۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

چه کسانی راه رسیدن خمینی به قدرت را هموار ساختند:
شاه و رژیم پادشاهی،یا مخالفان شاه و رژیم پادشاهی؟

امروز بیست و دوم بهمن،سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب منحوس اسلامی و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی است.
سی و یکسال پیش،با بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته ی تبهکارش،میهن بزرگ و باستانی ما که در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران با شتابی فزاینده،در مسیر پیشرفت و مدرنیزم حرکت می کرد،بگونه ای باورنکردنی و فاجعه بار،از چرخه ی تمدن و پیشرفت بازایستاد و متعاقب آن،مردم و میهن ما به سیاه ترین دورانی که تاریخ ایران و جهان بیاد دارد،گام نهادند.
پادشاه فقید ایران،چه در ماه ها و روزهای فاجعه بار سال پنجاه و هفت،و چه در سال های پیش از آن،در باره ی خطرات معینی که از سوی سیاه ترین و مهیب ترین نیروی ارتجاعی لانه کرده در میهن مان،یعنی ارتجاع سیاه مذهبی،سرزمین مادری ما را تهدید می نمود،و نیز خطر اتحاد شوم و نامقدس میان ارتجاع سیاه و سرخ،و پیامدهای ناگوار و فاجعه انگیزی که در صورت پیروزی این اتحاد شوم و نامقدس می توانست در انتظار ایران و ایرانی باشد،بارها و بارها به ایرانیان و جهانیان هشدار داده بود.این هشدارهای جدی و مسوولانه ی پادشاه فقید ایران، که بی اغراق می توان گفت بی شباهت با پیشگویی های پیامبرگونه نبود،شوربختانه در فضای پرتب و تاب و ناآرام،و بهمان اندازه مسموم و آلوده ی آن دوران،که ریشه در تبلیغات و فعالیت های خرابکارانه ی سیستماتیک ارتجاع سرخ و سیاه و پشتیبانان جهانی آنان،اعم از دولت های باختری و دولت های سوسیالیستی و انقلابی داشت،در هیاهو و جنجال آفرینی های دروغین و حساب شده ی مخالفان رنگارنگ شاه و رژیم پادشاهی گم شد و در نتیجه،نه در ایران،و نه در برون از مرزهای میهن مان گوش شنوایی پیدا نکرد،و باید گفت اصولا نیز نمی توانست گوش شنوایی پیداکند،زیرا دشمنان و بدخواهان ایران زمین از دیرباز نقشه ی شوم ویران ساختن میهن مان را تنظیم نموده و سناریو و بازیگران آن را نیز پیشاپیش و با دقتی شگفت و رشک برانگیز مشخص و تعیین نموده بودند.
در یک کلام،همه چیز برای تحمیل یک فاجعه ی خونبار و دهشتناک تاریخی به ایران و ایرانی آماده شده بود،فاجعه ای که دشمنان ایران زمین در ریشخندی ضدایرانی بر آن نام "انقلاب شکوهمند بهمن" نهادند!
در باره ی باصطلاح انقلاب شکوهمند بهمن بسیار گفته اند و نوشته اند.برخی از اسرار مگو نیز در این پیوند، دیگر بازگو شده اند، که از آن میان می توان به ساخت و پاخت و تبانی شرم آور و استعماری قدرت های توطئه گر باختری در "کنفرانس گوادلوپ" اشاره نمود که برپایه ی آن،از ما بهتران و پدرخواندگان خمینی و پشتیبانان و متحدین رنگارنگش،تصمیم گرفتند که پادشاه فقید و رژیم پادشاهی را سرنگون نموده و خمینی و دارودسته ی تبهکارش را بقدرت برسانند.
من در این نوشتۀ کوتاه آهنگ آن ندارم که به بررسی مفصل اوضاع و احوال و عللی بپردازم که به واژگونی نظام و رژیم پادشاهی،و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی منجر گشت.این مهم را دیگران انجام داده اند.
آنچه اما مایلم به اختصار درباره اش بنویسم،چگونگی بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و رژیم بغایت واپسگرا و ضدایرانی جمهوری اسلامی است.
به عبارتی دیگر،من در این نوشته می خواهم در حد توان به یک پرسش اساسی و آزاردهنده برای هر ایرانی آزاده و میهن دوست پاسخ دهم،و آن اینکه:

چه کسانی راه رسیدن خمینی خون آشام را بقدرت هموار ساختند:شاه و رژیم پادشاهی،یا مخالفان شاه و رژیم پادشاهی؟

یافتن پاسخی درست برای این پرسش بویژه از آنروی دارای اهمیت است که برخی از مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،برغم گذشت سی و یکسال از زمان سرنگونی رژیم پادشاهی، و بروی کارآمدن رژیم خونریز جمهوری اسلامی، که دیگر طشت انگلیسی"انقلاب شکوهمند!!! بهمن" از بام افتاده و کمترین آبرویی برای رژیم خونریز،سرکوبگر و واپسگرای جمهوری اسلامی،بمثابه ی میوه و نتیجه ی قانونمند و ناگزیر آن انقلاب انگلیسی ـ روسی باقی نگذاشته است،بجای انتقاد از خود و پوزش خواهی از مردم ایران که قربانیان بلاواسطه ی "انقلاب شکوهمند بهمن"،یعنی فاجعۀ دهشتناکی هستند که بدست خمینی و دیگر مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،اعم از نیروهای لیبرال و انقلابی مسلمان و کمونیست به مردم و میهن ما تحمیل گشت،بگونه ای شگفت و باورنکردنی مدعی هستند که شاه و رژیم پادشاهی در بقدرت رسیدن خمینی و دارودسته ی ارتجاعی و آدمخوار وی مقصر هستند!!!
و هنگامی که از آنان پرسیده می شود که چه دلیلی برای اثبات این ادعای شگفت و باورنکردنی خود دارند؟،آنان چنین استدلال می کنند که:
"سرکوب پیوسته و خونین نیروهای انقلابی و آزادیخواه از سوی شاه و رژیم دیکتاتوری پادشاهی موجب تضعیف این نیروها،و تقویت خمینی و دارودسته ی ارتجاعی وی گشت!"
و سپس می افزایند:
"در نتیجه ی همین سرکوب پیوسته ی نیروهای انقلابی و آزادیخواه از سوی شاه و رژیم دیکتاتوری پادشاهی،خمینی و دارودسته ی ارتجاعی اش موفق شدند که رهبری انقلاب شکوهمند!!! بهمن را بربایند و به سرقت ببرند!"
اما آیا براستی نیز اوضاع از اینقرار بود؟
برای یافتن پاسخی درست و همخوان با حقیقت در این پیوند می توان از زاویه ی دیگری نیز بدان پرداخت و به این پرسش پاسخ داد که:
از میان پادشاه فقید ایران و رژیم پادشاهی و خمینی خون آشام و رژیم بغایت ارتجاعی و ضدایرانی جمهوری اسلامی، کدامیک خوب،و کدامیک بد بودند؟و یا با همان معیارهای انقلابی و دیالکتیک و یا لیبرالی مخالفان شاه و رژیم پادشاهی،کدامیک بد،و کدامیک بدتر،و یا کدامیک ارتجاعی،و کدامیک ارتجاعی تر بودند؟
امروزه هیچ ایرانی،و اصولا هیچ انسان عاقل و منصفی را نمی توان یافت که در این نکته تردیدی داشته باشد که بدتر، مرتجع تر،پلیدتر،خونخوارتر وخونریزتر از خمینی خون آشام و رژیم جمهوری اسلامی در تاریخ ایران نمی توان یافت.برای نمونه می توان به تاکیدات درست و مکرر برخی از رهبران همان نیروهایی که در سال های پیش از بروی کارآمدن خمینی،در مبارزه برای سرنگون ساختن پادشاه فقید و رژیم پادشاهی با وی همکاری می کردند و حتی به گفته ی خودشان از بخشی از سهم امام کذایی وی نیز برخوردار بودند،اشاره نمود که از خمینی بعنوان "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" یاد می کنند.
اکنون پرسش اینست:

نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی در فرآیند پیکار و نبردشان برای سرنگون ساختن شاه و رژیم پادشاهی،که آنرا انقلابی و مترقی و آزادیبخش و دمکراتیک می نامیدند و می نامند،از کدامیک از دو نیروی نامبرده در بالا پشتیبانی کردند؟در مقابل کدام نیرو،و در کنار کدام نیرو قرار گرفتند؟در کنار نیروی خوب یا بد،نیروی بد یا بدتر،و سرانجام،نیروی ارتجاعی یا ارتجاعی تر؟در کنار شاه و رژیم پادشاهی،یا در کنار خمینی،این "مهیب ترین نیروی ارتجاعی در تاریخ ایران"؟
پاسخ این پرسش کاملا روشن است :
همگان می دانیم که نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی،در پیکارشان برای سرنگونی شاه و رژیم پادشاهی، از خمینی،یعنی از "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" پشتیبانی کردند،با وی در یک جبهه علیه پادشاه فقید و رژیم پادشاهی قرار داشتند،و همراه با او و دوش بدوش او،"انقلاب شکوهمند!!! بهمن" را براه انداختند و در سایه ی تبلیغات و پشتیبانی آشکار بلندگوهای استعماری از قماش رادیو بی بی سی،آنرا به پیروزی رساندند و به تعبیری،به آرزوی دیرینه ی خود رسیدند!
در همین جا باید از این نیروهای انقلابی مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی که بسیاری از رهبران شان تا ماه های پایانی سال پنجاه و هفت،یعنی کمابیش تا واپسین روزهای فاجعه ی شوم بهمن موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" در زندان بودند و در نتیجه نمی توانستند در رهبری آن انقلاب انگلیسی ـ روسی حضورو نقشی موثر داشته باشند،پرسید که مراد و منظورشان از اینکه خمینی و دارودسته اش رهبری "انقلاب بهمن" و یا "انقلاب سلطنتی" را ربودند و به سرقت بردند،چیست؟!
و چنانچه ادعایشان در این باره درست است،بفرمایند که رهبری این انقلاب،پیش از آنکه از سوی خمینی و دارودسته اش بسرقت رود،در دست کدام فرد و یا افراد بود؟!و اساسا این انقلاب کذایی و ضدایرانی از کی و در کدام مقطع آغاز گشت؟!
توجه داشته باشیم که سخن، نه بر سر باصطلاح مبارزه ی انقلابی،بلکه بر سر انقلاب است!انقلاب هم که ده سال و بیست سال بدرازا نمی کشد،بلکه بر بستر مبارزه ای درازمدت و یا کوتاه مدت،در یک مقظع معین آغاز می شود و سپس به پیروزی یا شکست می انجامد.با این اوصاف،چنانچه رهبری انقلاب انگلیسی ـ روسی موسوم به "انقلاب شکوهمند بهمن" از آغاز در دست خمینی و دارودسته ی آدمخوارش نبود،پس در دست چه کسانی بود که ناگهان ربوده شد و به سرقت رفت؟!
واقعیت اما چیز دیگری ست!
واقعیت اینست که رهبری این انقلاب کذایی و ضدایرانی از همان آغاز در دست خمینی و دارودسته اش بود و درست برای رهبری همین انقلاب بود که اربابان و برادران همریش و همکیش خمینی،او را از بیابان های سوزان نجف به زیر سایه ی دلنشین درخت سیب در نوفل لوشاتو فراخواندند.
ضمنا ما ایرانیان چندان ساده لوح نیستیم که گمان کنیم خمینی نه در راستای هماهنگی امور مربوط به رهبری انقلاب منحوس اسلامی،بلکه برای مطمئن گشتن از اینکه آیا قانون جاذبه ی نیوتن درست بوده است یا نه،در سایه ی درخت سیب در نوفل لوشاتو کنگر خورد و لنگر انداخت!
از آنچه که گفته شد،چه نتیجه ای می توان گرفت؟
مهمترین نتیجه ای که می توان گرفت،آنست که نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی در پبکارشان برای سرنگونی پادشاه و رژیم پادشاهی، از خمینی مرتجع و خون آشام و دارودسته ی بغایت ارتجاعی و خونخوار وی پشتیبانی کردند!
نتیجه ی ناگزیر و قانونمند این پیکار که آشکارا رنگ و بو و رگه های برجسته و معینی از انتقامکشی و انتقامجویی و کین خواهی های شخصی را در خود و با خود حمل می کرد و ما برخی نشانه های غم انگیز و وحشتناک آن را در اعدام های وحشیانه ی افسران دلیر ارتش شاهنشاهی و دیگر دست اندرکاران و کاربدستان و در مواردی حتی ماموران و کارمندان ساده و دون پایه ی رژیم پادشاهی بدست دژخیمان انقلابی مسلمان و کمونیست،و نیز دژخیمان لیبرال و حقوقدان!!!،از قماش علی اصغر صدرحاج سید جوادی دیدیم،تضعیف پیوسته و مرگبار رژیم پادشاهی،و در نهایت، بقدرت رسیدن خمینی خون آشام بود!
به سخنی دیگر،این پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر نبود که با باصطلاح دیکتاتوری و سرکوبگری هایش خمینی و دارودسته ی انگلیسی و جنایتکارش را بقدرت رساند.چه،پادشاه فقید ایران،بموقع خود،خمینی و خطری را که از سوی او ایران و ایرانی را تهدید می نمود بدرستی و بروشنی درک کرده و برخاسته از همین درک درست،هنوز در سال چهل و دو به مقابله با این خطر برخاسته بود.
در همین ارتباط باید گفت،اشکالی در این میان اگر وجود داشت،نه دیکتاتوری شاه،بلکه نبود این "دیکتاتوری" برای سرکوب بیرحمانه ی خمینی مرتجع و دارو دسته ی تبهکار و انگلیسی اش بود!
پادشاه فقید در حد امکان و توان،با خمینی و فتنه اش مقابله کرد،و ضمنا ما نمی توانیم و حق نداریم برخی پارامترهای دست وپاگیر در پهنه ی داخلی و خارجی را در آن مقطع نادیده بگیریم.
آری!این پادشاه فقید نبود که از راه سرکوب نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف خود و رژیم پادشاهی، خمینی خون آشام و دارودسته اش را بقدرت رساند.برعکس!
این لیبرال ها و نیروهای انقلابی مسلمان و کمونیست بودند که با مبارزه ی فرسایشی و نیز با اعلام و پیشبرد جنگ مسلحانه علیه پادشاه و رژیم پادشاهی،خواسته و یا ناخواسته،در عمل،در یک جبهه با خمینی خون آشام و مرتجع قرار گرفته و بواسطه ی تضعیف موقعیت پادشاه و رژیم پادشاهی،راه را برای بقدرت رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته ی ارتجاعی و آدمخوارش در زمستان سیاه پنجاه و هفت هموار ساخنتد.
و اتفاقا مواضع مشخص و آشکار این نیروها در فرآیند به پیروزی رسانیدن انقلاب منحوس بهمن و نیز در نخستین سال های بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،که در جریان آن،بارها و بارها نقش رهبری کننده ی خمینی خون آشام و حیله گر در ارتباط با باصطلاح انقلاب شکوهمند!!! بهمن از سوی این نیروها مورد تاکید قرارگرفته و برسمیت شناخته می شد،و نیز همکاری گسترده ی این نیروها با ارگان های سرکوب انقلابی و اسلامی برپاشده از سوی خمینی و دیگر گردانندگان رژیم خونریز جمهوری اسلامی در آن سال ها،بروشنی موید این امر است که اتحاد میان نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف شاه و رژیم پادشاهی با خمینی خون آشام و دارو داسته ی مرتجع اش نه تنها اتفاقی نبود،بلکه قانونمند و کاملا قابل انتظار بود،یعنی همان اتحاد شوم و نامقدس ارتجاع سرخ و سیاه،که پادشاه فقید ایران پیوسته در باره ی خطرات ناشی از آن هشدار می داد.
آنچه که دست کم پس از گذشت سی و یکسال از هنگام بقدرت رسیدن خمینی و رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی قابل انتظار نبوده و نیست،همانا پافشاری این نیروهای انقلابی و لیبرال بر مواضع پیشین، و تکرار افسانه های دروغینی ست که بر بستر آن،انقلاب منحوس اسلامی به پیروزی رسید و میهن و مردم ما را به فاجعه ی ویرانگر و خونباری که از سه دهه ی پیش بدینسو شاهد آنیم،دچار ساخت.
سی و یکسال پس از سرنگونی رژیم پادشاهی و بقدرت رسیدن خمینی مرتجع و رژیم خونریز جمهوری اسلامی،دیگر هنگام آن رسیده است که نیروهای انقلابی و لیبرال آن دوران،و اصولا تمامی جریانات و چهره هایی که در یاری رسانیدن به خمینی خون آشام،در سرنگونی پادشاه فقید و رژیم پادشاهی،و متعاقب آن، در بقدرت رسانیدن خمینی و رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی نقش داشتند،نکاتی چند را که در زیر برخواهم شمرد،اعلام نموده و از بابت اشتباهات فاجعه باری که مرتکب شده اند، از مردم ایران پوزش بخواهند.
این نکات کدامند؟
یکم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که راه رسیدن خمینی مرتجع و خون آشام را بقدرت هموار ساختند.
دوم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که ضمن برخورداری از پشتیبانی گسترده و آشکار و پنهان دیکتاتورترین و خونریزترین رژیم های دیکتاتوری جهان که شهروندانشان را نه هزار هزار،بلکه میلیون میلیون می کشتند و سیستم تک حزبی را در کشورهایشان برقرار کرده بودند،پادشاه فقید را دیکتاتور و رژیمش را دیکتاتوری می نامیدند و برای سرنگونی آن،از جمله با توسل به جنگ مسلحانه و عملیات ایذایی و خرابکارانه،تلاش می کردند.
سوم ـ این،نیروهای انقلابی و مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که بدروغ ادعا می کردند که در زندان های شاه،یکصد هزار زندانی سیاسی دربندند!
چهارم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که بدروغ مدعی شدند که مسجد کرمان و سینما رکس آبادان را "شاه به آتش کشید!"
پنجم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه و رژیم پادشاهی بودند که به جمهوری نکبت بار اسلامی،خواه مشروط،و خواه غیرمشروط ،رای دادند!
ششم ـ این، نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه و رژیم پادشاهی بودند که دستکم از اعدام صدها تن از افسران و مقامات بلندپایه ی ارتش و رژیم پادشاهی بدست دژخیمان و آدمکشان حرفه ای خمینی که در جریان محاکمات شرم آوری که تنها چندساعت بدراز کشید،بی آنکه قربانیان،حق برخورداری از وکیل داشته باشند،به مرگ محکوم شدند،پشتیبانی کردند و با ارسال پیام های آتشین!!! برای رهبر کبیر انقلاب!!!،یعنی خمینی خون آشام،از این جنایات وحشیانه و بیسابقه اسقبال نمودند.و چنانچه سخنی هم در باره ی لزوم محاکمه ی علنی آن قربانیان بر زبان راندند و یا نوشتند،منظورشان آن بود که قربانیان را تنها پس از تخلیه ی اطلاعاتی که بقاعده می بایستی با شکنجه ی اسرا همراه باشد،اعدام نمایند!
هفتم ـ این،نیروهای انقلابی و لیبرال مخالف پادشاه فقید و رژیم پادشاهی بودند که از ژرفا و ابعاد هراس انگیز اهداف و سرشت ارتجاعی خمینی خون آشام،این "مهیب ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران" آگاه بودند،آنهم سال ها پیش از وقوع انقلاب منحوس اسلامی و بروی کار آمدن وی و رژیم خونریز جمهوری اسلامی،اما برغم این آگاهی،با خمینی و دارودسته اش بر عیله پادشاه فقید و رژیم پادشاهی همسو،همراه و در مواردی همکاسه شدند و او را بدروغ بعنوان رهبری مردمی،ملی،مترقی و آزادیخواه به مردم ایران و جهان قالب کردند.بزبانی ساده تر،در روز روشن،هم به مردم ایران،و هم به جهانیان دروغ گفتند!
می توان این فهرست را همچنان ادامه داد،اما گمان می کنم که همین چند نمونه،برای اثبات دروغین بودن و بی پایه بودن ادعای این مخالفان پادشاه فقید و رژیم پادشاهی دایر بر اینکه شاه و رژیم پادشاهی بواسطه ی سرکوب پیوسته ی نیروهای انقلابی و لیبرال راه رسیدن خمینی خون آشام و دارودسته اش را به قدرت هموار ساخت،بسنده باشد.
اینان بجای پافشاری بر مواضع اساسا نادرست ،ارتجاعی و ضدتاریخی خویش علیه پادشاه فقید و رژیم پیشین،می بایستی بخاطر اشتباه فاجعه بارشان در زمینه ی تلاش برای سرنگونی پادشاه فقید و رژیم پادشاهی،و نیز همراهی با خمینی مرتجع و دارودسته تبهکارش،که در کنار توطئه های پیوسته ی قدرت های استعماری، در تحلیل نهایی به تضعیف پایه های قدرت رژیم پادشاهی منجر شد و در سیمای خمینی خون آشام،افعی انگلیسی و دهشتناکی را بقدرت رسانید که متحدان انقلابی و لیبرال وی، از دیرباز،و سالها پیش از آنکه او بفرمان انگلیس بر اریکه ی قدرت بنشیند،نیک می دانستند و آگاه بودند که نه تنها هرگز کبوتر نمی زاید،بلکه استعداد باورنکردنی و شگرفی در بلعیدن کبوتران خونین بال آزادی دارد،از روان پاک پادشاه فقید ایران و نیز از مردم زجرکشیده ی ایران پوزش بخواهند!
امروز،در بیست و دوم بهمن،یعنی درست سی و یکسال پس از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی و بقدرت رسیدن خمینی خون آشام،ودر شرایطی که رژیم پابگور جمهوری اسلامی در نتیجه ی پیکار پیوسته و دلیرانه ی مردم ایران،آشکارا واپسین لحظات حیات ننگین و نکبت بار خویش را پشت سر می گذارد،مناسبترین فرصت برای بازنگری نقادانه و شجاعانه ی نقش فاجعه بار هر یک از ما ایرانیان در به پیروزی رساندن انقلاب منحوس اسلامی و به قدرت رسانیدن خمینی خون آشام است.
باشد که برخوردی اینچنین،راه را بر تکرار اشتباهات فاجعه باری از آن دست که در گذشته مرتکب شدیم،ببندد!
علی اکبر رشیدی
بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی

هیچ نظری موجود نیست: