۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه


چه شد که زن حلالشان را حرامشان کردند؟


جمشید پیمان





آقای همنشین بهار در سایت های دیدگاه و پژواک ایران طی مقاله ای ، مثل همیشه دلنشین و خواندنی، به برداشت من توضیحی سوگمندانه ونفرین آمیز در مورد مهندس مهدی بازرگان داده اند. نمی دانم حال و روز آزادی خواهانی که به خمینی اقتدا کردند ، از جمله آقای بازرگان ، و سردر خط فرمانش نهادند ، تا چه اندازه مصداق این بیت از ناصر خسرو قبادیانی ؛
تو خود چون کنی اختر خویش رابد
مدار ازفلک چشم نیک اختری را
یا این بیت از همان شاعر؛
چون نیک نظرکرد پرخویش درآن دید
گفتا زکه نالیم که ازماست که برماست
یا این دوبیت از فردوسی بزرگ ؛
سرنابکاران برافراشتن
وزایشان امید بهی داشتن
سررشته ی خویش گم کردن است
همان مار در آستین پروردن است ، می باشد؟
باری ، خمینی سه روز پس از مستقر شدنش در جایگاه رهبری بلامنازع و پس از آن که توی دهن دولت بختیار کوبید ، فرمان نخست وزیری را برای مرحوم مهندس مهدی بازرگان صادر کرد. متن فرمان خمینی که در تاریخ پانزدهم بهمن پنجاه و هفت صادر شد، از این قرار است:

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت می نمایم تا ترتیب اداره ی امور مملکت و خصوصا ً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده ام تعیین و معرفی نمایید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله ی حساس تاریخی از خداوند متعال مسالت می نمایم.
روح الله الموسوی الخمینی

چند نکته ی ناقابل:
1- حقشرعی ، همان حشو زائدیست که آش کشک خاله ی سی و شش ملیون ایرانی شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زردشتی و بهائی و اهل حقی و کمونیست و غیر کمونیست گردید و به پای خورنده و ناخورنده اش حساب شد .
2- حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم .... همان صیغه ی مبالغه ایست که از بد ورود خمینی به ایران به مردم ایران تحمیل گردید. کجای تظاهرات وسیع و متعدد مبین و اثبات کننده ی امراکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت است؟ فرض گیریم چنین باشد که خمینی مدعی شده است. نباید پرسید که :
3- وجه قانونیش از کجا آمده است ؟ خمینی میتوانست به پشتوانه ی انقلاب، دولت موقت تشکیل دهد . اما حق نداشت به اعمالش جامه ی قانون بپوشاند. او این کار را کرد. طرفدارانش ، که در آن روزگار کم هم نبودند ، یا حالیشان نبود یا برایشان اهمیتی نداشت. مخالفانش هم در وضعیتی نبودند که بتوانند جلوی وقوع فاجعه را بگیرند . خود آقای مهندس بازرگان و اعوان و انصارش هم که علیرغم تعارفات و تکلفات ظاهری مبنی بر عدم توانائیشان ، از شادی در پوستشان نمی گنجیدند و چنان غرق در پیروزی مست کننده بودند که حاضر نبودند غنیمت دم را فدای بیداری کشی های دراز مدت بعدی کنند .
4- مهم ترین وظیفه ی تعیین شده برای مرحوم بازرگان در این فرمان عبارت بود از انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی . در آن هنگامه کسی از آقای خمینی نپرسید شما چه کاره هستی که نوع نظام را در فرمان نخست وزیری و تشکیل دولت موقت تعیین میکنی؟ کسی نپرسید چرا نام جمهوری اسلامی را به ملت تحمیل میکنی؟ آنروز کسی به این امر توجه نکرد. به ویژه شخص مهندس بازرگان گویا این جمله را اصلا و ابدا ملاحظه نکرده بود.
شاید هم دیده بود و به روی خودش نیاورده بود. شاید هم آن را فاقد اهمیت تلقی کرده بود. هکذا اعوان و انصار بازرگان . بعدها وقتی که بازرگان گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی میخواهد، با ضربه گوش نواز خمینی مواجه شد که این حرفها اندازه ی قد و قواره ی تو نیست و گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. خمینی در حقیقت یاد بازرگان می آورد که مرد مومن مگر تو فرمان نخست وزیریت را نخوانده ای؟ مگر ندیده ای که در آنجا به صراحت از تو خواسته ایم که رفراندم راه بیندازی برای ایجاد جمهوری اسلامی؟ پس چرا دبه در می آوری و سعی می کنی تیر از کمان رها شده را به شست بازگردانی؟ ملاحظه می فرمائید که خمینی حرفش را رک و پوست کنده زده بود. این مهندس بازرگان و امثال او بودند که سرشان را زیر لحاف کردند و به گفتن انشا الله گربه است، بسنده کردند .
5- خمینی در این فرمان گفته بود مجلس موسسان تشکیل بشود تا قانون اساسی نظام جدید، که اسمش را معین کرده بود، تدوین گردد. مجلس نمایندگان ملت مورد نظرش هم در این فرمان اسم بخصوصی ندارد . نه مجلس شورای ملی است و نه مجلس شورای اسلامی. خمینی گفته بود انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر اساس قانون اساسی جدید انجام بگیرد خمینی وقتی خودش هم مطمئن شد که سنبه اش حسابی پر زور است هم مجلس موسسان را تبدیل به مجلس خبرگان کرد و هم مجلس شورای ملی را به مجلس شورای اسلامی مبدل ساخت.
البته باید اذعان کرد که این سنبه ی پر زور را بیشتر از آن که مدیون تظاهرات عظیم و پشت سر هم ملت در قبل از بیست و دوم بهمن باشد، مرهون سرکوب بی رحمانه ای بود که از همان فردای سقوط رژیم پیشین آغاز فرمود. در این میان مخالفان و معارضان آزادیخواه و همه ی کسانی که نمی خواستند از این افسد تمکین کنند ، قربانی این سرکوب شدند که در صدرشان همین مجاهدین خلق قرار داشتند.کار نمدمالی کردن نیروهای آزادیخواه را خمینی بی واهمه از واکنش دولت بازرگان به پیش برد . بازرگان هم وقتی که دید نمی تواند نمد مال خوبی برای خمینی باشد به شکل خفیف کناره گرفت.
اما نکته ای که به نظر این جانب از همه وحشتناک تر می نماید در پاسخی قرار دارد که بازرگان در پاسخ به امریه خمینی میدهد. کل پاسخ بازرگان خواندنیست و کسانی که اهل عبرت آموزی هستند از حواندنش خسته نمی شوند. با هم بخوانیم :

بسم الله الرحمن الرحیم
خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم به من ارزانی داشته ، همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنین ماموریتی را به بنده عنایت فرمایید و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم که آیت الله مکرر تاکید فرموده که " به نام ملت " همصدای ملت و برای ملت گامها و صداهای خود را برداشته و بلند کرده.این ماموریت یعنی سیاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک عظیم ترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است و شاید حق داشته باشم بگویم که دشوارترین وظیفه و کاری است که در طول تاریخ 72 ساله ی مشروطیت ایران به نامزدها و ماموران نخست وزیری دیگر داده شده باشد.قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم.ولی از یک طرف بنا به ضرورت و وظیفه و مسوولیت طبیعی و انتظاری که داشتند مجبور بودم ، ناچار شدم قبول کنم و مخصوصا ً با تاسی به رویه و سنتی که خود آیت الله در سراسر دوران اداره ی رهبری جنبش داشته اید و با عزم راسخ و ایمان کامل به خدا و اعتماد به موفقیت این راه رهبری فرموده اید ، من هم همین راه را می پیمایم و این اولین درسی است و اولین دستوری است که از آیت الله گرفته ام و فرمایش حضرت علی ابن ابی طالب (ع) را به کار بسته ام و پیغمبرم که فرموده اند وقتی در برابر امر خطیر و کار مشکلی قرار گرفتید تردید نکنید ، وارد شوید به حول و قوه ی الهی مشکلات و مسایل حل خواهد شد.بنابر این عرض می کنم که با امید به خدا و امتنان از آیت الله و انتظار از ملت ایران و ملت جهان این ماموریت و خدمت خطیر را قبول و تعهد کرده ، برای مخاطرات و زحماتش آماده ام و تا آن جا که مربوط به بنده باشد کوشش و منتهای کوشش و نهایت جهاد را در راه ملت عزیز ایران خواهم کرد.و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
مهدی بازرگان

باز هم چند نکته ی ناقابل دیگر:
1- ملاحظه کنید چه کسی سکان کشتی را به دست می گیرد و فرمان خمینی را اجابت می کند . مرحوم بازرگان در آغاز نامه اش به خمینی با صراحت تمام میگوید که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت داشتن چنین اعتبار وحسن شهرتی را نداشته است. این موهبت الهی بوده است که به دل خمینی انداخته است که به بازرگان اعتماد کند و چنین ماموریت خطیری را به وی ارجاع نماید.
2- باید خدمت مرحوم بازرگان عرض کرد که این امر هیچ دخلی به موهبت الهی ندارد. بلکه اولا فقط و فقط ناشی از دید تیز بین خمینی بوده است که خوب می دانسته است برای کاری که لازم دارد، چه مهره ای را انتخاب کند . و ثانیا به فرصت طلبی شما جناب مهندس بازرگان مربوط می شود که اگر عبا و عمامه ی قدرت را ندارید ، لا اقل خلعت شبه قدرت خمینی را بر دوش بیندازید.
3- باید به مرحوم مهندس بازرگان گفت شما که خود را پهلوانی می شناسید که توان کشیدن چنین کباده ای را ندارید و از بلند کردن چنان گرزی عاجزید، به امید چه چیزی و بر اساس چه نوع محاسبه ای، فرمان خمینی را بر دیده نهادید و گردن در زیر بار خواست های او خم فرمودید. وقتی که در پاسخ به خمینی ابراز میداشتید که قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم. راست می گفتید یا از باب تعارف چنین افاضه می کردید یا هم حقیقت را می گفتید و هم تعارف می فرمودید؟
4- حقیقت دیگری هم وجوددارد و آن اینکه خمینی هم بر جثه ی نحیف و نواقص و معایب شما اشراف داشته است. فقط او با این آگاهی و اشراف، شما را زیر یوغ خودش کشید تا باری را که ممکن بود بوسیله دیگران به منزل مورد نظرش نرسد، از طریق شما به منزل برساند. شما تا آبان پنجاه و هشت عملا هم نشان دادید که وقتی میگفتید اهلیت و لیاقتش را نداشته اید و نیز وقتی که از جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودتان می گفتید ، اگر هم در لحن گفتارتان بوئی از تعارف موجود بوده است ، باعث نشده است که چیزی از حقیقت گفتارتان در مورد توان خودتان از قلم بیفتد یا مکتوم بماند.
5- خمینی جمهوری اسلامی می خواست و شما مرحوم بازرگان جمهوری دموکراتیک اسلامی. خمینی مجلس خبرگان می خواست و شما مجلس موسسان قانون اساسی. خمینی مجلس شورای اسلامی می خواست و شما مجلس شورای ملی.
راستی ممکن است آقای بازرگان بفرمائید شما با خمینی در چه هدفی مشترک بودید که تا فردای اشغال سفارت آمریکا توسط اوباشان خمینی ،با لیت و لعل، گردونه ی خواست های خمینی را به سود عقب مانده ترین و مرتجع ترین بخش جامعه ایران و بزیان ایران و مردم ایران بر دوشتان کشیدید و در مقابل اعتراض ها و پایداری های مبارزین و مجاهدین آزادیخواه ، به سود خمینی و مرتجعین هار و لجام گسیخته ی او سکوت و مماشات اتخاذ کردید؟
از آن چه بر سرشما آقای بازرگان و یارانتان که تن به چنین مذلتی دادید آمد، اگر بنا به گفتن باشد فکر کنم هفتاد مثنوی هفتاد من کاغذی لازم بشود. فقط سر انگشتی عرض میشود که خودتان درباره ی خودتان فرمودید به حیات خفیف خائنانه ادامه میدهید. مرحوم کریم سنجابی که فراری شد و در غربت مرد. حسن نزیه هنوز هم به جرم پیدا شدن آلت مصنوعی و عکس های سکسی در زیر تخت خوابش تحت تعقیب است. مرحوم داریوش فروهر را که باتفاق همسرش تکه تکه کردند. دکتر کاظم سامی را که در مطبش به قتل رساندند. صادق قطب زاده را که به جرم اقدام به کودتا اعدام کردند. امیر انتظام ، سخنگوی دولتتان هم که هنوز زندانیست . . . و همینطور بشمارید تا همین امروز.
من به دنبال مقصر نمی گردم . هرکس که در این میدان خطا و اشتباهی کرده است بهایش را هم پرداخته است. اینها را که اندکی از انبوهی بودند گفتم تا شاید این مثل زیبای فارسی را آویزه ی گوشمان کنیم که :
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود و نفرین بر چشمی که بی موقع بسته شود . یعنی بکوشیم بخصوص در امور خطیر و سرنوشت ساز ،بی موقع چشمانمان را نبندیم و هکذا بی وقت دهانمان را نگشائیم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ نظر:

Unknown گفت...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست