۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

مزدورانی مانند علیرضا خدایی

به کمک این دروغ ها

خمینی خون آشام را بقدرت رساندند!



همه ی ایرانیانی که روزهای پرآشوب و فاجعه بار سال ۵۷ را از سرگذرانیده اند،شعار کذایی و خمینی ساخته ی "مسجد کرمان را،رکس آبادان را،شاه به آتش کشید!" را که دار و دسته ی پلید خمینی و مخالفان چپ و راست رژیم پادشاهی سر می دادند و از این راه به تحریک و فریب مردم ایران می پرداختند،بیاد دارند.

در آن روزهای پر از نیرنگ و فریب آخوندی که مردم ایران شوربختانه بدنبال خمینی خون آشام و همریشان و همکیشان و متحدان و پشتیبانان رنگارنگ آنان براه افتاده و با سردادن شعار "مرگ بر شاه" و "درود بر خمینی"،بدست خود آتش بر خرمن هستی خود می افکندند،کمتر کسی ادعای درست و صادقانه ی مقامات وقت رژیم پادشاهی دایر بر اینکه هم آتش زدن سینما رکس آبادان و هم آتش زدن مسجد کرمان کار دار و دسته ی جنایتکار خمینی و همریشان و همکیشان و متحدان و پشتیبان آنان بوده است،را باور می کرد.

مردم ما در آن روزها بگونه ای وحشتناک و غم انگیز بدست خمینی آدمخوار و متحدان و پشتیبانان رنگارنگ وی افسون شده و به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم شاهنشاهی و بروی کارآمدن رژیم خمینی و دار و دسته ی تبهکارش راضی نبودند!

در این میان،نقش خرابکارانه و توطئه گرانه ی سران و عوامل حزب توده در درون و برون مرز در زمینه ی شستشوی مغزی ایرانیان و رواج دادن و پخش انواع و اقسام دروغ های شرم اور علیه پادشاه فقید و رژیم شاهنشاهی،نقشی ویژه و منحصر بفرد بود.

یکی از منابع و مراکز پخش اخبار و شایعات دروغ و بی اساس بر علیه پادشاه فقید و رژیم شاهنشاهی،ورق پاره ی توده ای موسوم به "نوید" بود که به گردانندگی سه تن از کادرهای حزب توده بنام های "علیرضا خدایی"،"رحمان هاتفی" و "مهدی پرتوی" بطور مخفیانه در ایران منتشر می گشت.

رحمان هاتفی بعدها در شکنجه گاه های رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی،یعنی همان رژیمی که او و شرکایش برای بروی کارآوردنش از دست یازیدن به هیچ دروغی علیه رژیم شاهنشاهی رویگردان نبودند،بقتل رسید.

مهدی پرتوی،در زندان های جمهوری اسلامی،به همکاری و همدستی آشکار با زندانبانان و گردانندگان وزارت اطلاعات رژیم اشغالگر اسلامی پرداخت و در این راستا نمونه هایی بی بدیل از دریوزگی و خیانت را به نمایش گذاشت. او امروزه در ایران،در سایه ی رژیم اشغالگر و دست نشانده ی جمهوری اسلامی،به موجودیت ننگین و نکبت بار خویش ادامه می دهد.

علیرضا خدایی اما سرنوشتی دیگر پیدا کرد.

او که برپایه ی بسیاری از اطلاعات و شواهد، از دیرباز،و حتی مدت ها پیش از دستگیری سران حزب توده در بهمن ماه ۶۱،با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی همکاری می کرد،از سوی وزارت اطلاعات رژیم ماموریت یافت تا به خارج از کشور مهاجرت نموده و ماموریتش را در قالب یکی از رهبران!!! اپوزیسیون در خارج از کشور ادامه دهد.

علیرضا خدایی در همین راستا دو سایت اینترنتی و ساواماساخته به نامه های "پیک نت" و "راه توده" را براه انداخت که امروزه نیز گردانندگی و سردبیری آنها را بعهده داشته و از سنگر این دو سایت ساواماساخته به پشتیبانی از خمینی خون آشام و تمامیت رژیم خونریز جمهوری اسلامی،و نیز خرابکاری و سمپاشی سیستماتیک علیه اپوزیسیون برانداز رژیم سرگرم است.

علیرضا خدایی که بخش اعظم مطالبی را که با نام ها و امضاها ی مستعار و یا در قالب پیامهای رسیده!!! در دو سایت ساواماساخته "پیک نت" و"راه توده" منتشر می گردد،خودش سرهم بندی می کند،چندی پیش،در "پیک نت"،در قالب یک باصطلاح پیام رسیده،مطلبی را در ارتباط با به آتش کشیده شدن مسجد کرمان و سینما رکس آبادان نوشت که اندکی تعمق در آن،و مقایسه ی آن با آنچه که او و شرکای توده ایش در سال ۵۷ در ورق پاره ی "نوید" در ارتباط با آتش زدن سینما رکس آبادان نوشته و در آن بدروغ مدعی شده بودند که شاه و ساواک در آتش زدن سینما رکس آبادان دست داشته اند،نقاب از چهره ی این مزدور دیرینه ی وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی برمی دارد ،و در عین حال بروشنی نشان می دهد که دار و دسته ی خمینی خون آشام و همریشان و همکیشان و پشتیبانان و متحدان داخلی و بین المللی او با دست یازی به چه دروغ ها و حیله های شرم آوری توانستند مردم ایران را بفریبند و بدنبال خود بکشانند و فاجعه ای را که سی و یکسال است که بر جان و مال و هستی و خانمان ما ایرانیان چنگ انداخته است،به ما تحمیل کنند.

با هم آنچه را که علیرضا خدایی،این مزدور وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی،دیروز در ورق پاره ی "نوید" در باره ی به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان نوشت،و آنچه را که امروز،در قالب یک باصطلاح پیام رسیده در سایت ساواماساخته ی "پیک نت" در این باره می نویسد،بخوانیم و اندکی در این باره بیندیشیم که چرا نه علیرضا خدایی و نه هیچیک از دیگر همریشان و همکیشان و پشتیبانان و متحدان دیروز و امروز خمینی خون آشام،تا به امروز نیز،از بابت دروغ بزرگی که در راستای براندازی رژیم شاهنشاهی بخورد مردم ایران و جهان دادند،از مردم ایران و افکار عمومی جهان پوزش نمی خواهند؟!

علیرضا خدایی در بیست و چهارم آذرماه ۱۳۸۸ در شماره ی ۱۰۷ سایت ساواماساخته ی "پیک نت" در ستون "پیام ها و نظرات" چنین می نویسد:

"هرحادثه ای گذشته ای دارد!

به آتش کشیدن مسجد جامع کرمان درجریان انقلاب کار همان محفلی بود که بعدها با فتوای مصباح یزدی گروهی جانی را در همین شهر راه اندازی کردند و شماری زن را به بهانه مقابله با فساد قتل درمانی کرد. بدلیل همین حمایت و پشتوانه سر و ته دادگاه متهمان آن را هم آوردند و قتل ها را ناشی از غیرت اسلامی جانیان دانستند. آن جانیان شاید درجریان انتخابات اخیر در کهریزک بازجو و متجاوز به دختران و پسران شدند.

سعید حجاریان را با کودتای 22 خرداد بازداشت کردند و در زندان وادارش کردند تا بیآید در تلویزیون و مقالات گذشته خود در باره "سلطان" را پس بگیرد، چرا که اشاره او به سلطنت ولایت فقیه و شخص خامنه ای برخورده بود. سینما رکس آبادان را در سال انقلاب همان محافلی به آتش کشیدند و حدود 400 نفر را در سالن سینمائی که فیلم به یاد ماندنی "گوزن ها" را نشان میداد در آتش سوزاندند. آنها مخالف سینما بودند و از قم و بدستور همان محافلی این ماموریت را انجام دادند که اکنون عکس آقای خمینی را پاره می کند. همان محافلی که دکتر سامی را در مطبش سلاخی کردند، فتوای قتل های زنجیره ای را دادند، پیش از آن قتل عام زندانیان سیاسی را ترتیب دادند و 22 خرداد هم کودتا کردند.هیچ رویدادی در جمهوری اسلامی بدون عقبه نیست و موجودیتش به گذشته باز می گردد."

("پیک نت"،شماره ی ۱۰۷،بیست وچهار آذرماه ۱۳۸۸ خورشیدی)

http//w.peiknet.com/1388/04Azar/24/index.html

اکنون ببینیم که علیرضا خدایی و شرکای توده ای اش در سال ۵۷،برای به پیروزی رساندن انقلاب کثیف اسلامی و بروی کارآوردن خمینی خون آشام و دار و دسته ی آدمخوارش در باره ی به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان چه ترهاتی ردیف می کردند و چه دروغ های شرم آوری در باره ی پادشاه فقید و رژیم شاهنشاهی سرهم بندی می کردند؟

نوید شماره ۳۹،دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۷ با مطلبی سراپا دروغ زیر عنوان "دست های جنایتکار ساواک در پس توطئه ی خونین آبادان" مدعی شد:

" فاجعه ی تکاندهنده و موحش سینما رکس آبادان که با خون ۳۷۷ زندانی بی گناه رنگین شده،پرده ای از نمایشنامه ی جنایت آمیزی است که رژیم شاه ـ ساواک آن را کارگردانی می کند...تمامی دلایل و گزارش هایی که تا این لحظه در دسترس ماست،از حضور مستقیم ساواک و دست های دسیسه گر و نامریی دربار در این قتل عام بی شرمانه حکایت می کند.درست ۴۸ ساعت پس از هشدار شاه دابر بر اینکه "من از تمدن بزرگ با شما سخن می گویم،در حالی که مخالفان "وحشت بزرگ" را به شما وعده می دهند" وحشت بزرگی که شاه غیبگویی کرده بود،بر مزدم آبادان نازل شدو انعکاس شوم آن بر سراسر کشور سایه افکند و بلافاصله پس از این پیشگویی آمیخته به ریا و تحقق مصیبت بار آن،تمامی دستگاه های تبلیغاتی رژیم با برنامه ای تقریبا یکسان،کلمات و سیاقی نزدیک به هم،آوار فاجعه ی جنایت بار آبادان را بر سر آزادیخواهان و مبارزان[با] اختناق و سلطنت مطلقه خراب کردند و با
اشک و آه و زاری متظاهرانه،خود را سوگوار این بلیه نشان دادند.در همان حال که استاندار شاه در خوزستان و دیگر مقامات محلی اعلام کردند که هنوز علت آتش سوزی سینما رکس معلوم نشده و تحقیق در این باره ادامه دارد،دولت با دستگاه های رسمی و نیمه رسمی خبری خود گستاخانه اعلام کرد که عامل حریق،خرابکاران و مخالفان هستند.و بدنبال این حکم که بدون ارائه هیچ برگه و مدرکی عرضه شد،مقاله ها و گفتارهی دستوری پرآب و تاب در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون ها یاوه گویی را از نو آغاز کردند که "ملت نجیب ایران،بدانید و آگاه باشید که بدون رژیم سرنیزه،جان و مال شما ایمن نیست.ما می خواهیم فضای سیاسی مملکت را بازکنیم،اما "آنها" می خواهند شما به قرون کهن و اعصار کهن برگردید و از همه ی مظاهر و مواهب تمدن جدید چشم بپوشید. "

اما این خیمه شب بازی ها دیگر رسواتر و شناخته تر از آن است که حتی ساده لوح ترین مردم را بفریبد.کیست که نداند جنایتی با ابعاد فاجعه ی وحشتناک آبادان تنها از دست دژخیمانی ساخته است که طی چندماه گذشته هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان را در اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز و قم و تهران و خرم آباد و شهسوار و یزد و ده ها شهر و روستای دیگر به رگبار مسلسل بستند یا در زیر زنجیر تانک ها بخاک و خون کشیدند؟...

فقط اندکی موشکافی در چگونگی حادثه ی دلخراش آبادان،نقش پلید ساواک را در طرح و اجرای این قتل عام فجیع و ضدانسانی عیان می سازد...اگر سینما رکس در شب شنبه ی گذشته یک فیلم بدآموز،یک نوار سکسی محصول فرهنگ منحط غرب را نمایش می داد،شاید با چندمن سریش اتهام حریق را می شد به مشتی متعصب کوته بین و آنارشیست نسبت داد.و تازه همین یک مشت متعصب افراطی فرضی نیز که بی شک عقیده ی تعصب آلود و پرنیروی او محرک این حادثه باید می بود،به خاطر عقیده و تعصب خویش هیچ ضرورتی برای بستن در سینما و محکوم کردن صدها زن و مرد و کودک به مرگی فجیع نمی یافت.اما در شب حادثه نه یک فیلم فسادانگیز،بل یک فیلم اجتماعی مترقی نمایش داده می شد،فیلمی که خود به نحوی ادعانامه ای علیه این رژیم مین فروش و متکی به شکنجه گاه و سحرگاهان اعدام است...

نخستین سوالی که در ذهن همه رنگ می گیرد، این است که از سوختن و خاکسترشدن صدها تماشاگر بی گناه سینما که به عمدی آشکار این سرنوشت به انها تحمیل شده،چه کسی سود می برد؟مبارزان و مخالفان رژیم؟!

این پرسش مسخره تر و بی مایه تر از آن است که حتی نیازی به طرح آن باشد.مبارزانی که برای آزادی و سعادت مردم حتی جان خود را فدا می کنند،چگونه ممکن است خود دژخیم آنها شوند!جلاد خلق های ایران را همه می شناسند.تنها اوست که در اوضاع و احوال امروز که بیش از هروقت دیگر منزوی و ورشکسته و لرزان شده،به چنین جنایتی که بتواند هم خمیرمایه ی تبلیغات وسیعی شود و هم به زعم او آزادی خواهان را بدنام سازد،خود را نیازمند می بیند.فقط اوست که می تواند به سائقه ی طبیعت خود در نهایت خونسردی و خودسری حکم مرگ صدها بی گناه را بدهد و به مرحله ی اجرا بگذارد.


اما شاه از توطئه ی خونین آبادان چه نیت و هدف مشخصی دارد؟پاسخ این پرسش، دریدن آخرین نقابی است که تبهکارترین رژیم معاصر جهان با پرده های دروغ و جنایت و شکنجه و عوامفریبی و ریاکاری به چهره زده است...."


("نوید" شماره ۳۹،دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۷ )


http://rahetudeh.com/rahetude/Navid/Navid-39-57.PDF


هم میهن دردمند!


اکنون که همگان می دانند که مسجد کرمان و سینما رکس آبادان را نه شاه و رژیم شاهنشاهی،بلکه مخالفان کینه توز و اهریمن خوی شاه و رژیم شاهنشاهی به آتش کشیدند،در این باره بیندیش که دشمنان مرز و بوم باستانی و اهورایی ما در سال ۵۷،و اصولا در تمامی سال های فرمانروایی خاندان پهلوی،با کمک چه سیه دلانی،و با چه مهارت، بی شرمی و بی رحمی باورنکردنی و شگفتی ماشین جهنمی دروغ علیه رژیم شاهنشاهی در میهن ما را بکار انداختند تا سرانجام توانستند عفریت خون آشامی به نام خمینی،و رژیم دست نشانده و اشغالگری بنام جمهوری اسلامی را به ما ایرانیان تحمیل کنند و سرزمین و ملت بزرگ ما را به ذلت و بدبختی و تیره روزی دچار سازند؟


علی اکبر رشیدی


نوزدهم بهن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

هیچ نظری موجود نیست: