آخوند خمینی صفت،مزدور وزارت اطلاعات رژیم آخوندی:
علیرضا خدایی!
آیت الشیطان علیرضا خدایی
---------------------------------------------------------------
بی تاب!
شعری را که در زیر می خوانید،هفت سال پیش،در واپسین روز زمستان،و ساعاتی پیش از فرارسیدن سال نو سروده ام.
فرزندم زرتشت تازه چشم بجهان گشوده بود،و من برای نخستین بار پدر شده بودم.
در آنروز،دقیقتر بگویم،درآن بعداز ظهر واپسین روز زمستان،دلم خیلی گرفته بود و بغض گلویم را می فشرد.احساس کردم باید چیزی بنویسم و احساسات و دلتنگی هایم را بر دل کاغذ بریزم.وچنین نیز کردم.نتیجه،شعر "بی تاب" است که آنرا در زیر آورده ام.
از آن هنگام،سالیانی چند بر من و بر ما گذشته است.در همه ی این سال ها،هرگاه و هربار که صدای گام های سبز و نوازش بخش بهار دل انگیز را می شنوم،باز هم دلم می گیرد و اندوهی بر جانم چنگ می اندازد که قلبم تاب تحمل آنرا ندارد.براستی چه نیرو و کشش شگفتی دارد بهار؟...
بی تاب
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای میهن درخون تپیده
برای سرزمین پاکم ایران
که عمری رنگ خوشبختی ندیده
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای گریه های بی بهونه
برای اشک و آه سوگواران
برای گورهای بی نشونه
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای نغمه های مهر و پیوند
برای بیدلان رفته از یاد
برای همرهان مانده دربند
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای لحظه های بیقراری
برای تک درخت بیدمجنون
برای شعرهای یادگاری
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای عاشقای زار و خسته
برای قلب پاک و مهربونی
که از نامهربونی ها شکسته
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای او که تندیس خدا بود
برای مادر گمگشته ی من
که دنیایی پر از مهر وصفا بود
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای روح ناآرام دریا
برای خلوت دلگیر ساحل
برای زورق مغموم و تنها
دلم بی تابه امشب ای رفیقان
برای یک سرود ناسروده
برای آسمون پرستاره
برای رازهای ناگشوده
دلم داغونه امشب ای رفیقان
از این نظم پلید واژگونه
از این غوغای شوم نفرت انگیز
از این دیوونگی های زمونه
دلم می خونه امشب ای رفیقان
برایم نغمه ی امیدواری:
رسد آینده ای روشن چو خورشید
بسر می آید این شب زنده داری
زمستان می رود از خانه ی ما
بهاران می رسد یکبار دیگر
بنفشه می دهد با یک جهان راز
نوید روز نو،دنیای بهتر!
علی اکبر رشیدی
اسفند ۱۳۸۰
---------------------------------------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر