۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه


آن پیکِ ناخجسته ، پیامش عذاب بود*


جمشید پیمان





آن دورها
ــ که به چشمان ما نشست ــ
دریا نبود ،
سراسر ، سراب بود .
ذهن عطش گرفته یِ ما ،
پر اشتیاق ،
به دنبالِ آب بود .
آن وعده یِ
دروغ ،
دلی را خنک نکرد .
آرامشی نبود ،
همه ، اضطراب بود .

ما ،
از خزان ،
از کوه و دشت و جنگلِ بی بهره ازبهار ،
ما ،
از کویـر سوختـه ، از قلبِ شوره زار
با آرزو
بـه جانبِ بـهمـن شتافتیم .
بهمن رسید و
هیچ بهاری ازو نـَرُست
او
در میانِ زمستان ، فرو نشست
ما را

میانِ آتش سرما ، فرو گذاشت
بادِ بهاریِ بهمن ،
تـوفنده بود و
پر از التـهاب بود .

ما ،
عاشقانه پذیرایِ او شدیم
تا از زبان او
سخن سبز بشتویم .
آن پیکِ ناخجسته ،
پیامش عذاب بود .
ما ،
شعر و شور عاشقانه
به پایش بریختیم .
او ،
دشمن قدیمی یِ شعر و شراب بود .

بهمن ،
رسید و ماند و
زبهمن گذر نکرد .
پس کو بهار؟
آن سبزهایِ جاریِ در انتظار ما ،
محصولِ خواب بود ؟

**********
آن جوش و جنبش جانانه ، این میان
مظلوم ماند و گرفتار وهم گشت .
این گفت ؛ فتنه است ،
و آن گفت ؛
انفجار .
می گویمت رفیق ؛
نامش هر آن چه بود ،
از خنجر خیـانـتِ هرکس که زخم خورد
در آتش هر آن که
به نامردمی بسوخت
ولی ، انقلاب بود
. . . ولی ، انقلاب هست .

--------------------

*تکیه کلام خمینی :
بِـِبـُرید این زبان هارا ، بشکنید این قلم ها را !

هیچ نظری موجود نیست: