشتیم و به دعوت گردانندگان و مجریان این رادیو از شما، همسر شما، علیرضت نوری زاده، مهران براتی و...شدیدا اعتراض کردیم. این نامه سرگشاده در وبلاگ من نیز چاپ شده است.

سخن به دارزا کشید. می خواستم کوتاه برای شما بنویسم.

برای اینکه سرتان را بدرد نیاورم، از شما پرسشی دارم، و آن این است که، چه زمانی می خواهید از خود بخاطر آنچه که در سالهای همکاریتان با روزنامه "کیهان" در درون مرز و در سال های پشتیبانی آشکارتان از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، انجام داده اید، انتقاد کنید؟!
این را می پرسم،زیرا در نوشتۀ "دیکتاتور و کابوس" شما،طوری با بیدادگاه های کنونی این رژیم برخورد می کنید که گویا این شما، رحمان هاتفی، هوشنگ اسدی، علیرضا خدایی، ابراهیم رستمیان و... نبودید، که آن تیترهای شرم آور را در تایید جنایات تکاندهندۀ "دادگاه "!!های نخستین روزهای بروی کارآمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در بهمن ماه ۱۳۵۷و اعدام های فله ای امیران ارتش شاهنشاهی، در نیم صفحۀ نخست"کیهانِ" بی زبان چاپ کردید،آنهم همرا با عکس های پیکرهای مثله شده و سوراخ سوراخ قربانیان آن بیدادگاه های انقلابی!!!

خانم نوشابه امیری!
فردا دیر است.درخواست من از شما و پیشنهاد من به شما این است:
به گذشتۀ خود نگاهی بیندازید. حقایق را آنگونه که بودند، و نه آنگونه که بدستور آن حزب می بایست بنویسید، برای ایرانیان بگویید.
خانم نوشابه امیری!
همین امروز به این درخواست و پیشنهاد بیندیشید!
با گفتن حقایق،و از جمله، حقایق پشت پرده از جنایات گسترده و بیشمار رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در حق همۀ ایرانیان، جای شایستۀ خود را در رسانه های همگانی ایرانی بیابید.

خانم نوشابه امیری!

همانگونه که از من سنی رفته است، بر سن شما نیز افزوده شده است. بهتر این است که با گفتن حقایق نگذاریم آنها زیر خروارها خاک مدفون شوند.
هرگاه تصمیم به نوشتن پاسخ به من گرفتید، از هم اکنون بدانید، من پاسخ شما را با دقت هرچه بیشتر خواهم خواند.
...

کیانوش رشیدی
هجدهم مرداد ماه ۱۳۸۸
نشانی وبلاگ من:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:
* اصل نامه بلند تر است. این نامه را با ویرایش و حذف برخی نکات که در اصل نامه آمده است، در وبلاگم آوردم. بجای جملات و واژه های حذف شده، نقطه چین آوردم. اصل نامه را برای خانم نوشابه امیری فرستادم.
-در بازنویسی تیترهای آن هنگام روزنامه "کیهان" از حافظه ام کمک گرفتم. سی و یکسال آز آن روزها گذشته است.اشتباهات احتمالی تنها بدین دلیل است.
- "موسسه ای که چریک تولید(و یا تربیت) می کرد"، عنوان نوشتۀ خانم نوشابه امیری است در هفته نامۀ "نیمروز" به مناسبت درگذشت آقای مصباح زاده.
-مصاحبه حمیده"نوشابه" امیری با خمینی در روزنامه کیهان در سوم بهمن ماه 1357، برابر با بیست وسوم ژانویه 1979 در نشانی زیر:
http://alefbe.com/revolution16.htm
-"خانم خبر نگار و حضرت آیت الله"، نوشته ای از خانم الهه بقراط در بارۀ "نوشابه امیری" در نشانی زیر:
http://www.alefbe.com/article_KayhanLondon_March2006.htm
-اطلاعیه دبیرخانۀ کمیته مرکزی حزب توده، منتشره در روزنامه"مردم" شمارۀ 19 در بارۀ هوشنگ اسدی در نشانی زیر:
http://pezhvakeiran.com/didaks/houshangeasadi2.jpg
-نامه سرگشاده به آقای کامبیز محمودی در نشانی زیر:
http://kianooshrashidi.blogspot.com/2008/11/blog-post_24.html

برگرفته از وبلاگ:کیانوش رشیدی

http://www.kianooshrashidi.blogspot.com/

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تلگرام فوری هاشمی رفسنجانی به ولی وقیح در ارتباط با نماز جمعه!

تهران.جماران.بزرگ عمامه داران.علی گدا وافوری.
نوچگانت از قول من زر زده اند که من در نماز جمعۀ این هفته شرکت نخواهم کرد!!!
مردک یکدستِ فرومایۀ پست!از آنجا که هنوز نتوانسته ای سرم را زیر آب کنی،به نوچگانت بگو رفسنجانی گفته است آدم زنده وکیل و وصی نمی خواهد.
والسلام.در آستانۀ قیام.بزودی کارِ تو و تمساح و شرکا هست تمام.
هاشمی رفسنجانی
علی اکبر رشیدی
۲۰ مرداد ۱۳۸۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سقوط هلی کوپتر و سقوط رژیم جنایتکار آخوندی!

در پی سقوط یک فروند هلی کوپتر وابسته به نیروی جنایتکار انتظامی در نزدیکی های کرمان،سه تن از مزدوران این نیروی بدنام و سرکوبگر که سرگرم برقراری امنیت دلخواه رژیم اشغالگر آخوندی در منطقۀ مزبور بودند،بهلاکت رسیدند.

راز سر بمهری نیست که با سقوط قریب الوقوع رزیم خونریز و ضدمردمی جمهوری اسلامی،شمار بسیار بیشتری از این مزدوران و دیگر جنایتکاران شاغل در ارگان های شکنجه و سرکوب رژیم اخوندی بدست مردم بخشم آمده ای که برای سرنگونی این رژیم ثانیه شماری می کنند،بهلاکت خواهند رسید.

اراذل و اوباش جنایتکار و خمینی صفت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را از عقوبت دهشتناک و عبرت انگیزی که در صورت ادامۀ جنایت علیه ایران و ایرانی در انتظارشان است،هیچ راه گریزی نیست!

علی اکبر رشیدی

۲۰ مرداد ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

وحشت بی پایان و پایان وحشتناک

آنچه را که امروز در میهن بزرگ و بخون خفتۀ ما جریان دارد،در یک جملۀ ساده،اما روشن می توان بیان کرد و آن اینکه:

دوران وحشت" بی پایان" مردم ایران از سرکوبگری های مزدوران شقاوت پیشۀ رژیم جنایتکار آخوندی بسرآمده و پایان وحشتناک رژیم اشغالگر و ضدایرانی جمهوری اسلامی و گردانندگان و مزدوران خون آشام آن فرا رسیده است!

علی اکبر رشیدی

۲۰ مرداد ۱۳۸۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

نام ویروسی که موجب مرگ زندانیان اردوگاه مرگ "کهریزک" گشت،اعلام شد!

اسماعیل احمدی مقدم،سرکردۀ دژخیم نیروی انتظامی رژیم آخوندی،بمنظور ماستمالی کردن جنایات مدهش و تکاندهنده ای که توسط شکنجه گران وزارت اطلاعات،سپاه پاسداران و نیروی انتظامی رژیم جمهوری اسلامی در اردوگاه مرگ موسوم به "بازداشتگاه کهریزک" بر علیه زندانیان سیاسی انجام شده و به مرگ آنان منجر گشته است،با وقاحت ویژۀ ذوب شدگان در مکتب نکبتبار ولایت ادعا نمود که مرگ این زندانیان،نه در اثر ضرب و شتم از سوی زندانبانان،بلکه بدلیل انتشار یک ویروس!!! و متعاقبا ابتلای جانباختگان به بیماری بوده است!!!

سرکردۀ پلید و آدمخوار نیروی انتظامی که خود،همچون علی گدا وافوری ،پاسدار احمدی نژاد و دیگر سران رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی از بیماری خطرناک سادیسم،آنهم از نوع بسیار حاد و پیشرفتۀ آن رنج می برد، جرات نکرد که نام این "ویروس" مهلک و خطرناک را که ایرانیان از دیرباز،از آن با نام های اختصاری "ویروس فقاهتی" و "ویروس وقاحتی" یاد می کنند،بر زبان بیاورد.

ایرانیان ضمن شناخت دقیق این ویروس مرگبار و ضدایرانی،تاکید می کنند که یگانه روش موثر،کارا و مطمئن برای مقابله با آن،براندازی رژیم خونریز جمهوری اسلامی،بازداشت جمعی گردانندگان و مزدوران آدمخوار این رژیم دست نشانده، و نگاهداری اکید این وحوش آدمخوار در شرایط قرنطینۀ کامل سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی است.

علی اکبر رشیدی

۱۸ مرداد ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعترافات یک ایرانی در برابر پاسدار احمدی نژاد!

من اعتراف می کنم

زرتشتی ام،ایرانی ام

رهرو پاک آرش و

مزدک و مهر و مانی ام

من اعتراف می کنم

دشمن این حکومتم

عاشق پاک میهن و

دلبستۀ این ملتم

من اعتراف می کنم

می خوام که انقلاب کنم

نسل شما رو بزنم

عیش تونو خراب کنم

من اعتراف می کنم

وحشتتم،کابوستم

دشمن آیین تو و

منزجر از ناموستم

من اعتراف می کنم

می خوام که داغونت کنم

گردنتو بشکونم و

از اینجا بیرونت کنم

من اعتراف می کنم

رهبر و برنامه دارم

برای دفن این نظام

از آسمون نامه دارم

من اعتراف می کنم

من اعتراف می کنم...

علی اکبر رشیدی

۱۸ مردادماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

تازه ترین شعر احمدی نژاد در بارۀ خودش!

نامِ نامی ام "الف.نون" است

لقبم رذیل و ملعون است

تشنه ام به خونِ ایرانی

دلِ من ز موجِ سبز خون است

رای ملت ربوده ام یکجا

بخیالم که دزدی آسون است

لیک اینک ز خیزشِ مردم

عصبم پریش و داغون است

همه شب در کنارِ آن تمساح*

خود بخوان که حالِ من چون است

زده ام به سیمِ آخر من

همه گویند مموتی مجنون است

یارِ غارم هوگو چاوز گوید

جیم گشتن از ایران آسون است

لیک من دانم و همان تمساح

ریدمانیم ز حد بیرون است

سیل بنیانکنی که می بینم

خصمِ جانِ منِ پریشون است

نیک دانم که آخرِ خط است

دولتم بزودی واژگون است

عاقبت چو عنتری تنها

جای من توی هلفدون است.

علی اکبر رشیدی

۱۷ مردادماه ۱۳۸۸

*آخوند مصباح یزدی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

حزب الله لبنان باز هم قصد آتش افروزی دارد!

کیانوش رشیدی



گزارش های رسیده حاکی از آنند که دست نشاندگان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در لبنان،و از جمله جریان تروریستی و ارتجاعیِ موسوم به حزب الله،باز هم قصد آتش افروزی در مرزهای لبنان با اسراییل را دارند.

در ماه های گذشته و بویژه از آغاز رستاخیز نوین مردم ایران بر عیله رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، باند تروریستی حزب الله از یک سو به لانۀ خویش خزیده بود، و از سویی دیگر به انبار نمودن انواع و اقسام سلاح ها در زرادخانه های خویش ادامه داد. گزارش ها گواه آن هستند که حزب الله بیش از چهل هزار موشک را در انبارهای خود جاسازی نموده است.

رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی که اینک با رستاخیز نوین و بی سابقۀ مردم ایران روبروست، برای منحرف نمودن افکار عمومی جهان، بر آن شده است که بوسیله دست نشاندگان خویش در لبنان آتش باری مناطق مسکونی در اسراییل را آغاز کند.

سخنان ولید جنبلاط،رهبر دست نشاندۀ دروزی ها در لبنان، در تایید ضمنی اهداف رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی، نشان از چراغ سبز رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به حزب الله، دروزی ها و دولت لبنان برای آغاز یک فتنه جویی و آتشباری نوین بر علیه اسراییل دارد.

از هم اکنون پیداست که ارتش اسراییل نیز خود را آماده کرده است تا پاسخ دندان شکنی به حزب الله، و بطریق اولی، به دولت لبنان بدهد.در همین ارتباط گفته می شود که در صورت آغاز آتشباری های نوین حزب الله علیه اسراییل، تمامی تاسیسات زیر بنایی و روبنایی لبنان با بمباران های متقابل و پیاپی از سوی ارتش اسراییل، با خاک یکسان خواهند شد.

حتی اگر تنها و تنها حزب الله این آتشباری ها را آغاز کند، از آنجا که حزب الله لبنان در دولت کنونی و دست نشانده در لبنان نماینده دارد، این بمعنای آغازجنگ دولت لبنان علیه اسراییل است.

ایرانیان باید توطئۀ جدید سران جنایتکار رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در خاورمیانه را که در شرف تکوین است،قاطعانه محکوم نموده و به افشای آن بپردازند.

پیشاپیش به دارودسته های اپوزیسیون دروغین رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی اعم از گروه های گوناگون، منفردین و ... که در گذشته ای نه چندان دور به بهانۀ دفاع از مردم!!لبنان و مردم!! فلسطین،در واقع به پشتیبانی از باندهای تروریستی و ارتجاعی حزب الله و حماس پرداخته بودند، هشدار داد که هرگونه پشتیبانی نوین آنها از مردم!! لبنان و مردم!! فلسطین،معنایی جز پشتیبانی مستقیم آنها از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی نخواهد داشت. آنگونه که در گذشته نیز معنایی جز این نداشته است.

پیشاپیش باید آماده بود تا چهرۀ تک تکِ این مدافعین دروغین مردمان!! لبنان و فلسطین را افشاء کرد.

همۀ تیرها، همۀ مشت ها، همۀ شعار ها بر علیه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در میهن ما!

اپوزیسیون دروغین را در هر رنگ و لباسی افشاء کنیم!

کیانوش رشیدی

شانزدهم مرداد ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

هفتم ماه اوت سال 2009 میلادی

برگرفته از وبلاگ:کیانوش رشیدی
www.kianooshrashidi.blogspot.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسلام شده لنگاش هوا

مهدی بیا،مهدی بیا!

ایران شده ونزوئلا،

مهدی بیا،مهدی بیا!

مموتی کرده کودتا

مهدی بیا،مهدی بیا!

رسوا شده علی گدا

مهدی بیا،مهدی بیا!

اسلام شده لنگاش هوا

مهدی بیا،مهدی بیا!

علی اکبر رشیدی

شانزدهم خردادماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

حکومت ایرانی:

نه یک کلمه کمتر،نه یک کلمه بیشتر!

اساسی ترین و محوری ترین خواست و شعار مردم ایران و خیزش سراسری و ملی ایرانیان که خواب را از چشمان وحشتزده و خون گرفتۀ ولی وقیح و دیگر گردانندگان رژیم آخوندی ربوده است، همانا سرنگونی رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی است.

من از میرحسین موسوی و امثال وی انتظار ندارم که همین امروز شعار سرنگونی رژیم خونریز و جنایتکاری را سر دهند که خود از پایه گذاران آن بوده اند.

وانگهی،ناگفته پیداست که سردادن چنین شعاری از سوی موسوی و امثال او بیگمان دستگیری فوری و قطعی آنان را درپی خواهد داشت.

انتظار من و مثال من از موسوی و امثال او،اما، اینست که چنانچه آنان بهر دلیل،از جمله بدلیل ملاحظات سیاسی و امنیتی،در حال حاضر حتی اگر بخواهند،نمی توانند این شعار را سر دهند،دستکم با ادامۀ تبلیغات زهرآگین علیه اپوزیسیون برانداز رژیم، و تاکید نفرت انگیز بر شعار ضدایرانی و خمینی ساختۀ "جمهوری اسلامی،نه یک کلمه کمتر،نه یک کلمه بیشتر!"،آنهم با این استدلال مضحک که گویا مردم ایران همجنان خواهان جمهوری نکبت بار اسلامی هستند و به آرمان های کذایی خمینی خون آشام باور دارند،اینقدر برای سران خون آشام رژیم اهریمنی و ضدایرانی آخوندی عشوه نریزند.

انتظار من و امثال من که با درک مصالح مردم و خیزش ملی و سراسری ایرانیان بر علیه رژیم اشغالگر و دست نشاندۀ جمهوری اسلامی،امروزه بر پیشینۀ سیاه و جنایتبار میرحسین موسوی و امثال وی انگشت نمی گذاریم،از میرحسین موسوی و امثال وی تنها و تنها همین است، و نیز اذعان آنان به این حقیقت مسلم و انکارناشدنی که:

مردم ایران خواهان برچیده شدن بساط اهریمنی جمهوری نکبت بار اسلامی،و برپایی یک حکومت ملی و ایرانی هستند:نه یک کلمه کمتر،نه یک کلمه بیشتر!

علی اکبر رشیدی

پانزدهم مردادماه ۱۳۸۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ