در آستانه ی سقوط پریشانی
پیش کش به زنان میهنم که برای آزادی پیکار می کنند
جمشید پیمان ، 5 ـ آذر ـ 1388
آفتاب ، جان ــ مایهاش بود
در میانِ سرمایِ اینهمه سالهایِ زمستانی.
و بر آمدنِ بامداد
بشارتِ لبهایش بود
در گذر گاهِ پر همهمه یِ تهمت هایِ آشکار و نهانی.
سنگهای سخت
از دلِ دستانِ افتراء
چه آسان می نشستند
بر بلندایِ پیشانی اش.
لبهایِ بی واهمه اش ، اما
تکرار بشارت بود
در قحطستانِ امیدهایِ بی نام ونشانی.
زمین ، باورش کرد
ــ چونان که بایسته یِ زمین است ــ
و بشارتش را پروارنید
در باغهایِ سرشار از اردیبهشت هایِ گل افشانی .
و عیسا بر آمد
با تاجی از آفتاب
در ردایی از بهار
و دلی ؛ پر شور و شیرین
از فراز موجهایِ خروشانِ خیابانی.
و ما
گریستیم ، خندیدیم
با گونه هایِ شکفته یِ مادرانِ عیسا
در آستانه ی سقوط پریشانی .
-----------------------------------------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر