۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه



آقای موسوی!

با ستایش از خمینی و آدمکشان بسیجی

خاک به چشم حقیقت نپاشید!


میرحسین موسوی،نخست وزیر سوگلی خمینی خون آشام که امروزه بهردلیل رهبری جنبش سبز و مقاومت عادلانه ی مردم ایران در برابر رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی در درونمرز را بدست گرفته است،به مصداق "ترک عادت موجب مرض است"،به بهانه ی سی امین سالگرد برپایی تشکیلات ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان" که خمینی خون آشام آن را براه انداخت و بلای جان ما ایرانیان نمود،پیامی خطاب به اراذل و اوباش بسیجی فرستاد که ضمن آن باز هم گریزی به صحرای کربلا زد و چنان دروغ های شاخداری ردیف نمود که از شنیدن آن ها حتی مرغ پرکنده هم خنده اش می گیرد.

توجه به این دروغ های شاخدار بویژه از آنروی دارای اهمیت است که ما ایرانیان بهوش باشیم و همانند دوران سیاه تکوین و تحقق فاجعه ی ضدایرانی و ضدملی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" دوباره فریب منجیان دروغین ملت و میهن را نخوریم،سره را از ناسره ،و دوست را از دشمن تشخیص دهیم و ضمن بهره گیری از همه ی امکانات و شکاف ها،تضادها و حتی دشمنی ها میان سران و گردانندگان دیروز و امروز رژیم جنایتکار آخوندی،یکدم نیز این حقیقت بزرگ را از یاد نبریم که در نبرد آزادیبخش و میهنی با رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به هیچیک از همدستان و شاگردان و نوچگان امروز و دیروز خمینی خون آشام نمی توان و نباید اعتماد نمود.

میرحسین موسوی،سوگلی خمینی خون آشام و نخست وزیر دوران جنگ خمینی خواسته و ضدمیهنی ایران و عراق، که تا به امروز نیز نه تنها از بابت مشارکت فعال خویش در جنایات خمینی و رژیم خونریزی که او بنیان نهاد،از مردم ایران پوزش نخواسته است،بلکه از هر فرصتی برای ابراز وفاداری به خمینی گوربگورشده استفاده می کند،از زمره ی همین شاگردان است،شاگردانی که امروزه، مردم ایران، بهمان اندازه که با درایت و دوراندیشی حق دارند، می توانند و باید از آنها در پیکار پیچیده،دشوار و سرنوشت ساز با رژیم ضدمردمی و جنگ افروز جمهوری اسلامی استفاده کنند،نمی توانند و نباید به آنان اعتماد نموده و از امامزاده های خمینی نشان آنان انتظار معجزه داشته باشند!

با این مقدمه،اینک نگاهی گذرا بیفکنیم به دروغ های شاخدار میرحسین موسوی در باره ی ماهیت اولیه ی تشکیلات ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان".

میرحسین موسوی در پیام خویش که تاریخ چهارم آذرماه ۱۳۸۸ را دارد،از جمله این دروغ ها را ردیف کرده
است:

"بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این
سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت..."

" بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت]ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت..."

"زمانی که پدر دلسوز ما(منظور خمینی خون آشام است!ـــرشیدی) این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند..."

"بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند..."

گمان نمی کنم نیازی بدان باشد که در باره ی این دروغ های شاخدار میرحسین موسوی که به عبث کوشیده است از خمینی و آدمکشان بسیجی فرشتگانی مهربان بسازد، توضیح خاصی داده شود.چه،مردم ایران، هم "پدر دلسوز" میرحسین موسوی،یعنی خمینی خون آشام را بخوبی می شناسند،هم دیگر سران ریز و درشت رژیم جنایتکار آخوندی را،و هم "بسیج مستضعفان" و "سپاه پاسداران" و " ساواما" و دیگر ارگانهای سرکوب و شکنجه در رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی را!

جالب است که میرحسین موسوی در همان حال که از بد روزگار رهبری جنبش سبز ایرانیان علیه رژیم جمهوری اسلامی را در داخل کشور بدست گرفته و بقاعده می بایستی سخنگوی ملتی باشد که دیری ست برای حکومت اسلامی و اسلام و الله و قرآن تره هم خرد نمی کند،همه ی کسانی را که به قرآن و اسلام پشت کرده و می کنند، از لولوی رانده شدن به دوزخ می ترساند و می گوید:

"قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند..."

میر حسین موسوی پس از ردیف نمودن این همه دروغ،سرانجام در نقش معلم اخلاق ظاهر گشته،در باب راستگویی دادسخن داده و می گوید:

" راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟..."

باید از میرحسین موسوی که درست در اینروزها ی سرنوشت ساز که فریاد آزادیخواهی و دادخواهی مردم ایران علیه بیدادگری های رژیم اهریمنی و منحوسی که خمینی خون آشام با همدستی و همیاری انگلستان و دیگر قدرت های بیگانه در میهن ما بنبان نهاد،در سرتاسر گیتی طنین انداز گشته و مقاومتی بی همتا، دلیرانه و شکوهمند را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشته است،اینچنین دروغ می گوید و می کوشد خمینی خون آشام و قداره بندان و اراذل و اوباش بسیجی اش را بعنوان فرشتگانی دلسوز و دوستدار ایران و ایرانی به مردم ایران قالب نماید،پرسید:

آقای میرحسین موسوی!

براستی آیا شما خود را راستگو می دانید؟!

براستی آیا گمان نمی کنید که دیگر فریفتن ایرانیان بس است؟!

براستی آیا گمان نمی کنید که وظیفه ی اخلاقی و انسانی شما ـ که امروزه برغم پیشینه ی سیاهتان در همکاری با خمینی خون آشام از اعتماد نسبی ملتی بزرگ برخوردار گشته اید که با بزرگواری و فروتنی به گذشته تان به دیده ی اغماض می نگرد ـ حکم می کند که چنانچه نمی خواهید و یا نمی توانید آشکارا علیه خمینی و جنایات مدهش او علیه ایران و ایرانی، که یک نمونه اش همین براه اندازی تشکیلات سرکوبگر و ضدایرانی موسوم به "بسیج مستضعفان" است،سخن بگویید،دست کم خاموش بمانید و اینگونه زبان به ستایش ازخمینی خون آشام و جنایتکاران بسیجی اش که از آغاز تا به امروز از اراذل و اوباش بوده و هستند،نگشایید؟!

آقای میرحسین موسوی!

شما خواسته و یا ناخواسته اینک در مقام رهبری جنبش سبز قرار گرفته اید.از این امکان و شانس بزرگ که تاریخ و مردم ایران برای خدمت به ایران و ایرانی و یاری رسانیدن به نبرد آزادیبخش مردم ایران علیه رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی دراختیارتان نهاده اند،با شایستگی بهره گیرید و با تکرار ملال آور دروغ های شاخداری
از آندست که در بالا بدان اشاره شد،بیهوده خاک به چشم حقیقت نپاشید:این کار نه بسود شما، نه بسود مردم ایران،و نه بطریق اولی،بسود جنبش سبز است!

علی اکبر رشیدی

5 آذرماه 1388 خورشیدی

___________________________________________________________

۱ نظر:

Unknown گفت...

انقلاب، آزادی ، جمهوری اسلامی،  چیبه سر این شعارها آمد . آیتالله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
مسئولین لااقل شجاعت این را داشته باشند که اعلام‏ ‏کنند این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی و هیچ کس هم حق‏ ‏اعتراض و اظهار نظر و انتقاد ندارد
امیدوارم تا کاملاً دیر نشده‏ ‏مسئولین امر به خود آیند و بیش از این وجهه نظام جمهوری اسلامی را در‏ ‏بین تودههای زجر کشیده و سیلیخورده ایران و در سطح جهانی خدشهدار‏ ‏نکنند و موجب سقوط خود و نظام نگردند