با خموشانِ دودل ، شور به پا نتوان کرد
جمشید پیمان
چاره ی کار ،حوالت به قضـا نتوان کرد
با خموشانِ دودل ، شور به پا نتوان کرد
دلِ خونین ،نشود سبز به هر شعر و شعار
با خیالاتِ خطا، هـیـچ صـفـا نتوان کرد
عَلـَـمِ شیـرخدا سبـز و کَلَم زارِ تو سبـز
این میان ، مغلطه در کارِ خدا نتوان کرد
بَعدِ یک عمر دروغ و دغل و رسوائی
ریشِ مخلوق ،بدین رنگ حنا نتوان کرد
خون سرخی،که نــدا داد،مکن مایه ی کار*
رونقِ کسبِ خود از خـونِ نــدا نتوان کرد
نسبت اَت موسوی ، اما به صفت موسا باش
ورنـه با مـارِ ریــا ، کارِ عـصـا نـتـوان کرد
پای در راه بنه ، این همه افسانه مخوان
به عمل کـار برآیـد، به دُعـا نـتـوان کرد
راه اگر هست،نه در قصه ی سبز است و نه سرخ
با سـخـن جـانِ پــدر ، دفعِ بَلا نـتـوان کرد
پُـرسی ؛ از بـنـدِ غـم ، آزاد توان کرد وطن ؟
می توان کرد ، ولی بی مـن و مـا نتوان کرد .
*اشاره به ندا آقا سلطان که تیرماه 1388،در جریان تظاهرات ضد رژیم مردم تهران ، به تیر پاسداران خمینی شهید شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر