۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه


دنباله

سی سال پس از فاجعه:

ازچه میراثی صرفنظر کردیم؟


فرشته رفت،دیو آمد،کابوس ایران زمین آغاز شد!


برخلاف یاوه های آخوندی ـ انگلیسی گردانندگان رادیو بی بی سی و جیره خواران قدرت های استعماری که ضمن وارونه جلوه دادن حقیقت، پادشاه فقید ایران را بعنوان دیو،و خمینی خون آشام را بعنوان فرشته به ایرانیان و جهانیان معرفی نمودند و با بکارگیری هزار دروغ و نیرنگ به ایرانیان وعده دادند که که با بقدرت رسیدن دارودسته ی ضدایرانی خمینی،دوران طلایی تاریخ ایران آغاز خواهد شد،باید گفت که از میان محمدرضا پهلوی و خمینی خون آشام،آنکه براستی فرشته بود،محمدرضا پهلوی بود،و آنکه دیو بود،کسی جز خمینی اهریمن خو و فرومایه نبود.هم ازاینرو بقدرت رسیدن خمینی در ایران در روز شوم ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نمی توانست پیامد و دستاوردی جز آغاز یک کابوس هراس انگیز تاریخی برای ایران و ایرانی داشته باشد.کابوسی که تا کنون سی سال بدرازا کشیده است و چنانچه ما ایرانیان هنوز درس های بایسته را از فاجعه ای که بر ما رفته است فرانگرفته باشیم،بیم آن می رود که این کابوس دیری بدرازا بکشد و یا اینکه در اشکالی دیگر تکرار گردد.

کابوس سی ساله و درس هایی که ما ایرانیان باید فراگرفته باشیم!

بروی کارآمدن رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی بمانند رژیمی بغایت واپسگرا و ضدانسانی بمعنای دقیق کلمه یک کابوس برای ایرانیان و سرزمین مادری ما بود.
با پیروزی توطئه و فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷،که سناریو نویسان و تدوین کنندگان آن قدرت های استعماری و استادان اعظم لژهای فراماسونری، بازیگرانش گماشتگان رنگارنگ این قدرت ها در لباس ایرانی،و سیاهی لشگرش توده های پاکدل،اما فریب خورده و زودباور بودند، ملت و سرمینی که در دوران فرمانروایی محمدرضا پهلوی در هم سنجی با بسیاری از ملل و کشورهای گیتی از آزادی، آسایش،رفاه و امنیت اجتماعی نسبی برخوردار بود و با گام هایی استوار در مسیر پیشرفت اقتصادی حرکت می کرد،در چشم بهم زدنی،از اوج عزت به حضیض ذلت فرو افتاد و در چنان دامی گرفتار آمد که پیش از آن حتی تصورش نیز ناممکن می نمود .
خمینی و دارودسته ی تبهکارش که برغم شعارهای دجالگرانه علیه شرق و غرب،دست پشتیبانی آشکار و پنهان هردو اردوگاه را بر پشت خویش احساس می کردند و برای نابودی ایران و ایرانی از گردانندگان هردو اردوگاه چراغ سبز دریافت نموده بودند،پس از پهن کردن بساط اهریمنی خویش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷نمی خواستند حتی یک ثانیه را نیز برای پیشبرد اهداف شوم خویش از دست بدهند.
آنان بیدرنگ دست بکار شده و در اقدامی بغایت ضدانسانی و جنایتبار در همان نخستین ساعات و دقایق بقدرت رسیدن خویش شماری از امرای کشوری و لشگری حکومت پیشین را بی هیچ محاکمه ای اعدام نموده و پیکرهای بیجان،شکنجه شده و سوراخ سوراخ گشته ی آنان را در رسانه های همگانی خویش که بگونه ای سنتی در تیول عوامل پلید و فرومایه ی وابسته به حزب توده بود،به نمایش گذاشتند.
و شگفتا که احزاب و سازمان های سیاسی مخالف حکومت پهلوی که برخی از سران،کادرها و اعضایشان در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران به اتهام تلاش برای سرنگون ساختن حکومت شاهنشاهی در زندان بسر می بردند و در بسیاری موارد از امکان دفاع از خود و عقاید خود برخوردار بوده و پس از اعلام حکم دادگاه، دوران محکومیت خود را به آرامی در زندان می گذراندند و حتی از امکان تحصیل در زندان بهره مند بودند،و برغم همه ی این واقعیات از دادگاه ها و زندان های دوران پادشاه فقید ایران بعنوان "بیدادگاه" و "سیاهچال" نام می بردند و از مجامع جهانی می خواستند که به حکومت پیشین فشار وارد آورند تا آنان از حق برخورداری از "محاکمات عادلانه" برخوردار شوند،در ارتباط با اعدام های بدون محاکمه و جنایتکارانه ی رهبران و دست اندرکاران رژیم پیشین سکوت اختیار کردند،و چنانچه انتقادی نیز در این رهگذر به رژیم آخوندی داشتند،نه اعتراض به اعدام این افراد،بلکه پافشاری بر محاکمه ی علنی و سپس اعدام آنان بود!
هیچیک،آری هیچیک از احزاب و سازمان های شرکت کننده در انقلاب کذایی بهمن بیانیه و یا اطلاعیه ایی دایر بر محکومیت موج گسترده ی اعدام های وحشیانه ی وابستگان به رژیم پیشین صادر نکرد!
این اما تازه آغاز کار و کابوسی بود که تا بامروز بدرازا کشیده است.
رژیم جنایتکار آخوندی،بیدرنگ پس از این اعدام ها به سرکوب دگراندیشان و مخالفین خود پرداخت،تجاوز آشکار و گستاخانه به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی را آغاز نمود،آزادی ها و حقوق گسترده یی را که زنان میهن ما در سایه ی فرمانروایی پادشاه میهن دوست و حکومت سکولار شاهنشاهی بدست آورده بودند،یکی پس از دیگری محدود نمود،به لشگرگشی علیه هم میهنان کرد و ترکمن و بلوچ پرداخت و از همان آغاز در حد توان و امکانات خویش کوشید که هر صدای مخالفی را در گلو خفه سازد!
مردم ایران،و در پیشاپیش آنان برخی از احزاب و سازمان هایی که در ببارنشستن فاجعه ی شوم بهمن نقش آفرینی کردند،آرام آرام کابوسی را که بگونه ای شگفت و باورنکردنی نه در خواب،بلکه در بیداری نسبی پس از خواب خوش زمستانی می دیدند،لمس کردند و هریک بسهم خویش کوشیدند تا از ادامه ی آن جلوگیری نمایند.اما شوربختانه دیگر دیر شده بود.چه،دیو آدمیخواره ای که تا دیروز در زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو تنوره می کشید،اینک در پایتخت میهن بخون نشسته ی ما مستقر شده و دیگر بهیچ قیمتی حاضر نبود بدرون شیشه ای بازگردد که کمابیش سیزده سده در آن بسر برده بود!
افزون بر این،دیو بر آن بود که انتقام همه ی این سال ها را از ایران و ایرانی،و از تاریخ،تمدن،فرهنگ و آیین راستی و بهی آنان که از بیخ و بن با آیین واپسگرایانه ی تازیان بیابان گرد در تضاد بوده و می باشد،بگیرد.
و بدینسان بود که کابوس ادامه یافت.
رژیم آخوندی پابپای فرستادن ایرانیان به کوره های آدمسوزی جنگ ضدمیهنی ایران و عراق،به شکنجه و اعدام گسترده ی مخالفین روی آورد و در این راستا پاکبازترین و دلیرترین فرزندان مرز و بوم باستانی ما را تحت عناوین آخوندساخته ای همچون "منافق"،"کافر"،"ملحد"،"مفسد فی الارض" و "محارب با خدا" اعدام کرد و یا در زیر شکنجه های وحشیانه بقتل رساند.
خمینی خونخوار و دارودسته ی انگلیسی اش بدین بسنده نکرده،به سنگسار،قطع اعضای بدن،وبیرون آوردن چشم ایرانیان پرداخته و پابپای آن بسیاری از هم میهنان نگون بخت ما را زیر عنوان آخوندساخته ی"اوباش" در میادین و خیابان ها و گذرگاه ها از جراثقال بدار آویختند و از اینراه نمونه های بی بدیل و هولناکی از وحشیانه ترین جنایات تاریخ بشری را در انظار جهانیان به نمایش گذاشتند.
رهبران غرب و شرق همه ی این جنایات را دیده و می بینند،اما همچنان این رژیم پلید و اشغالگر را تحمل نموده و در اساس، سران این رژیم را نه بواسطه ی نقض آشکار،خشن و پیوسته ی حقوق بشر،بلکه اغلب بخاطر جنون هسته ای و دست داشتن آنان در تروریسم دولتی مورد انتقاد قرار می دهند.جای شگفتی هم نیست: رژیم آخوندی یک رژیم اشغالگر و دست نشانده است که سران آن بدون استثنا فراماسون بوده و سر در آخور سرویس های جاسوسی قدرت های استعماری دارند!
گذشت سی سال از فاجعه ی خونبار بهمن،تداوم پیوسته ی کابوس سی ساله ی ضدایرانی که افزون بر ناآگاهی ما ایرانیان،بیش و پیش از هرچیز ریشه در پشتیبانی همه سویه ی قدرت های استعماری، و در وهله ی نخست دولت انگلستان از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی دارد،بقاعده می بایستی در درک یک حقیقت تلخ و دردناک تاریخی بما یاری رساند و آن اینکه: سرنگون ساختن حکومت محمدرضا شاه پهلوی و برچیدن سیستم شاهنشاهی در ایران بهمان اندازه و با همان جدیت،دقت و برنامه ریزی با اراده و خواست قدرت های استعماری و مزدوران ایرانی نمای آنان تحقق یافت که روی کارآمدن رژیم ضدایرانی و دست نشانده ی آخوندی و تدوام فرمانروایی اسارتبار آن با اراده و خواست و پشتیبانی همه سویه ی همین قدرت های استعماری انجام گرفته است!
این یکی از بزرگترین درس هایی است که ما ایرانیان پس از گذشت این سه دهه ی مشقت بار و رنج آور می بایستی فرا گیریم.دقیق تر بگویم:می بایستی فرا گرفته باشیم!
درس دیگری که می توانیم و باید از سه دهه فرمانروایی خونبار و ستمگرانه ی رژیم جمهوری اسلامی فراگیریم،همانا درس همدلی،اتحاد و همبستگی همه ی ایرانیان،صرفنظر از تعلقات نژادی و ملی و دینی،گرایشات سیاسی،فکری و عقیدتی، و وابستگی های گروهی،سازمانی و حزبی است!
امروز،در سی سالگی فاجعه ی شوم بهمن ۱۳۵۷،و در سی امین سالگرد برپایی رژیم جهل و جنایت آخوندی،دیگر باید این درس تاریخی را فراگرفته باشیم که بدون همدلی،همبستگی و اتحاد نمی توانیم بر رژیم خونریزی پیروز گردیم که گردانندان و مزدورانش،صرفنظر از اینکه به کدام باند حکومتی وابسته اند، در برابر ما در صفی واحد ایستاده اند و یکصدا ما را دشمن خویش می نامند!
براستی چه چیز و چه کس مانع از همبستگی و اتحاد ما ایرانیان در پهنه ی پیکار با رژیم ضدایرانی و اشغالگر جمهوری اسلامی است؟!
چرا تا به امروز هرچه بیشتر در باره ی این همبستگی و اتحاد سخن گفته ایم،کمتر گام عملی و مشخص برای متحقق ساختن آن برداشته ایم؟!
و براستی تا به کی باید پراکندگی و چنددستگی در صفوف مخالفان راستین رژیم دست نشانده ی جمهوری اسلامی به بهانه هایی واهی همچون:"تو مجاهدی!با تو متحد نمی شوم!"،"تو سلطنت طلبی!با تو متحد نمی شوم!"،"تو کمونیستی،با تو متحد نمی شوم!" ادامه یابد؟!براستی ما ایرانیان که از سی سال پیش بدین سو،همگی در زیر ساطور خون چکان جلادان اهریمن خویی قرار داریم که بخون یکایک ما تشنه بوده و برای تداوم فرمانروایی ظالمانه ی خویش بر ما و سرزمین ما از هیچ جنایت و رذالتی رویگردان نیستند و از هر راه ممکن،از جمله با خرج نمودن هزینه های هنگفت در درون و برونمرز می کوشند که بذرناامیدی، پراکندگی، چنددستگی و دشمنی را در میان ما ایرانیان مخالف رژیم آخوندی بپاشند،سرانجام چه زمانی متحد و همبسته خواهیم شد؟و آن زمان خجسته کی فراخواهد رسید که رهبران اپوزیسیون راستین رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با رویکردی شجاعانه و نوین با امرهمبستگی و اتحاد همه ی ایرانیان مخالف رژیم برخورد نموده و برای متحقق ساختن این آرزوی دیرینه ی مردم ستمدیده و زجرکشیده ی میهنمان گام هایی مشخص و عملی بردارند؟
و براستی کابوس ما کی بسرخواهد آمد؟و رویای شیرین آزادی که بیشماران جان شیفته در راهش خود را به آتش کشیده و می کشند،کی متحقق خواهد شد؟

آزادی:رویا یا واقعیت؟

سران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،همچون هر رژیم دیگری در درازای تاریخ مدام بر طبل ابدی بودن حکومت خویش و بیفایده بودن پیکار علیه این رژیم دست نشانده کوبیده و پابپای آن ،با گسترش سرکوب ها و بگیر وببندها می کوشند ما ایرانیان را ترسانده و از پهنه ی پیکار خارج سازند.حال آنکه ما ایرانیان نیک می دانیم که این رژیم،مانند هر رژیم ضدمردمی و اشغالگر دیگری در تاریخ، پوشالی و رفتنی است!
در تاریخ پرفرازونشیب سرزمین باستانی ما که همواره آماج کین بدخواهان بداندیش و بدآیین بوده است،کم نبوده اند اشغالگران و دژخیمانی که حکومت خود را جاودانه معرفی می کردند:از تازیان بدکیش گرفته تا مغول ها ی وحشی!نیاکان ما اما هرگز گوش به یاوه های اشغالگران نسپرده و از هر راه ممکن به ستیز با آنان برخاستند و از سرزمین،فرهنگ،آیین،آزادی و شرف خویش پاسداری کردند و سرانجام اشغالگران متجاوز را بزانو درآوردند.نتیجه آن شد که از مغولان در سرزمین ما تنها نام ها و واژگانی چند در زبان ما برجای مانده ،و از تازیان بیابانگرد نیز آیین اهریمنی شان بیادگار مانده است که سران جنایتکار رژیم جمهوری اسلامی مبلغ و موعظه گر آنند!دیری نخواهد گذشت که ما آخوندها ی فرومایه و آیین اهریمنی شان را به همانجایی خواهیم فرستاد که سزاوار و شایسته ی آنند!
برغم یاوه گویی های سران و مزدوران رنگارنگ رژیم آخوندی که سکه ی عمر جاودانه بنام خود و حکومت پوشالی و دست نشانده ی خویش ضرب می کنند،ما ایرانیان اندک تردیدی در این حقیقت مسلم و مطلق نداریم که دیر یا زود عمر این رژیم اهریمنی بسر خواهد آمد،ایرانزمین بدست فرزندان دلاور و جنگجوی خویش آزاد خواهد گشت،همای سعادت و سیمرغ آزادی دگرباره در آسمان آبی و بیکران میهن بزرگ ما به پرواز درخواهد آمد و مردم ستمدیده ی میهن مان یکبار دیگر روی آسایش،شادی و آبادانی را خواهند دید.
در سی امین سالگرد فاجعه ی شوم بهمن و بروی کارآمدن رژیم جنایتکار و اشغالگر جمهوری اسلامی،همه ی نشانه ها حکایت از آن دارد که آزادی قریب الوقوع میهن ما از بند رژیم پلید آخوندی،نه رویا،بلکه واقعیتی مسلم و ناگزیر است.این واقعیت مسلم و ناگزیر را هم ما می دانیم و هم دشمنان مان می دانند!

---------------------------------------------------------------------------

هیچ نظری موجود نیست: