سبز و سپید و سرخ!
نامه ی رسیده از ایران
هم میهن!
سالهاست که این سیه کیشان و اهریمنان، مردم ایران را تحقیر می کنند و کوچک می خواهند.چرا که همانگونه که می دانید اینان خود از پست ترین و کثیف ترین نژاد بشر و فرزند اهریمنند.30 سال است که اینان ما را حقیر و کوچک می خواهند.نخست پرچم کهن 7000 ساله ما را که هم از کهن بودن سرزمین ما نشان
داشت و هم از آیین و تمدن میترایی ما، به غارت بردند و آن را شوم خواندند و به جایش پرچم سیکها را که نشان پدری و خانوادگی دجال بود، به جایش نشاندند.
ما ساکت نشستیم و نگاه کردیم.بهترین فرزندان و دلاوران این سرزمین را در ارتش شاهنشاهی ایران به جرم های واهی و دروغین در روبروی جوخه های اعدام قرار دادند، ما سکوت کردیم.
مردمان این سرزمین را که به جز آزادی خواسته دیگری نداشتند، در جای جای این سرزمین در ترکمن صحرا و کردستان و آذربایجان کشتار کردند، ما سکوت کردیم.
به سر و روی زنان و خواهران ما اسید پاشیدند و با توسری، روسری تحمیلی تازیان را بر سرشان کردند و ما سکوت کردیم.
روزی با قیچی موی جوانان ما چیدند و چون دلقکان بر دستانشان رنگ مالیدند، ما سکوت کردیم.
جشن ها و آیین های فرخنده بازمانده از نیاکانمان همچون نوروز و چهارشنبه سوری را برای خوارکردن ما، کوچک شمردند و ما سکوت کردیم.
آیین های زیبای چهارشنبه سوری را به میدان جنگ و درگیری تبدیل کردند و عقده های تازی وار خود را بر سر ما خالی کردند، ما سکوت کردیم.
کثیف ترین و پست ترین اقشار جامعه را بر سر هر کوی و برزن گماردند تا هرزمان که دلشان خواست و شهوتشان غلیان کرد، دست خواهر و مادر ما را به جرم به اصطلاح بدحجابی بگیرند و به دخمه هایشان ببرند و هر بلایی که دلشان می خواهد سرشان بیاورند، ما با بی غیرتی سکوت کردیم.
آن دجال بی مایه ما را تبدیل به جاسوسانی دون مایه تبدیل کرد و از ما خواست تا پدر و پسر و برادر و دوست خود را بفروشیم، ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه خواسته های شیطانی او را اجابت کردیم.
دختران پاک این سرزمین را تنها به خاطر آزادگی و تن به ظلمت و سیاهی ندادن، شب پیش از اعدام هتک حیثیت کردند و ما باز تنها سکوت کردیم. مردان این سرزمین را در جبهه های جنگ خودساخته شان، پرپر کردند و به خاک سپردند و ما باز سکوت کردیم و تنها، چون جغد ها، برایشان مویه کردیم.
ما را به جان هم انداختند و به شیعه و سنی و آذری و فارس و کرد و بلوچ و عرب و هزار فرقه دیگر تقسیممان کردند و از پراکندگی ما هزاران هزاران بهره بردند و ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه با مزدوران کثیفشان در رادیو و تلویزیون پلیدشان، همچون حمید خوک صفت، موسوم به "حمید ماهی صفت"، همراهی و همدلی کردیم و زهرخندهای خود را حواله یکدیگر کردیم.
اینها و مزدورانشان درست جلوی چشمان ما، آذری را خر خواندند و فارس را زن ج...ده و گیلکی را بی غیرت و آن یکی یزدی را گدا گشنه و لر را نفهم و ما تنها همچون موجوداتی مسخ شده، تنها خندیدیم و خندیدیم ولی در حقیقت این آنها بودند که به تمامی وجود ما می خندیدند.
روزی مهران مدیری، آن هم ریش و هم کیش خود را فرستادند تا "شب های برره"را بسازد و به ریش همه ما بخندد و فرهنگ و تمدن ما را به ریشخند بگیرد و ما
تنها چون بره ها تنها به خود خندیدیم و باز نفهمیدیم.
روزی در فیلمهایشان بلوچ های مرد صفت را قاچاقچی و کردهای دلاور را اشرار و راهزن و مردمان آذربایجان،صاحبان کهن این سرزمین را نفهم و سپور و بدبخت و دریوزه نشان دادند.باز ما سکوت کردیم.
در فیلمهایشان، نامهای اصیل ایرانی را به شخصیتهای پلید دادند و نامهای عربی را به شخصیتهای خوب و اینگونه باز ما را خوارتر ساختند و باز هم ما نفهمیدیم و نفهمیدیم.
هویت ملی و تاریخی و قومی تک تک ما را مخدوش کردند.باز سکوت کردیم.
تاریخمان را به حرام زاده ای از تبار حرامیان، به یک دایناسور توده ای بنام "ناصر پورپیرار"، سپردند تا هرچه دل تنگش می خواهد بگوید و ما را چون خود بی پدر و مادرش، بی اصل و نسبانی بپندارد که تا 400 سال پیش نشانی از ما در تاریخ نبوده وتنها شرط متمدن بودن مان و اتحادمان تمسک به اسلام است!!
آن هم همه میدانیم اسلامی که حرامیانی چون او میگویند،همان اسلام دجال ساخته ای است که 30 سال است میهن ما را اشغال کرده و زن و مرد وپیر و جوان را به بردگی این شیاطین کشانده است.ولی ما نه تنها سکوت کردیم بلکه در برابر گفته های چندش آور او به به و چه چه کردیم و لقب استاد استاد را به خیکش بستیم!!
هر بزرگ مرد و ارجمند بانویی در هر میدان و عرصه ای خواست بلند شود و بزرگی کند، این کوته قامتان چشم تنگ تاب بزرگیش را نیاوردند و او را شکستند و خوار کردند و ما سکوت کردیم.
روزی بختیارها و دیگر روز فروهرها را دشنه آجین کردند و ما باز سکوت کردیم.روزی دیگر در سیه نامه هایشان، مردم آذربایجان را با نیاکان خود عوضی گرفتند و به آنها سوسک نام نهادند.هرچند غیرت آذری ها این بار جوشید ولی، بیشینه ما باز سکوت کردیم.
ولی این بار بغض بیش از 30 ساله ما ترکید و منفجر گشتیم. دیگر سکوت بیش از این جایز نبود.دیگر سکوت نشان مرگمان بود.اکنون این انفجار بغض های درگلومانده ماست که می رود تا برای همیشه طومار ننگین این سیستم طاعونی و کهریزکی را برای همیشه درهم بپیچاند.
هم میهن!
باردیگر انبان چرکین و پر از عقده آنها دوباره سرباز کرده و این بار، باز چرکهای خود را بر سر مردم آذربایجان خالی کردند.آگاهان می دانند که دلیل این همه عقده بر ضد مردم آذربایجان از برای چیست؟ این عقده ها نه به خاطر آنچه که به اصطلاح فعالان و روشنفکران رژیم ساخته آذربایجان بیان می کنند، به خاطر" شوونیسم فارس"،( که این رژیم و مزدورانش بدترین دشمن فارس و فارسیانند از نخستین روز تاریخ تا کنون) بلکه به خاطر لطمات جبران ناپذیری است که در درازای تاریخ مردم با شرف آذربایجان بر نیاکان اینان آورده اند.از بابک خرمدین گرفته تا ستارخان ، با اینان آن کرده اند که باید می کردند.دلیل دیگر این دشمنی بی پایان این بی ریشه ها با ترکان آذربایجان، این است که اینان نیک می دانستند ومی دانند که ترکان چه مغرور مردمانی بودندو هستند و برای خرد کردن این غرور دوست داشتنی و کج کردن گردنهای افراشته ، باید هرچه بیشتر آنها را کوچک و خوارکرد.
از این روست در حالیکه اینان خود در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند و بوی الرحمانشان نزدیک تر و نزدیک تر می شود و در حالیکه مردم آذربایجان فعلاً به دلیل توطئه های درازمدت رژیم در آن منطقه و سم پاشی های مزدوران رژیم که نام به اصطلاح روشنفکران هویت طلب بر خود نام نهاده اند،سکوت کرده اند، باز اینان دست از سر مردم آذربایجان برنداشته و پا در بیشه شیر می گذارند و با برنامه 90، که با اجرای یکی دیگر از هم ریشان و هم کیشانشان یعنی عادل فردوسی پور، با رفتاری سخیف و آن به اصطلاح نظرسنجی ابلهانه شان، گمان می برند که اینگونه می توانند فرزندان بابک را کوچک وکم شمار نشان دهند.زهی خیال باطل!
به زودی مردم آذربایجان دست در دست دیگر ایرانیان، به این فرزندان ناپاک شیطان، نشان خواهد داد که چقدر بی شمارند و نه دویست هزار، بلکه صدبار دویست هزارند، آن روز نزدیک است.به زودی فرزندان آذربایجان به پیروی از نیای بزرگ خود بابک، دوباره سرخ خواهند پوشید.چون روزگار بابک، سراسر سرزمین آذربایجان از همدان تا ارسباران، همه سرخ خواهد شد.اگر در آن دوران مازیار، آن ببر بیشه مازندران و البرز کوه سپید پوشید و دست در دست بابک و خرمیان سرخ جامه گذاشت، این بار به یادگار آن دوران، فرزندان آذربایجان سرخ خواهند پوشید و دست در دست سپیدپوشان و سبزپوشان پوشان خواهند گذاشت برای انتقام. برای انتقام از تمامی این حقارتهای بیشمار 30 ساله، بلکه 1400 ساله، برای انتقام از خون پدرشان بابک، که اینک فرزندان قاتلان او ، بی رحمانه بر سرزمینمان حکم می رانند.
آری آذربایجان! دوباره سرخ روی شو و سرخ بپوش.به حرمت آتش مقدسی که نیاکانمان در دل تو روشن کردند و تو را سرزمین آتش نام نهادند.به حرمت خورشیدی که از 7000 سال پیش برای نیاکان مهر آیینمان مقدس بوده و به سرزمینمان برکت بخشیده است و به حرمت قهرمانانت، از بابک تا به امروز......
و بگذار تا بزرگی و حرمت این رنگ سرخ، وحشت در دل این شب پرستان سیه پوش سیه کیش و سیه دل بیاندازد.
بگذار تا روشنایی این سرخی ، آتشی در این شب دراز و ظلمانی تاریخ ما بیاندازد.
بگذار تا سبز و سپید و سرخ در هم بپیچندند.
بگذار رنگین کمان آزادی بر آسمان این سرزمین دوباره حلقه زند.
بگذار....
بگذار.....
کاوه
29 دیماه 1388
سالهاست که این سیه کیشان و اهریمنان، مردم ایران را تحقیر می کنند و کوچک می خواهند.چرا که همانگونه که می دانید اینان خود از پست ترین و کثیف ترین نژاد بشر و فرزند اهریمنند.30 سال است که اینان ما را حقیر و کوچک می خواهند.نخست پرچم کهن 7000 ساله ما را که هم از کهن بودن سرزمین ما نشان
داشت و هم از آیین و تمدن میترایی ما، به غارت بردند و آن را شوم خواندند و به جایش پرچم سیکها را که نشان پدری و خانوادگی دجال بود، به جایش نشاندند.
ما ساکت نشستیم و نگاه کردیم.بهترین فرزندان و دلاوران این سرزمین را در ارتش شاهنشاهی ایران به جرم های واهی و دروغین در روبروی جوخه های اعدام قرار دادند، ما سکوت کردیم.
مردمان این سرزمین را که به جز آزادی خواسته دیگری نداشتند، در جای جای این سرزمین در ترکمن صحرا و کردستان و آذربایجان کشتار کردند، ما سکوت کردیم.
به سر و روی زنان و خواهران ما اسید پاشیدند و با توسری، روسری تحمیلی تازیان را بر سرشان کردند و ما سکوت کردیم.
روزی با قیچی موی جوانان ما چیدند و چون دلقکان بر دستانشان رنگ مالیدند، ما سکوت کردیم.
جشن ها و آیین های فرخنده بازمانده از نیاکانمان همچون نوروز و چهارشنبه سوری را برای خوارکردن ما، کوچک شمردند و ما سکوت کردیم.
آیین های زیبای چهارشنبه سوری را به میدان جنگ و درگیری تبدیل کردند و عقده های تازی وار خود را بر سر ما خالی کردند، ما سکوت کردیم.
کثیف ترین و پست ترین اقشار جامعه را بر سر هر کوی و برزن گماردند تا هرزمان که دلشان خواست و شهوتشان غلیان کرد، دست خواهر و مادر ما را به جرم به اصطلاح بدحجابی بگیرند و به دخمه هایشان ببرند و هر بلایی که دلشان می خواهد سرشان بیاورند، ما با بی غیرتی سکوت کردیم.
آن دجال بی مایه ما را تبدیل به جاسوسانی دون مایه تبدیل کرد و از ما خواست تا پدر و پسر و برادر و دوست خود را بفروشیم، ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه خواسته های شیطانی او را اجابت کردیم.
دختران پاک این سرزمین را تنها به خاطر آزادگی و تن به ظلمت و سیاهی ندادن، شب پیش از اعدام هتک حیثیت کردند و ما باز تنها سکوت کردیم. مردان این سرزمین را در جبهه های جنگ خودساخته شان، پرپر کردند و به خاک سپردند و ما باز سکوت کردیم و تنها، چون جغد ها، برایشان مویه کردیم.
ما را به جان هم انداختند و به شیعه و سنی و آذری و فارس و کرد و بلوچ و عرب و هزار فرقه دیگر تقسیممان کردند و از پراکندگی ما هزاران هزاران بهره بردند و ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه با مزدوران کثیفشان در رادیو و تلویزیون پلیدشان، همچون حمید خوک صفت، موسوم به "حمید ماهی صفت"، همراهی و همدلی کردیم و زهرخندهای خود را حواله یکدیگر کردیم.
اینها و مزدورانشان درست جلوی چشمان ما، آذری را خر خواندند و فارس را زن ج...ده و گیلکی را بی غیرت و آن یکی یزدی را گدا گشنه و لر را نفهم و ما تنها همچون موجوداتی مسخ شده، تنها خندیدیم و خندیدیم ولی در حقیقت این آنها بودند که به تمامی وجود ما می خندیدند.
روزی مهران مدیری، آن هم ریش و هم کیش خود را فرستادند تا "شب های برره"را بسازد و به ریش همه ما بخندد و فرهنگ و تمدن ما را به ریشخند بگیرد و ما
تنها چون بره ها تنها به خود خندیدیم و باز نفهمیدیم.
روزی در فیلمهایشان بلوچ های مرد صفت را قاچاقچی و کردهای دلاور را اشرار و راهزن و مردمان آذربایجان،صاحبان کهن این سرزمین را نفهم و سپور و بدبخت و دریوزه نشان دادند.باز ما سکوت کردیم.
در فیلمهایشان، نامهای اصیل ایرانی را به شخصیتهای پلید دادند و نامهای عربی را به شخصیتهای خوب و اینگونه باز ما را خوارتر ساختند و باز هم ما نفهمیدیم و نفهمیدیم.
هویت ملی و تاریخی و قومی تک تک ما را مخدوش کردند.باز سکوت کردیم.
تاریخمان را به حرام زاده ای از تبار حرامیان، به یک دایناسور توده ای بنام "ناصر پورپیرار"، سپردند تا هرچه دل تنگش می خواهد بگوید و ما را چون خود بی پدر و مادرش، بی اصل و نسبانی بپندارد که تا 400 سال پیش نشانی از ما در تاریخ نبوده وتنها شرط متمدن بودن مان و اتحادمان تمسک به اسلام است!!
آن هم همه میدانیم اسلامی که حرامیانی چون او میگویند،همان اسلام دجال ساخته ای است که 30 سال است میهن ما را اشغال کرده و زن و مرد وپیر و جوان را به بردگی این شیاطین کشانده است.ولی ما نه تنها سکوت کردیم بلکه در برابر گفته های چندش آور او به به و چه چه کردیم و لقب استاد استاد را به خیکش بستیم!!
هر بزرگ مرد و ارجمند بانویی در هر میدان و عرصه ای خواست بلند شود و بزرگی کند، این کوته قامتان چشم تنگ تاب بزرگیش را نیاوردند و او را شکستند و خوار کردند و ما سکوت کردیم.
روزی بختیارها و دیگر روز فروهرها را دشنه آجین کردند و ما باز سکوت کردیم.روزی دیگر در سیه نامه هایشان، مردم آذربایجان را با نیاکان خود عوضی گرفتند و به آنها سوسک نام نهادند.هرچند غیرت آذری ها این بار جوشید ولی، بیشینه ما باز سکوت کردیم.
ولی این بار بغض بیش از 30 ساله ما ترکید و منفجر گشتیم. دیگر سکوت بیش از این جایز نبود.دیگر سکوت نشان مرگمان بود.اکنون این انفجار بغض های درگلومانده ماست که می رود تا برای همیشه طومار ننگین این سیستم طاعونی و کهریزکی را برای همیشه درهم بپیچاند.
هم میهن!
باردیگر انبان چرکین و پر از عقده آنها دوباره سرباز کرده و این بار، باز چرکهای خود را بر سر مردم آذربایجان خالی کردند.آگاهان می دانند که دلیل این همه عقده بر ضد مردم آذربایجان از برای چیست؟ این عقده ها نه به خاطر آنچه که به اصطلاح فعالان و روشنفکران رژیم ساخته آذربایجان بیان می کنند، به خاطر" شوونیسم فارس"،( که این رژیم و مزدورانش بدترین دشمن فارس و فارسیانند از نخستین روز تاریخ تا کنون) بلکه به خاطر لطمات جبران ناپذیری است که در درازای تاریخ مردم با شرف آذربایجان بر نیاکان اینان آورده اند.از بابک خرمدین گرفته تا ستارخان ، با اینان آن کرده اند که باید می کردند.دلیل دیگر این دشمنی بی پایان این بی ریشه ها با ترکان آذربایجان، این است که اینان نیک می دانستند ومی دانند که ترکان چه مغرور مردمانی بودندو هستند و برای خرد کردن این غرور دوست داشتنی و کج کردن گردنهای افراشته ، باید هرچه بیشتر آنها را کوچک و خوارکرد.
از این روست در حالیکه اینان خود در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند و بوی الرحمانشان نزدیک تر و نزدیک تر می شود و در حالیکه مردم آذربایجان فعلاً به دلیل توطئه های درازمدت رژیم در آن منطقه و سم پاشی های مزدوران رژیم که نام به اصطلاح روشنفکران هویت طلب بر خود نام نهاده اند،سکوت کرده اند، باز اینان دست از سر مردم آذربایجان برنداشته و پا در بیشه شیر می گذارند و با برنامه 90، که با اجرای یکی دیگر از هم ریشان و هم کیشانشان یعنی عادل فردوسی پور، با رفتاری سخیف و آن به اصطلاح نظرسنجی ابلهانه شان، گمان می برند که اینگونه می توانند فرزندان بابک را کوچک وکم شمار نشان دهند.زهی خیال باطل!
به زودی مردم آذربایجان دست در دست دیگر ایرانیان، به این فرزندان ناپاک شیطان، نشان خواهد داد که چقدر بی شمارند و نه دویست هزار، بلکه صدبار دویست هزارند، آن روز نزدیک است.به زودی فرزندان آذربایجان به پیروی از نیای بزرگ خود بابک، دوباره سرخ خواهند پوشید.چون روزگار بابک، سراسر سرزمین آذربایجان از همدان تا ارسباران، همه سرخ خواهد شد.اگر در آن دوران مازیار، آن ببر بیشه مازندران و البرز کوه سپید پوشید و دست در دست بابک و خرمیان سرخ جامه گذاشت، این بار به یادگار آن دوران، فرزندان آذربایجان سرخ خواهند پوشید و دست در دست سپیدپوشان و سبزپوشان پوشان خواهند گذاشت برای انتقام. برای انتقام از تمامی این حقارتهای بیشمار 30 ساله، بلکه 1400 ساله، برای انتقام از خون پدرشان بابک، که اینک فرزندان قاتلان او ، بی رحمانه بر سرزمینمان حکم می رانند.
آری آذربایجان! دوباره سرخ روی شو و سرخ بپوش.به حرمت آتش مقدسی که نیاکانمان در دل تو روشن کردند و تو را سرزمین آتش نام نهادند.به حرمت خورشیدی که از 7000 سال پیش برای نیاکان مهر آیینمان مقدس بوده و به سرزمینمان برکت بخشیده است و به حرمت قهرمانانت، از بابک تا به امروز......
و بگذار تا بزرگی و حرمت این رنگ سرخ، وحشت در دل این شب پرستان سیه پوش سیه کیش و سیه دل بیاندازد.
بگذار تا روشنایی این سرخی ، آتشی در این شب دراز و ظلمانی تاریخ ما بیاندازد.
بگذار تا سبز و سپید و سرخ در هم بپیچندند.
بگذار رنگین کمان آزادی بر آسمان این سرزمین دوباره حلقه زند.
بگذار....
بگذار.....
کاوه
29 دیماه 1388
نامه ارسال شده به سایت از ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر