مبارزه چرا و چگونه به جنگ تبدیل شد
یادداشت هفته ـ کهیان لندن
این یک جنگ است. جنگ بین ملتی به پا خاسته در طلب حقوق پایمال شده خود با حکومتی غاصب و سرکوبگر. جنگی که مردم آزاده را با دست خالی در برابر دیکتاتوری مجهز به انواع وسایل سرکوب و اختناق قرار داده است. مثل هر جنگ دیگری در مرحلۀ آغازین نمیتوان بر سر مراحل بعدی آن شرط بست و پیشبینی کرد که چه مدت طول میکشد و به کجا منتهی میشود. اما میتوان دلایل وقوع آن را برشمرد و به قرینۀ مشخصاتش و مقایسه با موارد مشابه، در باره برد و باخت آن نظر داد.
جنگ چرا شروع شد؟ رژیم حاکم میکوشد وانمود کند که از مدتها قبل «دشمنان» چنین وقایعی را با هدف براندازی حکومت اسلامی طراحی کرده بودند و به کمک عناصر داخلی و تبلیغات خارجی، قدم به قدم طرح خود را پیش بردند تا روز عاشورا فرا رسد و با اغتنام فرصت، کار را تمام کنند.
هرکس به این سناریو مبتذل بها دهد ناگزیر باید بپذیرد که تمامی رویدادهای ایران، از مدتها قبل از انتخابات ریاست جمهوری تا به امروز، جزئی از نقشۀ حساب شده دشمنان، و در رأس آنها آمریکا و اسرائیل بوده است و حتی آیتالله منتظری را هم با این هدف و طبق نقشۀ قبلی کشته یا میراندهاند تا از مراسم تشییع و سوگواری او بهرهبرداری کنند.
یک پاسدار پیشین که با تیتر «دکترا» در مقام رئیس مجلس تحت فرمان نشانده شده است در اظهارات خود به مناسبت وقایع عاشورا گفت «با اقدامی که روز عاشورا انجام دادید عملاً جنگ با خدا و ولیّ خدا را آغاز کردید. حال به خوبی عیان شد که مسأله انتخابات بهانه بود» و نیز این که: «یکی از نعمات این آزمون الهی، جلوگیری از لغزش عدهای در تصور ساده انگارانه نسبت به تحولات آمریکا بود در حالی که نوع رفتارهای آمریکا در حوادث چند ماه اخیر، چیزی جز فرصت طلبی برای ضربه زدن به منافع ملی ایرانیان و مسلمانان نبود. چه دخالتهای کودکانه در مسایل داخلی ما و چه ژستهای چندپهلو در مسأله هستهای، و درخواست جناب آقای جان کری برای مسافرت به ایران. ایشان از چندی پیش طی نامهای تقاضای خود را مطرح کردند. آیا بهتر نیست به جای سفر به ایران، به رفتارهای دوگانه ایالات متحده پایان دهید؟ در همین شرایط که این نامه نوشته شده شاهد اقدامات ستیزه جویانه کنگره و دولت آمریکا، چه در مسائل هستهای و چه اقدامات موذیانه در مسائل اخیر هستیم. توصیه ما این است که حداقل خودتان تحلیل یکسانی از شعار تغییر داشته باشید تا بتوانید آن را برای دیگران تفسیر کنید. چه، آنچه تا امروز از تغییر دریافت شده چیزی جز رجعت به سیاستهای گذشته نبوده است».
این سخنان، عصاره گفتارها و نوشتارهایی است که از زبان و قلم سخنگویان رژیم حاکم، در تفسیر وقایع اخیر صادر میشود و به این نتیجه میرسد که چون حکومت اسلامی با توطئه براندازی روبروست باید بزند و ببندد و بکشد و رحم بر پیر و جوان و زن و مرد روا ندارد تا نایب امام زمان از آسیب دشمن محفوظ بماند.
دروغ، مرز ندارد. سناریوئی که با این دروغ بزرگ آغاز شده است میتواند الی غیر النهایه در قلمرو نامحدود دروغ ادامه پیدا کند.
انتخابات 22 خرداد، همان طور که از شش ماه پیش در مقالات متعدد و به مناسبتهای مختلف نوشتهایم،دامی بود که حکومت به اصطلاح اسلامی، مزوّرانه بر سر راه مردم گذاشت و خودش در آن افتاد.
حکومت میخواست با انتخاباتی به ظاهر دموکراتیک، شخصی را که چهار سال قبل بر مسند ریاست جمهوری نشانده بود در این مقام حفظ کند منتها به عنوان برگزیدۀ مردم و کسی که برخوردار از حمایت اکثریت قاطع رأیدهندگان است و جهانیان میبایستی او را مظهر اراده و منادی خواستهای ملت ایران بدانند. این کار، لازمهاش کشاندن تودههای مردم به پای صندوقهای رأی بود و آن خود مستلزم ایجاد فضای باز انتخاباتی.
رژیم، در عین حال مشارکت فعالانه تودههای مردم را در انتخابات برای تسجیل و تبلیغ مشروعیت خود لازم میدانست اما حساب این را نکرده بود که اگر مردم به صحنه آمدند بازگرداندنشان به خانه، با دست خالی و لب و لوچۀ آویزان، آسان نخواهد بود.
در جریان اصلاحات ارضی، که نارضایی مالکان عمده را برانگیخته بود و روحانیون نیز آن را مغایر احکام شرع تلقّی میکردند، آیتالله خمینی در دیداری با آیتالله العظمی بروجردی گفته بود آقا میتوانید با یک اعلامیه مردم را به خیابان بیاورید و قدرت روحانیت را به حکومت نشان دهید. مرحوم بروجردی در پاسخ میگوید من میتوانم با یک اعلامیه مردم را به خیابان بیاورم ولی وقتی مردم به خیابان آمدند نمیتوان آنها را با یک اعلامیه به خانههاشان بازگرداند. شما میدانید این کار چه عواقبی در پی خواهد داشت؟
آن درایت مرحوم بروجردی البته نه در خمینی وجود داشت و نه در جانشین او. نتیجهاش هم این است که میبینیم. در هر حال، مردم با مشاهدۀ فضای نسبتاً باز انتخاباتی، به میدان آمدند ولی وقتی دریافتند که فریب خوردهاند از میدان بازنگشتند و آنگاه بود که حکومت ناگزیر شد اولاً با دستپاچگی و از طریق یک تقلب بزرگ و آشکار، انتخابات را از درجۀ اعتبار ساقط کند و ثانیاً با مردم خشمگینی روبرو شود که در خیابان ماندند و فریاد میزدند «رأی من کو؟».
تا اینجا، درگیری بین مردم و حکومت از حدود یک مبارزه انتخاباتی تجاوز نمیکرد ولی وقتی حکومت به جای کنار آمدن با مردم از طریق مذاکره و مصالحه، با گلوله به آنها جواب داد و تظاهرات آرام و اعتراضآمیز را به خون کشید راه مصالحه بسته شد و مبارزه به جنگ انجامید.
پیداست که در این جنگ دیگر احمدینژاد و مسأله انتخابات موضوع معارضه و مقابله نیست. مردم با حکومتی سر جنگ دارند که احمدینژاد و انتخابات احمدینژادی، مانند بسیاری مفاسد دیگر، محصول آن است. البته حکومت همه نوع وسائل اختناق و سرکوب در اختیار دارد ولی همۀ مردم را، وقتی درگیر جنگ با حکومت شدند نمیتوان مرعوب و مغلوب کرد. مردم نیز سلاحهایی در اختیار دارند که یکی از آنها در جهان امروز حمایت وسیع افکار عمومی است.
تا همینجا، نظام استبدادی ـ ارتجاعی حاکم بر ایران، آبروی خود را در جنگ باخته است و حتی خوش خیالانی از قبیل آقای جان کری هم به خیال آن که خواهند توانست رسالتی ایفا کنند و به جایزۀ صلح نوبل برسند، دست دوستی به سوی رژیمی منفور در نزد ملت خود و بیاعتبار در انظار جهانیان دراز نخواهند کرد.
برگرفته از:کیهان لندن
علی اکبر رشیدی
بیستم دی ماه 1388 خورشیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر