۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه



حکومت پادشاهی یا حکومت جمهوری:


چه کسی تصمیم می گیرد؟

(در حاشیه ی پیام آقای مسعود رجوی به شاهزاده رضا پهلوی)



آقای مسعود رجوی،رهبر شورای مقاومت ملی ایران،در پیام مهمی که اخیرا داده و در آن با رویکردی نوین و دوستانه در باره ی شاهزاده رضا پهلوی سخن گفته است،در رویکردی نادرست و غیرمنصفانه شرط "بازگشت" شاهزاده رضا پهلوی به "جبهه ی مردم" را دست برداشتن ایشان از "داعیه ی سلطنت" اعلام نموده است.


آقای مسعود رجوی همچنین از شاهزاده رضا پهلوی خواسته است که چنانچه ایشان می خواهد خدمت بزرگی به آزادی میهن بکند،نکاتی چند را اعلام نماید.


آقای مسعود رجوی در این ارتباط می گوید :


"...پيشنهاد مشخص من به آقاى رضا پهلوى، اگر مانند برخى جناحهاى رژيم ولايتفقيه گمان نكنيد كه سوداى فردى و گروهى يا قصد سوء دارم، اين است كه اگر بخواهيد مى‌توانيد در اين مقطع حساس و تاريخى، خدمت بزرگى به آزادى وطنتان بكنيد. اعلام كنيد:


داعيه سلطنت نداريد و آن را بر هيچكس ديگر هم نمىپسنديد و خود را ملتزم به يك جمهورى دموكراتيك و مستقل و مبتنى بر جدايى دين از دولت با نفى كامل نظام ولايتفقيه و ضرورت سرنگونى آن مى‌دانيد. رو در رو و برخلاف فاشيسم دينى حاكم برايران، برچسب ناحق تروريستى بر مبارزان راه آزادى وطن خود، به‌ويژه سازمان مجاهدين خلق ايران و مجاهدان اشرف را محكوم مى‌كنيد. علاوه بر اين عموم هموطنان خود را به همبستگى ملى براى سرنگونى استبداد مذهبى و به دور ماندن از هر نوع استبداد ديگر تحت هر عنوانى، فرا مى‌خوانيد…"


آقای مسعود رجوی،در ادامه،و در همین پیوند خطاب به شاهزاده رضا پهلوی می افزاید:


..."من خواهان حداكثر فعاليت شما عليه رژيم ولايتفقيه البته درجاده جمهورى و آزادى و استقلال مردم ايران و خواهان بازگشت شما از جبهه ديكتاتورى سلطنتى به جبهه مردم ايران هستم. در آن‌صورت اگر مايل باشيد، خواهيد توانست در انتخابات رياست جمهورى هم شركت كنيد. اما لازمه آن، كه به سود خود شما هم هست، قبل از هر چيز كسب مشروعيت براى كَنده شدن از گذشته و گام نهادن و حركت به‌سوى آينده از طريق پيشنهاد مشخصى است كه ارائه كردم و الا چيزى جز درجا زدن در گذشته باقى نمىماند."


آقای مسعود رجوی همچنین ضمن "مختومه" اعلام نمودن "پرونده ی سلطنت" از "سلطنت طلبان" خواسته است که در باره ی این "پرونده ی مختومه" دچار توهم نباشند!


ایشان در این باره نیز چنین گفته است:


به حكم عقل سليم و وجدان منصف، چرا «سلطنت طلبان» بايد با دستاويز قراردادن جنايتها و تبهكارى مضاعف دار و دسته خمينى،
در مورد پرونده مختومه سلطنت در ايران دچارتوهم باشند؟ دفاع از گذشته و رژيم سلطنتى سابق، قبل از هر چيز به زيان آينده و به سود وضعيت موجود است."


در پیوند با این سخنان آقای مسعود رجوی که انصافا باید گفت با رویکرد نوین و مراجعه ی علنی و مستقیم و دوستانه به شاهزاده رضا پهلوی،گامی بسیار شجاعانه و خردمندانه در راستای برپایی جبهه ی همبستگی ملی ایرانیان در برابر رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی برداشته است، اشاره به نکاتی چند را بایسته می دانم:


نخست اینکه،از "بازگشت" شاهزاده رضا پهلوی به "جبهه ی مردم" تنها هنگامی می توان سخن گفت که ایشان در برهه ای از زمان این جبهه را ترک کرده باشد.حال آنکه شاهزاده رضا پهلوی،از نخستین روز برپایی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،یعنی رژیمی که میوه و ثمره ی شوم انقلاب منحوس اسلامی سال ۵۷ است،همواره در جبهه ی مخالفان این رژیم اهریمنی بوده است،از جمله در آن برهه ای که مخالفان چپ و راست و مسلمان و غیرمسلمان شاه و رژیم پادشاهی،و از جمله آقای مسعود رجوی و سازمان تحت رهبری ایشان،در جبهه ی پشتیبانان خمینی و رای دهندگان به رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی قرار داشته،و در نتیجه،خواسته و یا ناخواسته،در جبهه ی دشمنان ایران قرار داشتند و سپس از این جبهه بیرون رانده شده و یا بیرون آمدند.


منظورم همان برهه ی غم انگیز و سیاهی در تاریخ معاصر میهن ماست که مجاهدین خلق،همراه با دیگر نیروهای انقلابی و غیر انقلابی مخالف شاه و رژیم پادشاهی،دوش بدوش خمینی و آدمکشان حرفه ای اش از قماش دژخیم خلخالی و ابراهیم یزدی و مطهری،دست کم صدها تن از افسران ارتش شاهنشاهی و نخبگان رژیم پادشاهی را در بیدادگاه های اسلامی،آنهم پس از "محاکمات" رسوا و شرم آوری که حداکثر چند ساعت بدرازا کشید،بیرحمانه به جوخه های اعدام سپردند،و چنانچه خود مستقیما در شکنجه و ضرب و شتم و تیرباران و بدار کشیدن این عزیزان و گل های سرسبد جامعه ی ایرانی نقش نداشتند،دست کم با صدور بیانیه های شداد و غلاظ برای رهبر کبیر!!! انقلاب منحوس اسلامی " و اعوان و انصارش،بر این جنایات مدهش و بی سابقه در تاریخ میهن مان،مهر تایید زدند و فراتر از آن،خواهان اعمال قاطعیت بیشتر از سوی دژخیمان و بیدادگاه های اسلامی علیه مقامات و دست اندرکاران رژیم سرنگون شده ی پیشین شدند!امری که تا به امروز نیز از بابت آن از مردم ایران و خانواده های داغدار آن قربانیان ذبح گاه های اسلامی معذرت خواهی نکرده اند!


بنابراین شاهزاده رضا پهلوی نیازی به "بازگشت" به جبهه مردم علیه رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی نداشته و ندارد: او همواره در این جبهه قرار داشته است.


دو دیگر اینکه،چنانچه منظور درخواست آقای مسعود رجوی از شاهزاده رضا پهلوی دایر بر "کنار نهادن داعیه ی سلطنت " آنست که شاهزاده رضا پهلوی اصرار نورزد که پادشاه آینده ی ایران است،باید گفت شاهزاده رضا پهلوی،در تمامی این سال ها،هیچگاه عقده و "داعیه ی سلطنت" نداشته است.


شاهزاده رضا پهلوی اکنون نیز خود را پادشاه ایران نمی داند.ایشان اما،چه بمذاق بعضی ها خوش بیاید و چه نیاید،یک شاهزاده است،زیرا فرزند شاهنشاه فقید و شهبانوی گرامی ایران است و در یک خاندان سلطنتی زاده شده است.


شاهزاده رضا پهلوی همواره تاکید نموده است که این با مردم ایران است که در فردای سرنگونی رژیم خونریز جمهوری اسلامی،از راه شرکت در انتخابات و رفراندم،نوع نظام و سیستم حکومتی ایران را تعیین کنند.


شاهزاده رضا پهلوی بارها و بارها،و بروشنی تاکید نموده است که جز یاری رسانیدن به مردم ایران در پیکار عادلانه و آزادیبخش شان برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی،رسالت دیگری برای خود نمی شناسد.


اما چنانچه منظور آقای مسعود رجوی از بایستگی "کنار نهادن داعیه ی سلطنت" از سوی شاهزاده رضا پهلوی آنست که ایشان و هواداران شان،و اساسا هواداران نظام پادشاهی،از خواست و اعتقادشان دایر بر بایستگی برپایی رژیم پادشاهی در میهن کهنسال ما چشم بپوشند و بجای آن، سیستم و رژیم وارداتی جمهوری را بپذیرند،باید گفت این درخواست آقای مسعود رجوی در بهترین حالت،نه منصفانه است و نه با اصل آزادی گفتار و اندیشه همخوانی دارد.


مگر کسی از آقای مسعود رجوی و هواداران شان خواسته است که برای "بازگشت" به" جبهه ی مردم" در مقابل رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی که رسما و عملا به نمایندگی از الله و قرآن بر میهن ما فرمان می راند، از باور و اعتقادشان به دین اسلام و خواست برپایی جمهوری،آنهم از نوع اسلامی آن که در پوشش و نسخه ی "جمهوری دمکراتیک اسلامی" از سوی شورای ملی مقاومت ایران برای ایرانیان تجویز می شود،چشم بپوشند و آنرا بکناری نهند؟!


سوم اینکه،چنانچه منظور آقای مسعود رجوی از "مختومه بودن پرونده ی سلطنت" در ایران آنست که هواداران "سلطنت"،نظام پادشاهی و خاندان پهلوی می بایستی بواسطه ی "جنایاتی" که در دوران فرمانروایی رژیم های پادشاهی،بطور اعم،و دوران فرمانروایی خاندان پهلوی،بطور اخص،انجام شده،و نیز از آنجا که گویا ۹۸% "مردم ایران" در بهار زمستان زده ی ۵۸،و در جو مسموم و آلوده ی سرشار از دروغ و نیرنگ و فریب که آیت الله بی بی سی و خمینی دجال و اعوان وانصار و پشتیبانان و متحدان رنگارنگش پدیدآورده بودند،به جمهوری نکبت بار اسلامی رای دادند و از اینراه،و بزعم خود،" پرونده ی سلطنت" را در ایران "مختومه" اعلام نمودند،از خواست برپایی نظام و رژیم پادشاهی در ایران چشم بپوشند،باید گفت:


چنانچه اصل را بر رفراندم کذایی و انگلیسی سال ۵۸ بگذاریم،در اینصورت کسی حق ندارد به جمهوری نکبت بار اسلامی بگوید که بالای چشمش ابروست،زیرا انتخابی ست که مردم،و از جمله،آقای مسعود رجوی و هواداران شان،خود در سال ۵۸ کرده اند،و چنانکه می دانیم،خودکرده را تدبیر نیست!


اگر هم اصل را براین بگذاریم که از آنجا که در دوران فرمانروایی رژیم های سلطنتی و پادشاهی در ایران جنایاتی در میهن ما انجام شده است ـ که براستی و بدرجات معینی نیز انجام شده است ـ پس دیگر"پرونده ی سلطنت در ایران مختومه است"،در اینصورت باید گفت که با این استدلال سراپا معیوب و ضدتاریخی، پرونده ی جمهوری و نظام و سیستم مبتنی بر جمهوری،از هر قماش آن،از "جمهوری اسلامی" و "جمهوری دمکراتیک"گرفته تا "جمهوری خلقی "و "جمهوری دمکراتیک اسلامی" پس از جنایات مدهش و بی سابقه ای که جمهوری اسلامی در ایران انجام داده است،می بایستی هزاران بار مختومه اعلام شده باشد!


ضمنا،در پاسخ به آنان که مدعی اند،که جمهوری اسلامی اصلا جمهوری نیست و از اینرو نمی توان بواسطه ی جنایاتی که این رژیم در ایران انجام داده است،سیستم و نظام حکومتی مبتنی بر جمهوری را زیر سوال برد،باید گفت:


مگر در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین و مرکزی که در آنها تا همین چندی پیش رژیم های دیکتاتوری فرمان می راندند،نظام و رژیم جمهوری حاکم نبود؟!مگر در شیلی دوران فرمانروایی پینوشه،رژیم جمهوری حاکم نبود؟!


من دیگر نمی خواهم در باره ی جنایات گسترده ای که در جمهوری های سوسیالیستی شوروی و چین و کامبوج و آلبانی و سوریه و لیبی و عراق و کره شمالی و کوبا و ... از سوی فرمانروایان این کشورها بر علیه بشریت انجام گرفته،چیزی بگویم!


راه دور نرویم:


چنانچه قرار باشد که "پرونده ی سلطنت " در میهن ما،هم در مفهوم عقیدتی،هم در مفهوم سیاسی ، و هم در مفهوم حقوقی آن بواسطه ی "جنایاتی" که بنام سلطنت و نظام پادشاهی از سوی این و یا آن پادشاه انجام گرفته است، "مختومه اعلام شود"،باید از آقای مسعود رجوی پرسید بدنبال جنایات بیشماری که گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی،و اساسا حکومت های اسلامی ،از جمله حکومت خونریز و ضدایرانی خلفای عباسی در میهن ما انجام داده اند،که یک نمونه ی "کوچک" آن،کشتن و مُثله کردن وحشیانه ی بابک خرمدین، قهرمان ملی ایرانیان است،،تکلیف اسلام و حکومت اسلامی و طرفدارانشان،از هر قماش و با هر اسمی،چه می شود؟!


در همسنجی با آقای مسعود رجوی و کسان دیگری همچون ایشان که اصرار شگفتی در "مختومه" اعلام نمودن پرونده ی "سلطنت" و رژیم و نظام کهنسال و دیرپای پادشاهی در میهن ما دارند،ما ایرانیان،بویژه پس از جنایات تکان دهنده ای که گردانندگان رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی بر پایه ی آیات قرآن و احادیث نفرت انگیز محمد و امامان اسلام در ایران انجام داده و می دهند،عزم جزم داریم که پرونده ی ننگین و سراسر جهل و جنون و توحش و جنایت اسلام و حکومت های اسلامی در ایران را،یکبار برای همیشه بگشاییم و از اینراه دروغ های هزار و چهارصد ساله ی اسلام و الله و پیامبر و امامانش را افشا کنیم.


و سرانجام اینکه،بگذار کسی در این باره کمترین تردیدی نداشته باشد که سی و یکسال پس از پیروزی انقلاب منحوس اسلامی و بروی کارآمدن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،مردم ایران دیگر به هیچکس اجازه نخواهند داد که بجای آنان تصمیم بگیرد و از سوی آنان سخن بگوید!


هیچکس حق ندارد نظام سیاسی و حکومت آینده ی ایران را پیشاپیش برای مردم دلیر و با فرهنگ ایران تعیین نماید.


نظام سیاسی و حکومت آینده ایران،در فردای سرنگونی رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،می بایستی بدست مردم،و از راه شرکت مستقیم آنان در رفراندمی که نوع نظام سیاسی و حکومت آینده ی ایران را به رای خواهدگذارد،تعیین و مشخص شود.این، اُس و اساس دمکراسی برای ایران و ایرانی است.


هرکس،با هرنام،با هر سابقه ای،در هر پوشش و به هر بهانه ای، چنانچه بخواهد این اصل اساسی دمکراسی را زیرپا بگذارد،خواسته یا ناخواسته،زمینه را برای برپایی یک رژیم دیکتاتوری نوین در میهن ما آماده می سازد،غافل از آنکه مردم ما امروزه بیش از آن آگاهند که دیگربه کسی اجازه دهند که به نیابت از آنان و بجایشان تصمیم بگیرد!


علی اکبر رشیدی


بیستم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

هیچ نظری موجود نیست: